روزهایی در راه است
روزهایی به رنگ تیره و روشن
روزهای گرگ و میش
روزهایی با صدای همهمهی پوتینهای نفرت
روزهایی در راه است
روزهایی که اندیشه را پشت دیوارهای جهالت به بند کشند
روزهایی که داغ اندیشه را با سرمای بلاهت خنثی کنند
روزهایی که کمر اندیشه را با تازیانه حماقت خونین کنند
روزهایی که استخوان اندیشه را در دیگ سفاهت بجوشانند
روزهایی در راه است
روزهایی که سرهای بریده شدهی اندیشه بر دروازههای تاریخ، ژرفای تعصب را نظاره کنند
روزهایی در راه است
کاش آن روزها هرگز نیاید
کاش پیش از سپیدهدم، انجمن اندیشمندان مرده تشکیل شود
کاش حقیقت در دل شب گم نشود و تا روشنای صبح دوام بیاورد.
کاش سر اندیشه بر دار نرود
کاش اندیشه محبوس نشود
کاش اندیشه در اقیانوس جهالت غرق نشود
کاش اندیشهورزی عاشقانهترین کار دنیا شود