چند وقت پیش «کتابی با عنوان چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟» خیلی اتفاقی به دستم رسید. وقتی بازش کردم، با متن یک سخنرانی مواجه شدم. یک نفر زحمت کشیده بود و خطابههای یک سخنران را به طور ناشیانه تبدیل به متن کرده بود. این سبک کتابها خیلی مورد علاقهام نیست. پس کتاب را بستم ولی چند وقت دوباره سراغش رفتم.
معرفی کتاب
عنوان: چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟
نویسنده: جک کنفیلد نویسنده کتاب سوپ جوجه برای روح
مترجم: سید محمدرضا سید آقا
قیمت: ۴۵ هزار تومان
چرا بار اول این کتاب را نخواندم؟
دوازده سال پیش به یک سخنرانی انرژیبخش دعوت شدم. در متن دعوتنامه گفته شده بود که آوردن همراه هم مجاز است. با یکی از دوستانم که به این سخنرانیها اعتمادی نداشت، به مراسم سخنرانی رفتیم. دو ساعت تمام با حرفهای انگیزشی سخنران، احساساتم بمباران شد. بعد از پایان مراسم به همهی افراد شرک کننده، فرم ثبتنامی داده شد. در این جلسات انرژی جمعی وجود دارد که افراد را به سمت اهداف سخنران و برگزار کنندگان جلسات، سوق میدهد. شاید در آن لحظه با تمام وجود بگویید: «بله. بله. درسته. این همونیه که میخواستم. خدای من این آدم چقدر خوب حرف میزنه.» ولی تأثیر آن موقت است. دادن فرم ثبتنام و پیشنهاد تخفیف خوب برای ثبتنام در همان جلسه، راهکاری است که به شما اجازهی تصمیمگیری آگاهانه نمیدهد و شما بر اساس انرژی جلسه سخنرانی و حس خوبی که دریافت کردید، ناخودآگاه ممکن است، تصمیمی بگیرید که بعدها از گرفتن آن پشیمان شوید. شهریهی دوره بسیار بالا بود. حقوق یک سالم را باید برای شرکت در آن دوره میپرداختم؛ اما من مصمم بودم که حتمن در آن دوره شرکت کنم.
وقتی در حال پرکردن برگهی ثبتنام بودم، همراهم به من گفت: «برگه رو ببر خونه و دو روز دیگه بیار.» گفتم:«اخه الان یه تخفیف خوبم روش هست. اگه برم خونه اون تخفیف رو از دست میدم.»
همراهم قبول کرد که مابه التفاوت دوره را خودش پرداخت کند و من به او اعتماد کردم و برگه را داخل کیفم گذاشتم؛ اما اثرات آن انرژی تا آخر شب از بین رفت. با ذهن باز و بررسی تمام مشکلاتی که سر راه شرکت در آن دوره بود، تصمیم گرفتم که در آن دوره شرکت نکنم.
با این پیشزمینه، حس خوبی به سخنرانی و کتابهایی از این قبیل هم نداشتم.
الهامات را نادیده نگیرید.
چندروز بعد، دوباره چشمم به کتاب خورد، کتاب نازکی بود و میتوانستم خیلی سریع در یک نشست کوتاه، نگاهی به محتوای آن بیندازم. به خودم گفتم: «این همه کتاب مزخرف خوندی و هیچ اتفاقی نیفتاد. با فرض اینکه اینم مزخرف باشه خیلی چیز زیادی رو از دست نمیدی. اصلاً موقع تماشای یکی از اون سریالهای آبکی یه نگاهی هم به کتاب بنداز.»
کتاب را باز کردم که سریع بخوانمش و پروندهی آن را ببندم؛ اما طوری جذبش شدم که دیدم یکبار خواندنش کافی نیست. از روی کتاب نکته برداری کردم و به تمریناتش هم عمل کردم.
بعد از اتمام کتاب از اینکه وقتم را برای خواندنش گذاشته بودم، اصلن ناراحت نبودم و خیلی هم بابت خواندنش احساس خوبی داشتم.
این کتاب برای چه کسانی مفید است؟
این کتاب کوچک برای تمام کسانی که میخواهند به صورت آگاهانه زندگیشان را تغییر دهند، میتواند مفید باشد.
بخشهای مهمی از کتاب
بخشهایی از کتاب که به نظرم مفید و کارگشا بودند را اینجا مینویسم که به صورت خلاصه با مفاهیم این کتاب آشنا شوید. متن کتاب را دقیقن به همان صورتی آوردم که در کتاب بود.
“وقتی شغل شما به تفریحتون تبدیل بشه، به نقطه اوج زندگیتون رسیدید.” صفحه ۱۱
“قانون جذب از باورهای شما و قلب شما و اون چیزی که دوست دارید، پیروی میکنه.” صفحه ۱۲
“به همان چیزی که فکر میکنید و روی آن تمرکز میکنید میرسید.” صفحه ۱۲
در جایی خوانده بودم که:
ضمیر ناخودآگاه ما کاری ندارد که ما چه چیزی میخواهیم و قرار است چه کاری کنیم. او فقط به حال خوب و دستور مثبتی که در زمان حال به او میدهیم، توجه میکند.
یعنی ممکن است جلوی تلویزیون لم داده باشیم و حوصلهی هیچ کاری هم نداشته باشیم؛ اما همینجوری و محض تفریح بیاییم و دستور یک کتاب را اجرا کنیم. برایمان زحمتی ندارد که همینطوری که صفحات یک کتاب را ورق میزنیم به دستور سادهای که داده شده عمل کنیم. پیش خودمان میگوییم، هیچ اتفاقی نمیافتد و ما میتوانیم فاتحانه و با یک نیشخند رقتانگیز بدوی، جناب نویسنده را مخاطب قرار بدهیم که حرفی که زدی، مزخرف بود.
یک صبح در حال مطالعه همین کتاب بودم. با اینکه باید کار دیگری را انجام میدادم؛ اما برای طفره رفتن از انجام آن کار، به کتابخوانی روی آورده بودم. باید کتاب قانون جذب را که خوانده بودم، معرفی میکردم؛ اما معرفی کتاب برایم در آن لحظه، تبدیل به سختترین کار دنیا شده بود.
فکر کردم بد نیست، دستورالعمل کتاب را امتحان کنم. چندبار پشت سر هم گفتم: «من در حال نوشتن معرفی کتاب چگونه قانون جذب را در زندگی خود فعال کنیم؟ هستم.» به دقیقه نکشید که دیدم، بالاخره این طلسم شکست و من بعد از چند هفته از اتمام کتاب، در حال معرفی این کتاب هستم. نویسنده درست میگفت. ضمیر ناخودآگاه به همین سادگی گول میخورد. فقط کافی است، امتحانش کنید.
“کاری که برای موفق شدن باید انجام بدهین این است که راجع به تصورتون صحبت کنید.” صفحه ۱۲
این جمله به نظرم شفاف نبود. باید مشخص میکرد که با چه کسی صحبت کنیم. این جمله را قبلاً تجربه کرده بودم، با همهی افراد نمیشود دربارهی تصورات حرف زد؛ فکر میکنم صحبت کردن با خودمان جلوی آینه درباره تصویری که از هدف داریم، نتیجهی بهتری را برایمان به ارمغان میآورد. حتی ضبط صدایمان هم به شفاف کردن تصویر کمک میکند.
“جهان بر پایهی تعادل استواره. همیشه وقتی چیزی از شما میگیره به جاش یه چیز دیگه به شما میده.” صفحه۱۳
“اخبار رو نبینید. البته تا وقتی که بتونید در حالت خنثی اخبار رو نگاه کنید اشکالی نداره، اما اگه عصبانی بشید، نه. وقتی احساساتی میشید، اون احساسات توی جهان منتشر میشه و ارتعاش هماهنگ با همون احساسات رو به خودتون برمیگردونه.”صفحه ۱۴
“مردم بعد از مدتی از هم دور میشن چون اون چیزی رو که از اون رابطه میخواستن به دست بیارن به دست نیاوردن. این موضوع میتونه دردناک باشه چون برای بعضی از ما یک رابطه خوب باید تا آخر عمر پایدار بمونه. وقتی میفهمید چطوری میتونید مثبتتر و شادتر باشید و اصول و قواعد کاری رو یاد میگیرید، یه دفعه میبینید دیگه چیزی بین شما نیست که براتون جذابیت داشته باشه و باعث ادامهی رابطهتون بشه. برای داشتن یک رابطهای بلند مدت باید یاد بگیرم که دنبال نکات جدید باشیم و دانستههامونو افزایش بدیم.”صفحه۱۴
“دست از سرزنش کردن دیگران بردارید و زندگی خودتون رو حاصل کارهای اونا ندونید. هرچیزی که تو زندگی دارید، خودتون جذب کردید.” صفحه ۱۷
کنترل افکار منفی
یک راه عملی درباره کنترل ارتعاشهای منفی در کتاب بود که قبلاً هم از چندتایی از اساتیدم دربارهی آن شنیده بودم. کش دور مچ دست.
کافیست کشی دور دستتان بندازید و هر وقت، فکر منفی سراغتان آمد، آن کش را بکشید و خودتان را با این روش، تنبیه کنید و بعد بگویید: «حالا چه جوری فکر کنم که احساسم بهتر باشه؟»
این روش را به دفعات تکرار کردم و واقعن حس بهتری داشتم.
“شما میتونید با افکارتون ارتعاشاتی رو که جریان دارن کنترل کنید.” صفحه ۱۹
چینیها با کنترل انرژی میتوانند بیماران سرطانی را درمان کنند. انرژی در زبان چینی، چی نامیده میشود و تایچی ورزشی است که با یک سری حرکات انرژی را کنترل میکند.
یکی از آشنایانم بعد از تحمل یکسری اتفاقات ناگوار، متوجه شد که به سرطان مبتلاست. دنبال مطلبی میگشتم که بتوانم به او کمکی بکنم که به صورت اتفاقی به مطلبی درباره سرطان در سایت هدی قلی پور رسیدم، فردی که خودش سرطان داشته و با بیاهمیت شمردنش و تمرکزش روی بهبودی و کمک به دیگران توانسته بود با غول سرطان جنگ کند و پیروز نبرد شود.
خیلی از افراد به محض این که اسم سرطان را میشنوند، روحیهی خودشان را از دست میدهند و فکر میکنند که به آخر خط رسیدهاند؛ اما سرطان هم یک ارتعاش است و ما میتوانیم با کنترل افکاری که داریم ارتعاشهای زندگی را هم کنترل کنیم.
رسیدن به هدف با تصویرسازی
“هر روز چند دقیقهای تصور کنید که اهدافتون تحقق پیدا کردن.”
ممکن است، شکل گیری یک هدف سی تا چهل روز طول بکشد. باید هر روز به مدت چند دقیقه اهدافی که دارید را تصور کنید. به طوریکه حس و حال شما شفاف و واضح باشد. قبلن در مورد این مسئله با یکی از دوستانم حرف زده بودم و او گفته بود: «بدون عمل کردن، تمام این مطالب مزخرفه.»
تصویرسازی صرف بدون اینکه عملی صورت بگیرد، کار بیهودهای است؛ اما تصویرسازی باعث میشود ما گامهای عملی را با اشتیاق بیشتری برداریم و مسیر پیش روی ما برای رسیدن به هدف روشن باشد و نکته مهم دیگر این است که نباید وقفهای در این پروسهی تصویرسازی بیفتد.
در حین مطالعهی کتاب، فایل جدیدی در رایانهام باز کردم به اسم خاطرات آینده و روز به روز درحال تصور کردن آیندهای نزدیک بودم. تصویرهایی که از شفافیت بیشتری برخوردار بودند و من به تحقق آنها ایمان بیشتری داشتم، چند ماه بعد به حقیقت پیوست. در آن فایل نوشته بودم در حالی که همه عید امسال به مهمانی میروند من و همسرم مشغول رنگآمیزی خانه جدید هستیم. در روز پانزدهم ماه برای خرید چند تکه وسیله به بازار میرویم. روزهای اول سال ما در خانهی جدید نبودیم؛ اما هر دو باهم خانه را رنگامیزی کردیم. این رنگ آمیزی و جابجایی تا یازدهم فروردین طول کشید. کمی استراحت کردیم و پانزدهم برای خرید به بازار رفتیم.
“چیزی که مانع حرکت و موفقیت ما میشه باورهامونه.” صفحه ۲۳
یکی از دوستانم دید مثبتی به این مطالب ندارد و مرتب میگوید: «اینجا ایرانه. این کتابها که تو میخونی تو محیط ما جواب نمیده.»
قانونهای طبیعت یکسان هستند، برای خدا و کائنات، آمریکا و ایران فرقی ندارد. قطعن قوانین طبیعی در همه جا یکسان است و برای ما هم جواب میدهد. منتها باورهای ما به دلیل شرایط محیطی و مذهبی که که سالها در آن حضور داشتیم، بد شکل گرفته است و ما باید بیشتر کار کنیم تا بتوانیم باورهای غلط را با باورهای جدید جایگزین کنیم.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
2 پاسخ
قانون جذب، چرت محض هست جسارتا !
موفقیت فقط از مسیر تخصص داشتن می گذره
اصلن متنی که نوشته بورم رو خوندین یا فقط از روی عنوان نظرتون رو گفتین.
بله یکسری مزخرفات درباره ی تاثیر قانون جذب گفته شده که منم بهشون اعتقادی ندارم اما نکاتی که از کتاب نوشتم خیلی ربطی به تاثیرات غیر قابل باور نداره