لیلا علی قلی زاده

معجزه نوشتن در بیماری

موانع پیش رو در مسیر موفقیت

در چهارمین دوره کمپ ایده‌پزی استاد از ما می‌خواهد موانع پیش‌رویمان در مسیر اهداف را بنویسیم.

فهرستی از موانع پیش‌رویم در مسیر موفقیت را می‌نویسم. با نگاهی کوتاه به فهرست متوجه می‌شوم که بیشتر موانع، بهانه‌ای بیش نیست. موانع کوچک و کم‌اهمیتی که با نادیده انگاشتن‌شان و تکیه بر قدرت درونی می‌توان در مسیر موفقیت گام برداشت؛ به زحمت می‌توانم به کاغذم نگاه کنم. دلم می‌خواهد کلاس را رها کنم و به رختخواب برگردم. بیماری مانعی نیست که به سادگی بتوان آن را نادیده بگیرید.

بیماری نیاز به مراقبت دارد. مراقبت و توجهی دائمی که کنار برود و فرد دوباره سرپا شود. هرچقدر در برابر بیماری ایستادگی کنیم و آن را نادیده بنگاریم، سخت‌تر و جدی‌تر دامنمان را می‌گیرد. به نظر می‌رسد که هیچ گریزی از بیماری وجود ندارد و همه افراد در برهه‌ای از زندگی خود در برابر این غول بی‌شاخ و دم سر خم می‌کنند.

در حالی که ضعف و ناتوانی از تک‌تک اندام‌هایم بالا می‌رود تا خودش را به مرکز فرماندهی برساند، نقش زمین می‌شوم. امروز نمی‌خواستم از جایم تکان بخورم؛ اما مگر همه چیز به خواست من است. وقتی مادر باشی دیگر خیلی چیزها به خواست تو نیست. باید برای انجام چند کار مهم از خانه بیرون می‌رفتم. رانندگی در شرایطی که کنترل چشم‌هایت در اختیار خودت نیست، سخت و خطرناک است. به عمد سراغ داروهای مسکن و تب‌بر نرفته بودم که خواب بر من غلبه نکند و بتوانم به کارهایم رسیدگی کنم؛ ناهار را از بیرون گرفتم. نای ایستادن پای گاز برای پخت و پز را نداشتم. بعد از ناهار حتی قادر نبودم از جایم بلند شوم و خودم را به اتاق خواب برسانم. همان‌جا به خواب رفتم. بعد از دقایقی طولانی که از خواب بیدار شدم، همه چیز را همانطور رها شده دیدم. اگر به بیماری اجازه جولان می‌دادم بوی نکبت بیماری، تمام خانه را پر می‌کرد.

بیماری مانعی نیست که به سادگی آن را حذف کرد. درست بعد از لحظاتی که فکر می‌کنید همه موانع را از سر راه برداشته‌اید، قد علم می‌کند.

حس بویایی‌ام در بیماری نامعمول است. هزار برابر بیشتر می‌شود. هر عطری آزار دهنده می‌شود. حتی عطر سبزیجات در حال پخت برای تهیه یک سوپ مقوی.

بیماری فریبکار هم هست.

بعد از استراحت طولانی و بدست آوردن اندکی بنیه به مدد سوپ‌ها و دم‌نوش‌ها، از جایت برمی‌خیزی که فعالیت‌های روزانه را از سر بگیری که اینبار خودش را به شکل و شمایل زشت‌تری نشان می‌دهد و تا زمانی که آن را نپذیری دست از سرت بر نمی‌دارد.

در کودکی پدر مرا مجبور می‌کرد سه روز تمام در بستر بمانم و مایعات بخورم. بعد از سه روز دیگر هیچ اثری از بیماری در من نبود؛ اما بعدها این روش معجزه آسا را رها کردم. نمی‌خواستم به خاطر خواب و در بستر ماندن از دیگران جا بمانم. می‌خواستم با جملات انگیزشی به بیماری اجازه ظهور ندهم؛ اما جسم ضعیف شده در فعالیت‌های مداوم، به این جملات اهمیتی نمی‌دهد. او اندکی سوخت می‌خواهد و کمی توقف تا دوباره خودش را بازسازی کند.

چگونه می‌توان از نبرد تن به‌تن با بیماری جان سالم به در برد؟

مهم‌ترین ویژگی در هر نبردی داشتن فرمانده‌ای با تدبیر و درایت است که خوب فکر کند و با استراتژی درست، نبرد را فرماندهی کند؛ اما در بیماری، مرکز فرماندهی از کار می‌افتد و اینجاست که نوشتن بازهم معجزه می‌کند. با نوشتن انسانی که نای حرکت ندارد و هیچ روشی برای اندکی بهبودی نمی‌شناسد، می‌تواند تدبیر کند. در حین نوشتن راهکارها و تجارب گذشته که بهبودی را سرعت می‌بخشید، از لایه‌های پنهان ذهن بیرون آمده و بیمار که خود بهتر از هرکسی دردش را می‌داند، راه‌حلی که بر بدنش سازگار و کارساز است را پیدا می‌کند و آن را به کار می‌بندد.

لیلا علی قلی زاده

6 پاسخ

  1. امیدوارم زودتر خوب بشی لیلاجان. در بیماری مادر بودن مانع استراحت میشه. به قول خودت بیماری فریبکاره. هر وقت فکر می‌کنی حالت خوبه عرض‌اندام می‌کنه و خودی نشون میده.

  2. دقیقن درسته در موقع نوشتن خیلی راهکارا به خاطر میاد. البته در اینمورد خاص در موقع بیماری جسمی ، من نمی‌تونم بنویسم
    ولی سراغ اینترنت گاهی میرم تا یک درمان خانگی و یا سنتی پیدا کنم 😊

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.