لیلا علی قلی زاده

یک قوطی کنسرو و یک درخواست وام

آقای ه.م تمکن مالی بالایی داشت. پولش از پارو بالا می‌رفت. حسابش به لوله اصلی آب متصل بود و جریانش متوقف نمی‌شد. هرچند که به تازگی در شهر قطعی آب را وقت و بی‌وقت شاهد بودیم؛ اما انشعاب اصلی همیشه پرآب بود.

خانم لام همیشه دوست داشت مثل آقای ه.م باشد. برای این کار لازم بود که از ایشان الهام بگیرد و سبک و سیاق ایشان را دنبال کند. برای همین مدتی از این و آن پرس‌وجو کرد تا با سلوک و افکارش آشنا شود.

در ابتدا به سراغ کارگرانش رفت که از صبح زود تا نزدیک غروب با او حشر و نشر داشتند و از هرکس دیگری بیشتر او را می‌شناختند.

کارگران تعریف کردند که آقای ه.م به شدت با حیوانات مهربان است. این مهربانی را به چشم خود دیده‌اند. وقتی گربه‌ای در کارخانه‌اش زایمان می‌کند، تمام کارگران را بسیج می‌کند که امکانات رفاهی گربه و بچه‌هایش را فراهم کنند، حتی کتی که تنش است را درمی‌آورد و زیر گربه می‌اندازد که برای زایمانش جایی گرم و نرم داشته باشد. و در چند هفته اول تولد گربه روزی یک الی دو وعده ماهی تازه دارد.

این مهربانی‌اش مختص گربه‌ها نمی‌شود. سگ‌های بیمار را هم به کارخانه‌اش می‌آورد و اجازه می‌دهد تا بهبودی کاملشان در کارخانه بمانند. البته با کارگرها هم اگر قصد از زیر کار در رفتن را نداشتند، مهربان است. بله کارگران جای خودشان را داشتند. امکان نداشت که رسیدگی به آن‌ها را فراموش کند. همین شده بود که پولش از پارو بالا می‌رفت.

خانم لام خواست به سراغ دوستان دیگرش برود که به دلایل امنیتی جلوی این‌کار گرفته شد و او نفهمید که چطور می‌تواند مثل او باشد ولی فکر کرد شاید با همین مهربانی هم بتواند، به آن بالا بالا‌ها برسد.

به دنبال گربه‌ای گشت که برایش غذا فراهم کند. مدام گربه‌هایی با رنگ سیاه در برابرش قرار می‌گرفتند و او بنا بر ضرب‌المثل به حرف گربه سیاه باران نمی‌بارد، از گربه‌های سیاه حذر می‌کرد که بی‌جهت پولش را برباد ندهد. بالاخره گربه طلایی زخمی را هنگام رفتن به میهمانی مهمی دید. با آنکه دیرش شده بود؛ اما با طمانینه دخترش را فرستاد تا برای گربه زخمی یک قوطی تن‌ماهی بخرد و بعد تن‌ماهی را باز کرد و برای اینکه خدایی نکرده دهان گربه بریده نشود، به هر زحمتی بود در را از قوطی جدا کرد و قوطی را در اختیار گربه گذاشت و چند دقیقه‌ای هم به تماشای غذا خوردن گربه ایستادند. بوی تن ماهی چند گربه دیگر را هم به آنجا کشاند و مجبور شدند برای آن‌ها هم غذا تهیه کنند. صحیح نبود که از غذای گربه اول به آن‌ها بدهد.

به میهمانی که رسیدند، میزبان که همسر آقای ه.م بود، علت دیرآمدن را جویا شدند و وقتی فهمیدند، علت چیست لبخند ملیحی زدند.

روز بعد همسر خانم لام گفتند که با درخواست وام‌شان موافقت شده است.

نوشته شده توسط لیلا علی‌قلی زاده 

لیلا علی قلی زاده

6 Responses

  1. چرا خانم لام از اول نرفت سراغ همسر ه. م که راه و چاه آقای ه.م رو بپرسه؟
    دو روزه یه گربه کوچولوی پا زخمی تو باغچه دم در حیاطمون نشسته. پسرمم که درجریانی عشق حیوان، از هر نوعی که بگی. گیر داد که من باید گوشتهای قیمه نذریمو بدم به گربه.
    چندپرس غذا دستم بود،اولیش رو باز کردم توش یه فنچ گوشت بود. همونو دادم بهش گفتم بده به گربه.
    بغض کرد و ناراحت شد که این کجای این گربه رو میگیره. باید گوشت بزرگ بدید.
    سر ظهر بود و خسته بودیم و نشد بقیه ظرفها رو بگردم ببینم توش گوشت هست یا نه.
    با ناراحتی پله‌ها رو اومد بالا. تو بقیه ظرفها پر از گوشت های بزرگ بود.
    همه گوشتهای ظرف خودش رو نگه داشت برای پیشی.
    ظرفی هم که گوشت نداشت قسمت من شد که از گوشت فراریم😅
    بنظرت نشونه خوبیه؟ قراره حسابمون وصل شه به لوله اصلی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.