پیچِ فیلتر اینستاگرام شل شده بود. خیلی وقت بود، سراغش نرفته بودم. شیطون گولم زد و گفت: «حالا که بیداری. بد نمیشه امتحانش کنی.» امتحانش کردم و گفتم: «ای خدا دقیقن همین امشب که اینطور حالم گرفته است باید پیچ این رو شل میکردی.»
یکی از دوستانم میگفت: «وقتی حال آدم خوب نیست، نمیتونه با دلیل و منطق خودش رو آروم کنه.»
دیشب هم حالم خوب نبود. یکی دیگ گذشته را با یک ملاقه زنگ زده مرتب، هم میزد. هرچی گفتم که نباید به گذشتهها چسبید. حرف به گوشش نرفت که نرفت. آخر سر دیگ ته گرفت و کل زندگیم بوی سوختگی گرفت. حالم خوش نبود و به خیلی چیزها و خیلی از آدمها فکر کردم. پرت شدم تو گذشته.
آرامشی که میخواستم تو گذشته نبود. سراغ اینستاگرام رفتم. با دیدن دخترهایی که دیروز مظهر پاکی و معصومیت بودند و امروز یک عروسک فرنگی، حالم بدتر شد.
از خودم بدم آمد که سراغش آمده بودم.
خوابم مختل شد. ساعتها به این فکر میکردم که چیشد و چرا اینجوری شد؟
صبح نمیخواستم بنویسم. نمیخواستم به اهدافم فکر کنم. چون خواب شبانهام مختل شده بود. میخواستم فقط و فقط بخوابم. بعد به خودم گفتم: «که چی؟ بخوابی که همه کارهات روی هوا بمونه و بعد دوباره کل روز رو غصه بخوری که دیدی به خاطر یک خواب بد همه چیز خراب شد.»
فکر کردم شاید قادر نباشم چیزهای زیادی را تغییر بدهم.
فکر کردم شاید نتوانم اطرافیانم را تغییر بدهم.
فکر کردم خیلی کارها از دست من ساخته نیست.
فکر کردم من یک انسان محدود با تواناییهای محدودم.
فکر کردم و فکر کردم و دیدم ته تمام فکرها من یک کاری میتوانم انجام بدهم. من قادر هستم خودم را تغییر بدهم.
زاویه دیدم را عوض کنم و هر روز یک قدم کوچک برای تغییر زندگیم بردارم. بله من نباید روی چیزهایی که قادر به تغییرشان نبودم، تمرکز کنم. باید به جای دیدن چیزهایی که در توانم نبود، روی کارهایی که میتوانستم و میتوانم تغییرشان بدهم تمرکز کنم.
و با قدمها کوچک، قدمی در جهت بهبود یکی از ذرات هستی داشته باشم.
رفتم سراغ کتاب علی و استمرار آن. قطعن این روزها باید دربارهی حسین(ع) مطالعه کنم؛ اما نمیتوانم. هنوز حسین(ع) برام مثل یک اسطوره است. یکی از پسران زئوس و من هنوز در مورد زئوسم چیزی نمیدونم. زئوس برای من حضرت علی(ع) است.
در کودکیام، عمو با یک جعبه کتاب وارد خانهمان شد، گفت: «این کتابها رو خیلی ارزون خریدم. ببین کدوم کتاب به دردت میخوره. برش دار.»کتاب علی مرد نامتناهی و تاریخ اسلام را برداشتم. ولی در حد سواد من نبود. چیزی از مطالبش را متوجه نشدم و موکولش کردم به سالهای بعد که سوادم بیشتر و بیشتر شد. چند هفته پیش وقتی دنبال کتاب دیگری میگشتم میان کتابها پیدایش کردم. نیاز شدیدی داشتم که کتاب را ورق بزنم. ورق زدم و چند سطری از کتاب را خواندم و تازه متوجه شدم که چه گنجی داشتم. چه اندیشههای بزرگی این مرد زنده تاریخ داشته و این اندیشهها فقط از یک اسطوره واقعی و جهان شمول مثل علی(ع) برمیاد.
به خودم گفتم که تو از الان یک هدف داری که با شناخت علی(ع) و فکر کردن دربارهی اندیشههایش در مسیری گام برداری که بتوانی خودت و فرزندت را از این طوفان و گرداب نجات بدهی.
حالا مدتی هست که به دنبال کتابهایی هستم که راهنمای راهم باشد.
این پست ادامه دارد…
در ادامه میخوانیم: خلائی که باید پر شود.
نوشته شده توسط لیلا علیقلی زاده
8 پاسخ
کتابخونم پر شده از کتابهای نخونده. اما همش رمان و روانشناسی خارجیه.
دست و دلم به خوندنشون نمیره لیلا.
انگار اونا دیگه هیچی ندارن که بهم بگن.
سبک مطالعه منم چند هفتهای هست تغییر کرده.
هدفم خریدن نسخه چاپی الغارات و حماسه حسینی مطهری هست و خوندن و فهمیدن کاملشون.
تا این دو تا رو بخرم و شروع منم نشستم به خوندن کتاب«هیچ اتفاقی تصادفی نیست». خرد خرد میخونمو آروم میخونم. هایلایت میکنم و گوشه کنار کتاب مینویسم.
درس زندگی تو ایناست و کتابهای دینیمون، یک عمر اشتباه رفتم دنبال خوندن کتابهای روانشناسی خارجیا و پز خوندنشون رو به اهل فامیل دادم…
سپیده من فکر میکنم باید اونا رو میخوندی که به اینا برسی. سبک نوشتاری اونا قابل فهم تر هست و اگه نمیخوندی شاید برای شروع زده میشدی از کتابهای مذهبی.
امیدوارم که موفق باشی. ولی رمان هم بخون. از توی همین رمان ها چیزهای زیادی یاد میگیری
اون قسمت پسر زئوس رو متوجه نشدم لیلا.
امیدوارم این حال بدت همون موقع خوب شده باشه و الان اوکی باشی❤️
زهرا جان توی یه کتابی خوندم که انسان به دنبال اسطوره سازیه چون نمیتونه قبول کنه که همین باشه و فکر میکنه باید چیزی ورای این ها باشه برای همین اسطوره میسازه مثل زئوس و پرومته و … . بعد دوباره توی همون کتاب خوندم که اگه علی رو بشناسیم میبینیم که جمع تمام چیزهایی که انسان تو اسطوره ها دنبالشه توی علی(ع) جمعه و بعد من با استناد به اون حرف گفتم پس علی همون زئوسه و پسر زئوس امام حسین(ع). فقط از نمادها استفاده کردم. ممنون که اینقدر خوب به مقاله توجه کرده بودی
بله درسته، وقتی قادر به تغییر دیگران و جامعه نیستیم باید از خودمون شروع کنیم و با تغییرات کوچیک. امیدوارم بتونیم از پسش بربیایم. ان شاالله علی (ع) چراغ راهمون بشه
الهی آمین
همین که مسیر رسیدن به هدفت رو پیدا کردی قدم بزرگیه. موفق باشی عزیزم.
ممنونم ازت