در تابستان پنجرهها همیشه باز است. به خاطر گرد و خاکی که ممکن است از خانه به بیرون بیاید، خودم را از هوای مطبوع روزهای تابستان محروم نمیکنم. دیشب هم پنجره اتاقم نیمه باز بود که از خانه بیرون رفتیم. وقتی به خانه برگشتیم، مشغول آویزان کردن لباسها در کمد لباس بودم که حشرهی سیاه رنگ کوچکی را روی تخت دیدم. با دستمال کاغذی حشره را از روی تختم برداشتم و از پنجره به بیرون از خانه راهنماییاش کردم.
روی تخت دراز کشیده بودم و تقریبن در خواب بودم که حرکت چیزی را روی بدنم احساس کردم. با دستم محکم آن را گرفتم و چراغ را روشن کردم. شدت فشار دستم به قدری زیاد بود که جز چند قطره خون و چند لکه سیاه و سفید چیز دیگری روی دستم دیده نمیشد. متوجه نشدم که چه چیزی را میان انگشتانم له کردهام. دستم را شستم. چراغ را خاموش کردم و دوباره به رختخواب برگشتم در حالیکه کمی از بابت حشرهای که نمیدانستم چه بود، نگران بودم؛ اما شروع به خواندن سوره ناس، فلق و ایه الکرسی کردم. با خواندن آنها آرامشم را بدست آوردم و دوباره به خواب رفتم.
سابقن اینطور نبودم و به شدت از حشرهها میترسیدم. اگر حشرهای در خانه میدیدم، کل خانه را به هم میریختم تا نشانی از حشره دیگر پیدا کنم و وقتی هیچ نشانی پیدا نمیکردم خیالم راحت میشد؛ اما چند سالی هست که در حال کار کردن روی ترسهایم هستم. ترس از حشرات را اینگونه از بین بردم که هیچ کدام از حشرات قادر نیستند به من آسیب برسانند و اگر حشرهای هم باشد که بتواند آسیبی به من برساند، پادزهر آن موجود است و من در جایی زندگی نمیکنم که به امکانات پزشکی دسترسی نداشته باشم و بلافاصله میتوانم با رجوع به پزشک، خودم را درمان کنم.
این مسئله را مرتب به خودم یادآوری میکردم و تا حدودی ترسم کم شده بود؛ اما به طور کامل از بین نرفته بود تا زمانیکه دخترم به دنیا آمد و برای اینکه شبها خواب راحتی داشته باشد، سه سوره توحید، ناس و فلق را مرتب برای او میخواندم. خواندن این سورهها باعث شد که آرامشم را پیدا کنم. بعدها که به سن مهدکودک رفتن رسیده بود، دیدم قادر نیستم او را به مهدکودک بفرستم و نگران این هستم که نکند در نبود من اتفاقی برای او بیفتد، پس دوباره به قرآن متوسل شدم و آیه الکرسی را مرتب برای او میخواندم. با خواندن این آیه به قدری آرام میشدم که دیدم میتوانم در تمام مواقعی که نگران هستم و ترس دارم این آیه و سه سوره را بخوانم تا آرامشم را به دست بیاورم و منطقی فکر کنم.
وقتی آرامش نداریم، قادر نیستیم منطقی فکر کنیم و همه چیزهای کم اهمیت مثل یک حشره کوچک را بزرگ جلوه میدهیم. حالا بسیاری از ترسهای کم اهیمت من و به خصوص ترسم از حشرات با خواندن آن آیه و چند سوره برطرف میشود.
سال پیش در چند روز اول نوروز در خانه ویلایی حضور داشتیم که سقف و زمینش پر بود از هزارپا و مارمولک. اگر قرار بود مثل سابق ترسی داشته باشم، قادر نبودم حتی یک روز هم در آنجا دوام بیاورم؛ اما تجربهام از آن سفر فوقالعاده بود؛ اما همسفرانم بخاطر حساسیتی که داشتند، سفر را به کام خودشان تلخ کردند.
اتفاقن در یکی از همان روزها که ساعت هفت صبح درحال گوش دادن وبینار شاهین کلانتری بودم، استاد گفت که بسیاری از ترسهای ما به خاطر عدم آگاهی و تصورات اشتباهمان است. مثلن این تصور اشتباه است که مارمولکها سمی هستند و دم آنها سیانور دارد. باوری که سالها در خانه ما وجود داشت و هیچکداممان هم تلاشی نکرده بودیم تا آن را از اصلاح کنیم. با این حرف استاد به دنبال منابع گشتم و دیدم بله این تصور کاملن اشتباه بود و مارمولکهای خانگی اصلن هیچ سمی ندارند.
ترسهای ما یکی به خاطر ناآگاهی ما است و دیگری مسئله توکل نکردن است. نیروی بزرگتری وجود دارد که میتواند از ما در برابر خطرات محافظت کند. کافی است که خودمان را به او بسپاریم و آرامشمان را بدست بیاوریم تا بتوانیم منطقی فکر کنیم و هیچ چیزی را بزرگتر آن چیزی که واقعن هست، نبینیم.
14 پاسخ
دوران دانشجویی همیشه قبل از امتحانات آیتالکرسی و سه سوره رو میخوندم تا استرسم کم بشه. تاثیر خوبی روم داشت و با آرامش امتحان رو میدادم. ممنون از مقاله خوبت.
چه خوب. باورهای مذهبیمون خیلی توی مواقعی که استرس یا ناراحتی داره میتونه بهمون کمک کنه. همیشه فکر میکنم اون کسی که به خدا و نیرویی برتر اعتقاد نداره چه جوری از پس سختیها برمیاد
دقیقن درسته لیلا جان
یاد خدا آرام بخش دلهاست . دلتون همیشه گرم به یاد خدا عزیزم 🙏🌹
ممنون. چه دعای قشنگی
لیلا این نوشتهی تو منو یاد یه خاطره انداخت. رفته بودیم کوه. ده سالم بود. وسطای درآویختن با قطعات سنگی بودم که نفس کم آوردم و یه درد شدیدی زیر قفسهی سینهم پیچید. شروع کردم تندتند سورهی والعصرو خوندم و خیلی سریع حالم خوب شد. بعدش هر چی اینو به دوروبریام گفتم، قبول نکردن و کلی دلیل آوردن که همهشون تاثیر خوندن قرآنو نقض میکرد. اما خب من خودم میدونستم که و همین کافی بود برام.
یه حس درونیه. من یه روز که دلم خیلی گرفته بود و مستاصل بودم یهو دلم خواست سوره فاطر رو بخونم و بعد بهترین تصمیما رو گرفتم. بعد اون موقع هروقت مستاصل میشم میرم سراغ این سوره اما شاید بخ خاطر حسی که بش دارم جواب میگیرم و بقیه چنین احساسی بهش نداشته باشند
و خیلی ممنون از پست خیلی خوبت 🌷💚
خواهش میکنم
گاهی از ترسهام واقعا واقعا واقعا شرمنده میشم.
ترسهای کوچیکی که به حق، هیچی نیستند.
نمیدونم چی شد که از سوسک میترسم، یادم نمیاد ترسم از سگ از کجا میاد. نمیدونم تاریکی چرا برام مثه یه شبح میمونه.
نمیدونم چرا وقتی قد دو دقیقه میرم حیاط و برمیگردم،( با وجود اینکه در خونه رو قفل میکنم و کسی جز من و خانوادهم تو این ساختمون نیست) زیرمبل، توی حموم و دستشویی، بالای کمد،توی کمددیواریها رو از وجود دزد چک میکنم.
رانندگی یکی از ترسهای بزرگ زندگیم بود، دو سه ساله ترسمو کنار گذاشتم. راستش لیلا هربار که دست و پام شل میشه موقع رانندگی یادِ امام زمان میفتم. سربازی که از رانندگی بترسه به چه کار امام میاد؟!
برای هدفهای بزرگ، باید ترسهای کوچیکو کنار گذاشت. ترسهای کوچیک مانع بزرگی برای رسیدن به هدفهای بزرگ هستند.
دیشب توهم زدم که یه سوسک از دریچه کولر رو بازوم پریده. جیغم تا هفت خونه اونورتر رفت.
هرچی گشتیم سوسکی پیدا نشد. منم ندیده بودمش فقط حسش کرده بودم.
شب وقتی صحنه ترسم رو تو ذهنم مرور کردم، به خودم هیچ حقی ندادم که بترسم.
از این ترسهای مسخرهم خسته شدم.
سحر وقتی از خواب بیدار میشم خیلی دلم میخواد برم پشت پنجره هوای تازه نفس بکشم.
اما از ترس دیدنِ دزد احتمالی تو کوچه، بارها خودمو محروم کردم از تنفس هوای تازه و خنک.
باید امام زمان رو وارد بازی ترس و شجاعتِ خودم کنم، سوسک، تاریکی، دزد…اون میتونه منو به خودم بیاره.
راجع به مهدکودک رفتن هستی،منم همین ترس رو برای پیشدبستانی محمدصدرا دارم لیلا.
از وقتی که دنیا اومدن برای محافظتشون، ایهالکرسی از دهنم نیفتاد؛ میتونم بگم ایهالکرسی خیلی معجزه میکنه.
اما تا حالا به نیت از بین رفتن ترسم نخوندمش.
ترسهای کوچیک مانع بزرگی برای رسیدن به هدفهای بزرگ هستند.
سپیده جان به نظرم بیا روی ترسهات کار کن مثلن یک تحقیقی درباره سوسک بکن و با سوسکها یکم دوست بشو. درسته یکم زشتن اما فقط این سوسک توالت که خیلی زشته اونم شاید به خاطر تکون دادن شاخکهاش ازش میترسی باید قشنگ منبع ترست رو پیدا کنی و کمکم از خجالتش در بیایی
چه اشاره خوبی کردی لیلاجان. حضور کلام تاثیرگذار خداوند در بطن زندگی. اتصال به منبع قدرت بی نهایت. معیار دوستان خدا تو قرآن،کسانی که نه می ترسند و نه غمگین می شوند. ممنونم. موفق باشید.
سمیه جان کامنتهاتون چقدر خوب و دلنشینه
یادمه وقتی از تاریکی میترسیدم آیهالکرسی رو میخوندم🥺
چه جالب همین توصیه رو بهتون کرده بودم. همیشه بخونید. موقعی که از خونه بیرون میرین هم خیلی خوبه