چگونه برای نوشتن ایدههای خوب بیابم؟
پشت میزکارم نشستهام. منظره روبهرویم یک دیوار سفید خالی است. جز چند لکه سیاه چیز دیگری روی دیوار دیده نمیشود. به دیوار زل میزنم. به دنبال ایدهای در آن سوی اقیانوس ذهن هستم. به گمانم بیشتر نویسندهها، ایدههایشان را از کهکشانی دور آوردهاند.در انتظار موجوداتی فضایی هستم که از کهکشانی دور، برایم جعبه بزرگی از ایدههای ناب نوشتن را بیاورند؛ اما هیچ اتفاقی نمیافتد.
به خود میگویم: «تو یک کودن به تمام معنا هستی.»
در حالی که تمام تلاشم را میکنم تا از جایی از مخفیترین زوایای درونم یک ایدهی ناب استخراج کنم، به دوستان نویسندهام فکر میکنم. آنها ایدههای نوشتنشان را از کجا میآورند؟ چقدر نوشتههایشان خوب و دلنشین است و نوشتههای من. بازهم به خودم ناسزا میگویم. در همین حین یک پروانه از میان پنجره و پردهای که کشیده شده به درون خانه پر میکشد و مستقیم روی صفحهی کیبورد مینشیند. چه ایده خوبی. باید راجع به پروانه بنویسم. زنگ خانه زده میشود. یک نفر دستش را روی زنگ گذاشته و بی وقفه آن را فشار میدهد. یک کلمه هم ننوشتهام. از پشت میز با اکراه بلند میشوم و به سمت در میروم.
در که باز میشود، دخترک خودش را با لباسهای خاکی و سر و صورتی کثیف به خانه پرت میکند. از دستش عصبانی میشوم. او را مستقیم به طرف حمام راهنمایی میکنم. میخواهم دوباره پشت میز کارم برگردم. شروع به آواز خواندن در حمام میکند. صدایش سکوت خانه را در هم میشکند. پروانه رفته است. یادم رفت دربارهی چه چیزی میخواستم بنویسم. صفحهی سفید همچنان سفید میماند.
یک دفترچه کوچک برای ثبت ایدهها تهیه کنید.
به دیدن یک دوست رفتهام. دوستم یک ریز حرف میزند و خبرهای دست اول و نابی را به من میدهد. پیش خودم فکر میکنم که برخی از این اخبار میتواند سوژه نوشتن برخی از داستانهایم باشد. یک ایده خوب و دست اول. تا بیایم یکی را در ذهنم ثبت کنم، دیگری را میگوید. دوستم آدمی اجتماعی است که با افراد زیادی در ارتباط است. تصمیم میگیرم به محض این که به خانه رفتم شروع به نوشتن کنم. از خانه دوستم به جای دیگری میروم. سرم شلوغ است. باید به مدرسه دخترم بروم تا او را از مدرسه بیاورم. دخترم در راه خانه یک ریز حرف میزند. از اتفاقات مدرسه میگوید. در خانه چند ساعتی را با او سپری میکنم. با هم بازی میکنیم و خانه حسابی شلوغ میشود. حالا باید ظرفهای ناهار را بشویم و به هم ریختگیهای خانه را جمع و جور کنم. از شدت خستگی روی مبل چند دقیقهای خوابم میبرد. چشم که باز میکنم عقربه ساعت شش را نشان میدهد. هنوز شام درست نکردهام. به هول و ولای درست کردن شام میافتم. شام که آماده میشود، همسرم از راه میرسد و … .
آخر شب شده است. به حدی خستهام که نایی برای نوشتن ندارم. نوشتن را به روز بعد موکول میکنم. روز بعد تصیم دارم صبحم را با نوشتن شروع خواهم کرد.
صبح شده است و من از حرفها و ایدههای دیروز هیچ چیزی را به یاد ندارم.
احتمالاً برای شما هم چنین وضعیتی پیش آمده و من تنها انسان این کره خاکی نیستم که توی این وضعیت گیر افتادهام. اگر تنها یک دفترچه کوچک داشتم، همان لحظهای که دوستم پای سماور، اخبارش را تند و تند به سمع و نظرم میرساند، یکییکی آنها را باهمان جزئیات و آب و تاب، در دفتر یادداشت میکردم تا موقع نوشتن، نگران نداشتن ایده نباشم.
ایده ها مثل یک عطر و رایحه خوش فرار هستند. با این تفاوت که میشود آنها را با نوشتن ثابت کرد. میشود از میان وقایع روزانه و از خلال گفتگوها، ایدههای خوب را یافت. کافی است خوب توجه کنیم و من وجودیمان را فراموش کنیم. اغلب ما در گفتگو به حرفهای طرف مقابل گوش نمیدهیم. اکثر ما درست همان لحظه که طرف مقابل ما صحبت میکند، در ذهن خود، دیالوگی که قرار است بگوییم را مرور میکنیم. کافی است مدتی یک شنونده خوب باشیم تا بتوانیم ایدههایی که به سادگی در جریان گفتگوهای روزانه پیدا میشوند را مانند ماهیگیری صید کنیم؛ اما بعد آن باید آنها را در سطل خودمان بیندازیم. اگر ماهی نیمه جان را کنار آب بگذاریم خودش را به آب میرساند و دیگر ما هیچ صیدی نخواهیم داشت. دفترچه کوچک ما همان سطل ماهیگیریمان است. باید به محض یافتن ایده، آن را در دفترچهای یادداشت کنیم.
بعضی از اوقات، واقعاً هیچ ایدهای به سراغمان نمیآید. در این طور مواقع میتوانیم به سراغ دفتر یادداشتهای خود برویم و با مرور ایدهها، خودمان را برای ماراتن نوشتن آماده کنیم.
خودتان را برای دریافت ایدهها آماده کنید.
داشتن یک برنامه منظم مطالعه در حوزههای مختلف و نوشتن درباره موضوعی خاص میتواند شما را برای دریافت ایدهها آماده کند. وقتی به خودم تعهد داده بودم که روزانه یک مطلب آموزشی را در رسانه شخصیام منتشر کنم، مدتی به صورت مستمر این کار را انجام میدادم و همه چیز عالی بود تا اینکه چاه خالی شد. هر چه سطلم را به اعماق چاه انداختم، سطل خالی بالا آمد. من اهمیت مطالعه را برای پر کردن چاه فراموش کرده بودم. برای همین برنامهریزی مجددی برای مطالعه متنوع و همچنین تولید محتوایی خاص در روزهای خاصی از هفته، باعث شد که قبل از فرا رسیدن آن روز خاص، به صورت ناخودآگاه، ذهنم به دنبال موضوعاتی مرتبط با محتوایی که قرار بود، منتشر کنم بگردد. با این اوصاف و در چنین وضعیتی، هیچ وقت کمبود ایده برای نوشتن نداشتم. اگر قادر نبودم دربارهی پروانه ها بنویسم، میتوانستم دربارهی کتابی که تازه خوانده بودم، بنویسم. دیگر متوقف نمی شدم.
ایدههای خودتان را از دل نوشتن بیابید.
آخرین راهکار برای یافتن ایدههای خوب برای نوشتن این است که قلمتان را بردارید و شروع کنید. هرچیزی که به ذهنتان میرسد را در دفتر بیاورید. من برای نوشتن آداب خاصی دارم. چند دفتر و چند کتاب و چند خودکار رنگی را روی میزم میچینم. یکی از آن کتابها یک کتاب شعر است. چند بیت شعر میخوانم . بعد چند صفحه کتاب و بعد شروع می کنم تمام کلمه هایی که به ذهنم می رسد را فهرست وار روی کاغذ می آورم. در مرحله بعد، آنها را به هم ربط میدهم. میان ارتباطات یک پیوند آنقدر به دلم مینشیند که طنینش در گوشم میپیچد و نفسهایم به شماره میافتد. بله خودش است من الهام خودم را یافتهام.
زمانی طولانی را به نوشتن اختصاص دهید.
وقت گذاشتن برای نوشتن در زندگیمان وقت زندگیمان را به ما میبخشد. “جولیا کامرون”
اگر بازهم هیچ ایدهای به ذهنتان نمیرسد. خلوتی را پیدا کنید. خودتان را از تمام ابزارهای ارتباطی محروم کنید. پیشنهاد میکنم روی اجاق گازتان هم غذایی نگذارید که به بهانه سر زدن به غذا، از زیر بار نوشتن شانه خالی نکنید. شروع کنید به شکایت کردن و نوشتن تمام ناراحتیهایتان. بیوقفه بنویسید. متوقف نشوید.
ممکن است ده صفحه چرندیات محض بنویسم، سپس به یک خط برسم و بگویم «این همان چیزی است که میخواستم.» “آنی سکستون”
بعد از گذشت چند ساعت ایدههای خوبی پیدا میشود و نوشته شما رنگ و بوی دیگری میگیرد. کافی است به خودتان فرصت دهید. اگر نوشتن برایتان مهم است و باید بنویسید، پس بنویسید. بدون هیچ عذر و بهانهای بنویسید. ایدهها خودشان راهشان را به سوی شما باز میکنند.
عمل نوشتن است که از شما نویسنده میسازد. “جولیا کامرون”
سخن آخر
نویسنده هر چیز بدیهی و پیشپا افتادهای را میتواند به ایده نابی برای نوشتن تبدیل کند. کافی است زاویه نگاهش را عوض کند و به خودش فرصت نوشتن بدهد. هریک از پیشنهادات بالا تجربیات من در سالهای نوشتن بود. اگر پیشنهاد و تجربه خاصی دارید، خوشحال میشوم در پایین همین مطلب، آن را بخوانم.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
عالی بود. کامل و جامع. راهکارهای که ارائه دادی کمک بزرگی در مسیر نوشتن به هر فرد علاقهمند به نویسندگی خواهد کرد. ممنون از مقاله خوبی که نوشتی و انتشار دادی لیلای عزیز.
خیلی ممنونم از حمایت عزیزم. حضور تو بهم شوق بیشتری برای نوشتن میده