قبل از هر چیز باید بدانیم که اصالت داشتن چیست؟
اصالت داشتن به معنی زندگی مطابق با ارزشها و اهداف خود و نه مطابق با ارزشها و اهداف دیگران است. به زبان سادهتر، اصالت یعنی پایبند بودن به شخصیت، ارزشها و روح خود و درعینحال بیتوجهی به فشارهای تحمیلی. اکثر ما در برههای از زمان موقعیتهایی را تجربه کردهایم که بهجای اینکه به شیوهای واقعی عمل کنیم، تظاهر میکنیم و برخلاف ماهیت واقعی خودمان عمل میکنیم. زندگی و کار به این صورت خستهکننده، ناامیدکننده و محدودکننده است. در ضمن ما را از دستیابی به پتانسیل واقعیمان هم بازمیدارد. نقطهی مقابل این مسئله، زندگی و کار بهصورت اصیل و واقعی است. وقتی به خود اجازه میدهیم تا خود واقعیمان باشیم، میتوانیم آزاد و رها از ایدهها و انتظارات دیگران زندگی کنیم و مسیر خود را در زندگی بهسادگی انتخاب کنیم.
وقتی اصالت داشته باشید، اعتمادبهنفستان هم افزایش مییابد. در کودکی سعی میکردم برای جلب رضایت خانواده ام مطابق با اصول و ارزشهای دیگران زندگی کنم، همین مسئله شخصیت مرا غیرواقعی نشان میداد. بااینکه بهظاهر موردتوجه همه اطرافیان بودم، اما از درون دچار رنجش و ناراحتی بودم و اگر کسی به ماهیت واقعیام پی میبرد و آن را به من یادآوری میکرد، عصبانی میشدم و از کوره درمیرفتم و با تمام وجود چنین تصوری را از اساس باطل میدانستم.
بیستوچهار سال تمام به شیوهای زندگی کردم که درون وجودم را ذرهذره آب کرده بود و دیگر خود واقعیم را فراموش کرده بودم و اعتمادبهنفس فوقالعاده پایینی داشتم؛ اما اتفاقی افتاد که همهچیز عوض شد. خواستگارانم هم مطابق با اصول اخلاقی خانواده بودند و اگر به همین شیوه ادامه میدادم خودم را در دام بزرگتری میانداختم؛ بنابراین تصمیم گرفتم که خودم باشم. باآنکه برای دیگران، پذیرش این مسئله سخت بود اما من ترجیح دادم، مطابق باارزشها و عقاید و باور خود زندگی کنم.
وقتی اصالت دارید یعنی با خودتان و دیگران صادق هستید و مسئولیت اشتباهاتتان را میپذیرید. ارزشها، آرمانها و اعمالتان باهم تناسب دارند. درنتیجه، بهعنوان فردی حقیقی و اصیل شناخته میشوید و دوست دارید تا پیامدهای پایبند بودن به آنچه فکر میکنید درست است را بپذیرید.
چرا اصیل باشیم؟
واقعی زندگی کردن همیشه آسان نیست. گاهی اوقات پایبند بودن به آنچه میدانید درست است، سخت است.
از یکسو این کار به معنی از دست دادن برخی فرصتهاست من مدتی محبت و توجه اطرافیانم را از دست دادم. این مسئلهای بود که شاید در ابتدا باعث رنجش و ناراحتیام شده بود؛ اما با گذر زمان حس بهتری به من میداد. خود واقعی بودن در پوشش هم نمود پیدا میکند. سالها پیش وقتی دخترانی را میدیدم که لباسهای زنگی و شاد پوشیدهاند، با حسرت به آن دخترکان نگاه میکردم و آرزو داشتم من هم مثل آنها آزاد و رها باشم. وقتی تصمیم گرفتم خودم باشم، دیگر از لباسهای تیره و بلند خبری نبود و نقاش درونم نمادی بیرونی پیداکرده بود. دیگر برایم مهم نبود که لباسم با کفشم تناسب داشته باشدیا متناسب نباشد، هر چیزی که در آن احساس راحتی میکردم و مطابق با اصول اخلاقیام بود، را میپوشیدم. بانوان خانواده ما در دیدوبازدیدهای عید، عادت دارند مانتوهای مجلسی با کفشهای پاشنهبلند بپوشند، اما آنهایی که خودشان هستند، از این عادت پیروی نمیکنند. وقتی من از این عادت دیگر پیروی نکردم برای همه عجیب بود و شاید طور دیگری مرا نگاه میکردند و شاید بعد از ترک آنجا در مورد من هم کلی حرف زده باشند اما دیگر برایم اهمیت نداشت چراکه خود واقعیم بودم.
وقتی خودتان باشید، مردم متوجه صداقتتان میشوند و در رابطه با شغل در بلندمدت احتمال دارد که فرصتهای بسیار بیشتری برایتان فراهم شود، فرصتهایی که برای کسی که بیثبات، آشفته، مردد یا غیرواقعی است فراهم نباشد. زندگی واقعی داشتن، نسبت به پنهان کردن شخصیت حقیقی، باآنکه در ابتدا سختتر است اما ثمربخشتر هست. وقتی واقعی زندگی میکنید، نباید نگران آنچه گفتهاید یا نگفتهاید، چگونه عمل کردهاید یا اینکه آیا کار درست را انجام دادهاید یا خیر، باشید.
با اصالت زندگی کردن یعنی اینکه مطابق با ارزشها و باورهایی زندگی کنید که بیشتر از همه برای شما عزیز بوده و منشأ اهداف شخصیتان هستند. وقتی در جمعی باورهای شما نقض میشوند، آنجا نمیمانید و از ارزشها و باورهایتان دفاع میکنید.
قدم اول شما شناسایی ارزشهای اصلی و سپس تعهد به زندگی و کار مطابق با آنهاست. سپس باید اهداف شخصی و اهداف حرفهای را مشخص کنید که با این ارزشها مطابقت دارند.
نوشته شده توسط لیلا علیقلی زاده