لیلا علی قلی زاده

۱۵مهر ۱۴۰۴- تریبونی برای حرف زدن

مدتی می‌شود که از خبرهای روز دنیا فاصله گرفته‌ام. قبل‌تر منابع خبری‌ام همان شبکه‌های اجتماعی بود، حالا به همان ها هم دیگر رجوع نمی‌کنم. گاهی فکر می‌کنم که در خلأ زندگی می‌کنم. در یک حالت بی‌وزنی. نسبت به چیزهایی که در اطرافم می‌گذرد، بی‌تفاوت شده‌ام.

جمع شده‌ایم خانه‌ی مادر. مادر چیزی می‌گوید که به من هم مرتبط است. یک خبر که به ظاهر باید ناراحت شوم، ولی نه ناراحت می‌شوم و نه خوش‌حال. در جمع همه درباره‌ی اوضاع سیاسی و اقتصادی جامعه اظهار نظر می‌کنند. من فقط گوش می‌دهم و فکر می‌کنم آیا فایده‌ای هم دارد که بخواهیم نظرمان را اعلام کنیم؟ نمی‌خواهم یا نمی‌توانم یا میلی به صحبت درباره‌ی موضوعاتی از این قبیل ندارم. فقط به نظرات مخالف و موافق گوش می‌دهم و فکر می‌کنم چند درصدشان از روی آگاهی است یا هر دو گروه با توجه به تحلیل‌ها و منابع شبکه‌های اجتماعی‌شان نظرشان را اعلام می‌کنند؟

فکر می‌کنم داشتن تریبونی برای حرف زدن برای همه لازم است. من این تریبون را با نوشتن پیدا کرده‌ام. تریبونی که باعث می‌شود قبل از انکه کلامی از دهانم بیرون بیاید، خوب به آن فکر کنم و درست و غلطش را بسنجم و خود را مضحکه نکنم. بارها شده است که اینجا نوشته‌ام و هیچ‌گاه به مرحله‌ی انتشار نرسیده است. چون نوشته‌هایم احساسات گنگ و مبهم ناشی از هیجانات لحظه‌ای بوده است. نوشته‌هایی بی هیچ منفعت جمعی. می‌کوشم در نوشته‌هایم راهکاری داشته باشم برای خود و دیگری. همان راهکارهایی که اغلب مردم بی‌توجه به روحیات و شناخت دقیق از مخاطب در هر مهمانی ارزان در اختیارت می‌گذارند. من این راهکارها را بی‌آنکه مخاطبی را آزار دهم در غالب نوشته‌هایم ارائه می‌دهم. در مهمانی‌ها بارها شده است که فردی که خود را داناتر و افضل‌تر از بقیه می‌داند، راجع به هرچیزی نظرش را به تو تحمیل کند.

یکی از مباحث داغ جمع‌های خانوادگی تاهل و تعهد به والد بودن، است. از خاله و عمه و مادربزرگ بگیر تا دخترخاله و دختردایی که تازه ازدواج کرده‌اند یا نوزادی به دنیا آورده‌‎اند، با شدت و حدت تمام از تو می‌خواهند که تو هم به جمع‌شان بپیوندی و از این قافله جا نمانی و تو بهتر از هر کس دیگری شرایطتت را می‌دانی. مدام با جمله‌ی بعدها پشیمان می‌شوی، ته دلت را می‌لرزانند. کافی است کمی سست شوی و اراده‌ات از کفت برود و بعد بی‌تفکر و بی‌هیچ‌برنامه‌ای به قافله‌ی آن‌ها ملحق شوی. یکی از اقوام تعریف می‌کرد که تحت تاثیر حرف‌های دیگران بچه‌دار شده است و هیچ‌گاه هم برای هیچ‌کدام از بچه‌ها مادری نکرده است، چون آمادگی‌اش را نداشته و حالا با وجود اینکه بچه‌ها بزرگ شده‌اند، ولی از رفتارش با آن‌ها پشیمان است. دیگری از رفتارهای غلط زوجین در قبال هم حرف می‌زد. رفتارهایی که حال و آینده‌ی کودکانشان را تحت تاثیر قرار می‌داد. شاید این افراد هنوز حتی به مرحله‌ی همسر بودن هم نرسیده بودند و بعد بی‌هیچ تعهد و تربیتی وارد مرحله‌ی والدبودن شده بودند و همین باعث شده بود که زندگی‌شان پر از جنگ و نزاع باشد.

دیگر هیچ بحثی ندارم. وقتی در جمعی قرار می‌گیرم که مرا مخاطب قرار می‌دهم، با لبخندی نظر ممتنع خود را اعلام می‌کنم. اگر بخواهم مخالفتم را اعلام کنم، مشاوری که رایگان تجربه‌هایش را می‌خواهد در اختیارم بگذارد، تمام تلاشش را می‌کند که مرا قانع کند. سکوت می‌کنم تا به زور قانع نشوم. سکوت می‌کنم تا بدون موضع‌گیری حرف‌هایشان را گوش کنم و بعد به درستی و غلطی‌شان در ذهنم نمره دهم. سکوت می‌کنم تا بی‌جهت انرژی‌ام را با دفاع از عقایدی که بعدها می‌توانم از همین تریبون اعلام کنم، تباه نکنم. نمی‌دانم این سکوت ارادی است یا بی‌اراده. بودن در خلأ مرا با این سکوت عجین کرده است. مدتی می‌شود که دیگر نمی‌توانم قفل سکوت را بشکنم.

لیلا علی قلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.