اولین تجربه
اولین تجربه کیک پزیم در سال ۱۴۰۰ با شروع گروه کتابخوانی اردیبهشت با طعم کیک و عطر قهوه همراه شد. یک روز بعد از تاسیس گروه راهی بازار شدم و سایل مورد نیاز برای پخت یک کیک هویج از کیک های مورد علاقه ام است را تهیه کردم. چند قالب کیک پزی هم تهیه کردم قالب های قبلی ام کیک ها را خراب می کرد طوری که دیگر هیچ میلی به پختن کیک نداشتم. همزن مشترک را از خانه خواهرم گرفتم. این همزن برای مادرم بود، مادر که دیگر حوصله پخت کیک نداشت ان را به ما داد و ما که گاه گاه هوس کیک بسرمان میزد هیچکداممان همزن جدیدی نخریدیم و با همان همزن به صورت اشتراکی کارمان را راه می انداختیم. خوبی همسایه بودن مان این است که می توانیم از برخی وسایل غیر ضروری اشتراکی استفاده کنیم.
حالا هر وقت هر کداممان بخواهد کیک درست کند دیگری متوجه می شود و کیک مان را هم خانوادگی در خانه مادر میل می کنیم. کیک هویج با همکاری دخترک زود آماده شد اما کوهی از ظرف برایم به یادگار گذاشت. کیک را در داخل قالب های کوچک و بزرگ ریختیم. قالب کوچک برای بازی دخترک با دوستانش و قالب بزرگ برای مهمانی شب، از دستور کمی تخطی کرده بودم. هویجش را بیشتر و آردش را کمتر و شکرش را هم کمی بیشتر ریخته بودم. ظرف هایم که تمام شد سراغ نمازی رفتم که از ظهر تنبلی می کردم و مرتب به بعد از کار دیگری موکولش می کردم. نماز با عطر گرم دارچین همراه شد و خستگی روز شلوغم را از تنم درآورد. حتی اگ خوش طعم هم نباشد، تمام زحمتش به پیچیدن عطر خوب دارچین در خانه و ان یک لحظه حس خوب می ارزد. اما نه خوشمزه بود وقتی سس شکلاتی را روی کیک دخترک می ریختم و آن را برای حس خوب او از سوپرایز دوستش تزیین می کردم کمی کیک را چشیدم. ان کیک فوق العاده بود، خوشمزه ترین کیک هویجی که تا بحال خورده بودم. کیکی که به لطف شکمو بودن جناب همسر و وجود گردوی فراوان در خانه پر گردو شده بود و با آن همه شوق و عشق درست شده بود مگر می شد که خوشمزه نباشد.
می خواهم یک اعتراف بکنم. سمپوزیوم توسعه فردی و شرکت در گروه کتاب خوانی مهر و ماه یرایم دستاوردهای زیادی داشته است. یکی از همین دستاوردها روبرو شدن من با ترس هام بوده است. من مدت ها بود که خیلی از کارها را کنار گذاشته بودم، چون می ترسیدم که خراب کنم یا آن طوری که باید خوب از آب در نیاید. همین شده بود که دیگر دست و دلم به انجام هیچ کاری نمی رفت. حتی در ساختن گروه هم اولش می خواستم بگویم که خو این یک کار را انجام نمی دهم. همه تمرین ها را انجام داده ام حالا به جایی برنمی خورد که اگر این یک مورد را انجام ندهم. مثل قضیه سایت می خواستم بازهم بی خیال شوم. اما همان طور که سایتم را راه اندازی کردم گروه را هم با ایده تلفیق کتاب و کیک تاسیس کردم. صد سال بود که دستور کیک هویج را دوستم برایم فرستاده بود. اما آخرین بار وقتی می خواستم به یک میهمانی بروم کیک را از یک قناد خانگی خریدم. بالاخره کیک هویج را- این را نمی دان چرا مرا به یاد کلاس درس و آقای قائدی بیچاره انداخت. این همه را در جمله هست و درست همین یک را حواس مرا پرت کرد.- خودم درست کردم. خیلی هم راحت بود فقط کارش زیاد بود که آن هم فدای سرم به زحمتش می ارزید. من امروز دست به عمل زدم و مستقیم وارد کار شدم و تمام درس هایی که از کتاب خواستن، توانستن، نیست را به صورت عملی فرا گرفتم.
دومین تجربه
از درست کردن کیک هویج چنان تجربه ی لذت بخشی عایدم شده بود که تصمیم گرفتم برای دومین بار هم آن کیک را درست کنم اما جلوی وسوسه درست کردن برای سومین بار ایستادم و به تجربه دیگری که همان کروسان خانگی بود، اقدام کردم. منتها من که در دستور قبلی با کمی خلاقیت دستور را تا حدودی تغییر داده بودم اینجا هم تغییرات خودم را اعمال کردم و شکر و تخم مرغ و مخمرش را کمی بیشتر کردم از آن طرف آردش را هم کمتر کردم. نتیجه را با وجود اینکه هنوز هم شیرینی اش کم بود، دوست داشتم و فوق العاده شیرین و لذت بخش بود. باور کنید از ان همه کروسان فقط یکی قسمت خودم شد و لذت خوردن یک چای یا قهوه با آن کروسان هم نصیبم نشد.
اما باید اعترافی بکنم. با اینکه همه موادش را از روز قبل آماده کرده بودم اما دستور کار چند مرحله ای را که دیدم می خواستم از این تجربه انصراف بدهم و کمی جا زده بودم. اما خوشبختانه مدیریت باشگاه کتاب خوانی اردیبهشت با طعم کیک و عطر قهوه به عهده من بود و این تعهد به من اجازه نداد که منصرف شوم و حالا خیلی خیلی خوشحالم که منصرف نشدم و تجربه جدیدی کسب کردم.
زندگی همه انسان ها لحظات شاد و غمگین رو توامان باهم دارد و گاهی پیش می آید که این توازن بهم می خورد و کفه ترازو به نفع دیگری سنگین می شود. اما وظیفه ماست که اجازه ندیم کفه ترازوی غم سنگین بشه. درست کردن کیک و شیرینی هم بهونه ای هست تاشادی ها رو بیشتر کند.
عهدیه یکی از هم گروهی ها از تجربه پخت کروسان اینطور می گوید:
شنبه تصمیم به پخت کروسان گرفتم. ظهر خمیر رو آماده کردم به دلیل اینکه تجربه دومم بود می دانستم که باید زمان بیشتری را برایش در نظر بگیرم. ظهر شروع به کار کردم تا عصر تمام شود. همیشه درست کردن خمیر حس خوبی به من می دهد. حسی از آرامش و لطافت.
عصر که شروع به باز کردن خمیر کروسان کردم پسرم رهام با آمادگی کامل برای کمک کردن پش قدم شد. من هم با تمام وجود از این توفقیق اجباری استقبال کردم و همراه با او مشغول به کار شد. دوساعتی طول کشید که همه کروسان ها اماده شوند و نتیجه عالی بود. مرحله آخر نوش جان کردن کروسانها همراه با مطالعه کتاب خودشناسی از آلن دوباتن بود.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده