لیلا علی قلی زاده

نوشتن با کلمات و قالب‌های تازه

تمرین کلمه برداری گاهی برایم سخت می‌شد. کلماتی که از دل خوانده‌ها بیرون می‌کشیدم، گاهی چنان با فضای ذهنی‌ام ناآشنا بودند که ساعت‌ها به آن‌ها خیره می‌شدم.

شیوه جدیدی برای عبادت پیدا کرده بودم. خیره شدن به کلماتی که به هیچ وجه به ذهنم متبادر نمی‌شدند.

استاد گفته بود همین خیره شدن هم خوب است.

این خیره‌گی بالاخره مرا به خیره‌سری کشاند. شروع به نوشتن جمله‌های بی‌ربط کردم. بعد این جمله‌ها را به هم ربط دادم و داستانی جدید شکل گرفت. داستانی که با فضای ذهنی من کاملن غریبه بود؛ اما مثل یک فیلم سینمایی کوتاه در برابر ذهنم شکل گرفت.

در این شیوه از جملات کوتاه استفاده کرده‌ام. جملات شماره‌گذاری شده که نوشتن را برایم ساده‌تر کرد.

البته که کلاس دیروز در نوشتنش بیتاثیر نبود.

دیروز استاد برای نوشتن طنز به ما جملات کوتاه و شماره‌گذاری شده عجیب و غریب را پیشنهاد داد. خودش هم یک جمله پیشنهاد داد. پیشنهادش این بود که دانیال عمه ماهان است را دنبال کنیم. البته که محض خنده بود؛ اما من پیشنهادش را ادامه دادم. در همان دقایق کوتاه کلاس صد جمله کوتاه با ادامه دادن این پیشنهاد ساختم.

نوشتن آن طنز منجر به باز‌شدن دریچه‌های ذهنی‌ام شد.

این داستان بعد از کلمه برداری از کتاب اتحادیه ابلهان شکل گرفت.

 

چرا به ضیافتش می‌رفتند؟

  1. هر شب ضیافتی به راه می‌انداخت.
  2. تمام دوستانش مرعوب این ضیافت‌های شبانه شده بودند.
  3. او یک سادومازوخیست به تمام معنا بود.
  4. این ضیافت‌ها دوستانش را تهییج کرده بود.
  5. رفتار فجیعش در این ضیافت‌ها منجر به ترس و وحشتی دهشتناک در میهمان‌ها می‌شد.
  6. میهمان‌ها همه آشنا بودند.
  7. با اینکه اذهان عمومی کارهای او را منفور می‌دانست؛ اما انگار چاره‌ای نبود و باید حتمن دعوتش به ضیافت را می‌پذیرفتند.
  8. او اعتقادی به عشق افلاطونی نداشت.
  9.  همه را تشویق به روابط نزدیک می‌کرد.
  10. روابطی که منجر به فروپاشی شخصیت و هویت زنان می‌شد.
  11. او زنانی را که از روابط نزدیک قبل از ازدواج دوری می‌جستند یک مرتجع می‌دانست.
  12. بانوان عقاید واپس‌گرانه خودشان را در ضیافت‌های او پنهان می‌کردند.
  13.  به هر کسی که دوست داشت تعرض می‌کرد.
  14. ادعا داشت که لگوری‌های ضیافت، او را اغوا می‌کنند.
  15. زمانی که هیچ رابطه‌ای در کار نبود، رخوتی دهشتناک او را فرا می‌گرفت.
  16. عواقب این رخوت همه را می‌ترساند.
  17. او یک متجدد پتیاره بود که پرچم تعفن و کثافتش را با افتخار به اهتزاز درآورده بود.
  18. پای یک جادو در میان بود.
  19. یک نوع مراقبه میلتونی کثیف که فقط او قادر به استفاده از آن بود.
  20. هر شب دوستانش را به فجیع‌ترین وضع در ضیافت‌هایش شکنجه می‌داد.
  21. و هر صبح متهورانه آنان را دوباره به ضیافت دعوت می‌کرد.
  22. هیچ کسی قدرت مقاومت در برابر او را نداشت.
  23. او یک بت‌واره بود و بانوان ناآگاهانه تهورش را ستایش می‌کردند.
  24. او استاد سفسطه‌گری هم بود.
  25. رفتارهای ناپسندش را به چیزهای عجیب و غریب تعمیم می‌داد.
  26. بدی روی بدی تلنبار شده بود و هیچ کسی شکایتی نداشت.
  27. چه متاعی در این ضیافت‌ها بود که دیگران را جذب می‌کرد؟
  28. او یک کثافت مستبد با شخصیتی کاریزماتیک بود.
  29. بالاخره پای یک عجوزه پتیاره شبیه خودش با ظاهری زیبا به ضیافتش باز شد.
  30. میهمان تازه‌وارد همراه یکی از بانوان بود.
  31. اصلن به این ضیافت دعوت نشده بود.
  32. اما تعریف این ضیافت‌ها را زیاد شنیده بود.
  33. مشتاق بود میزبان مبادی آداب را ببیند.
  34. میزبانی که همه مرعوب او بودند.
  35. از همان بدو ورود، میزبان جذب ظاهر زیبایش شد.
  36. زن فریب‌کار که روابط بی‌حد و حصرش او را خبره کرده بود راز اغوا کردن او را خوب بلد بود.
  37. در واقع هیچ‌کسی تا به حال میزبان را اغوا نکرده بود.
  38. میزبان از تحمیل خشونت به دیگران لذت می‌برد.
  39. زن زیبا تنها کسی بود که توانسته بود از جاذبه و مغناطیس او رها شود.
  40. عشوه‌ها و تکان‌های متهورانه بدنش، میزبان را مست کرد.
  41. دخترهای دیگر آن شب از دستش در امان بودند.
  42. روز بعد آن پتیاره به میزبان افترا بست که به او تعرض شده است.
  43. میزبان همه چیز را تکذیب کرد.
  44. وقتی عجوزه ابرام داشت که به او تعرض شده میزبان دائما می‌ژاکید.
  45. رفتاری که هیچ‌وقت از او دیده نشده بود.
  46. ظاهرن کنترلش را از دست داده بود.
  47. این رفتار انجمن را مشکوک کرد.
  48. حتمن رازی درمیان بود که میزبان ازخود‌بی‌خود شده است.
  49. آزمایشات حقیقت را برملا کرد.
  50. دختران دیگر هم جسارت پیدا کردند.
  51. کار میزبان تمام شد.
  52. دیگر او نتوانست در دانشگاه تدریس کند.

 

لیلا علی قلی زاده

10 پاسخ

  1. خیلی جالب بود
    آفرین لیلون
    من واقعن به قدرت کلمات برای نوشتن ایمان دارم
    اصلن جوری خط سیر ذهنتو عوض میکنن که چند دقیقه قبل به مخیلتم راه پیدا نمی کرد که به این متن برسی.
    باید بازم خودمو برسونم به کلاسای آقای کلانتری و ایده های جدید بگیرم.

  2. خیلی جالب بود
    آفرین لیلون
    من واقعن به قدرت کلمات برای نوشتن ایمان دارم
    اصلن جوری خط سیر ذهنتو عوض میکنن که چند دقیقه قبل به مخیلتم راه پیدا نمی کرد که به این متن برسی.
    باید بازم خودمو برسونم به کلاسای آقای کلانتری و ایده های جدید بگیرم.

    1. نوشتن با جملات کوتاه داستان رو به سیک نویسندگان غربی میبره. نویسنده‌های ایرانی برای اینکه از مفاهیم واقعی و عینی به مفاهیم غیر واقعی میرن، جملاتشون پر از شلوغی میشه.
      خودم موقع نوشتنش یاد روزهایی افتاده بودم که چخوف می‌خوندم. داستان‌ک های اون روزا رو خیلی دوست داشتم.

      1. الانم من تو این متنت کلماتی رو دیدم که خیلی برای ناآشنا بود 😁😁. تمرین‌کلمه‌برداری رو دنبال کردم ولی بعد یه مدت رها شد. اون جمله‌نویسی کوتاه رو هم تجربه کردم‌ این تمرین‌ها منو به نوشتن وا میدارن. و گاهی چیزهایی می‌نویسم که خودم تعجب می‌کنم 😅😅

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.