یک نوشته کاملا شکسته
اولین روز تیر
امروز به بهونه مهمونی رفتن می خواستم از زیر نوشتن در برم. دیروز خیلی خوب نوشته بودم و می خواستم به جبران اضافه کاری دیروز، امروز رو مرخصی بگیرم. پیش خودم گفتم نمی تونم نامه آموزشی بنویسم چون نیازمند ساعت ها مطالعه است، پس این میره کنار. نمی تونم یه نمایشنامه آبکی هم بنویسم چون اینم نیازمند ساعت ها فکره و اینم رد شد و اینکه یه داستان کوتاه هم نمی تونم بنویسم چون بازم وقتم گرفته میشه. خلاصه که مغزم حسابی شیطنت می کرد و بهونه های واهی برای نوشتن می آورد. داشتم تمرین های زبان رو انجام می دادم که طبق معمول خوابم گرفت و می خواستم بپرم توی رختخواب که دیدم تنها چیزی که می تونه مغزم رو دوباره فعال کنه و روی کارمتمرکز کنه همون نوشتنه. پس به جای پریدن تو رختخواب و چرت زدن اومدم سر کامپیوتر و یه فایل جدید باز کردم با عنوان تیر ۱۴۰۰ و شروع کردم به نوشتن. نوشتن برای نوشتن. اونقدر می نویسیم تا از دل این نوشته ها بالاخره یه چیز بدرد بخور پیدا بشه.
یه مطلبی بود که دیروز بهش رسیده بودم گوشه یه کاغذ نوشتم تا سر فرصت بشینم و راجع به اون بنویسم اما دیروز اصلا فرصت نشد. بعنی اونقدر در مورد موضوعات مختلف نوشته بودم که دیگه جعبه نوشتنم پر شده بود. تازه بعد ظهرم یه محصول خراب بدست رسید که چند ساعتی درگیر مرجوع کردنش بودم و دیگه اصلا نمی تونستم راجع به چیز دیگه ای فکر کنم. راجع به تمرکز هم کلی چیزای تازه یاد گرفتم که دوست دارم راجع به اون بنویسم. اما اول بریم سراغ مطلب مهم زیر:
برنامه ریزی
یه نکته توی برنامه ریزی ها وجود داره که باید بهش دقت کنید. اگر برنامه ای که می چینید زیادی سخت باشه و نتونید همه اش رو انجام بدید. عزت نفستون دچار مشکل میشه و به خودتون می گید من از پس انجام هیچ کاری برنمیام و یواش یواش بی خیال انجامش می شید. چون قبول کردید که بی عرضه اید و تمام. حالا از اون طرف اگه برنامه شما زیادی هم آسون باشه و هیچ چالشی نداشته باشه. یواش یواش به خودتون مغرور میشید و دیگه هیچ پیشرفتی تو کاراتون ندارید و بعد یه مدتم برنامه زیادی ساده، شما رو دلسرد می کنه و بازم از انجامش طفره می رید. برنامه ریزی رو نباید ماهانه انجام داد. شما برای ماه می تونید بگی مثلا من این پنج تا کار رو باید توی این ماه انجام بدم. اما اگه فقط به اون اکتفا کنید بعد یکی دو روز بی خیالش می شید و میندازیدش برای اخر ماه و درنهایت هم ممکنه انجامش ندید. اما بعد از اینکه یه برنامه کلی چیدید باید اونو با جزییات روی کاغذ بیارید. مثلا من قراره این فصل کتاب صحنه پردازی در رمان و باشگاه پنج صبحی ها رو بخونم و این که تا درس ۲۷ زبان که حدود ده درس عقب هستم رو بخونم و درس های قبلی رو مرور کنم. این برنامه غیر از برنامه ریزی روازنه منه که باید به صورت روتین انجام بشه. خوب اگه همینجوری کلی بهش نگاه کنم مغزم درد می گیره. هم کتابا حجمشون زیاده و هم درسای زبان که چیزی حدود ۳۰ ساعته که باید دائم هم مرور بشه. من به جای این که کلی نگاهش کنم میام تقسیمش می کنم. روزی یه فصل از کتابم رو می خونم و دو روز در میون بار یک درس زبان رو که بازم چون نمی تونم یک سره بشینم سرش برای خودم چالش ۵ دقیقه رو طراحی کردم و هر بار که میام سرش تا جایی که خسته نشم ادامه میدم و بعد دوباره توی یه تایم دیگه میام سراغش تا خونه پنجم هر کدوم از برنامه هام پر بشه. در واقع هر شب قبل خواب برنامه اون روز رو بر اساس کارهای جدیدی که برام پیش اومده می چینم. مثلا امروز قراره به یک مهمونی برم. خوب قائدتا نمی تونم ساعت زیادی رو به مطالعه و نوشتن اختصاص بدهم. بنابراین برنامه نوشتنم رو یکم سبک می کنم. برنامه مطالعه رو هم همینطور. اینجور اخر شب با دیدن لیستی که جلوش تیک نخورده عزت نفسم تخریب نمیشه.
با این حال که برنامه سبک شده ولی سعیم رو میکنم که چالش ۵ دقیقه هام کاملا پر بشه. که از پروتوکل عادت سازی عقب نیفتم. برای این که یک عادت شکل بگیره تقریبا به ۶۶ روز کار و تلاش مداوم نیاز هست و نمیشه حالا بخاطر یک مهمونی برنامه عادت سازی رو خراب کرد.
امروز یه مطلب هم درباره وبلاگ توی صفحه مدرسه نویسندگی خوندم. نوشته بود وبلاگی که به روز نمیشه همون بهتر که بسته بشه. یادم افتاد از وقتی سایتم رو راه اندازی کردم اصلا سراغ وبلاگم نیومدم و حسابی تار عتکبوت بسته. پس گفتم بیام روز نوشت امروزم رو توی وبلاگک منتشر کنم که یکم تر و تمیز و نو نوار بشه.
خوب دیگه کم کم آماده بشیم بریم مهمونی. یه دوستی دارم دخترش شش ماهی هست بدنیا اومده اما بخاطر کرونا نرفته بودم ببینمش. حالا که مدت ها تو خونه موندم و خیالم راحته که پاکم تصمیم گرفتم که برم ببینمش.
من عاشق مهمونی عصرونه ام. به سه دلیل، اول که لازم نیست زیاد بدو بدو کنی و دوم اینکه لازم نیست همسرت رو با کلی التماس با خودت همراه کنی. سوم اینکه حیلی راحت تو مهمونی می شینی و هی لازم نیست جلوی آقایون تنبل دولا راست بشی. من وقتی خودم تنها تو خونه باشم از بس قوتم کمه هیچی چیزی بهم نمیریزه. ولی کافیه جناب همسر پایش رو بزاره تو خونه اون وقت هر یک کلمه ای که می نویسم باید یه خوراکی هم برای آقا ببرم. شما جای من بودید براتون خلاقیت می موند. تازه جناب همسر همیشه میگه فلان نویسنده توی یه نشست طوری می نوشته که خودکارش تموم میشده و بعد بلند می شده. اما من توی هر نشستی که می نویسم باید به کوهی از ظرف های در اومده و ریخت و پاش های تو خونه هم فکر کنم. حالا اگه بتونم بشینم. بیشتر نوشته هام که توی راه رفتنه .
خوب دیگه، بیشتر از این نمی تونم معطل کنم. هنوز حاضر نشدم. حاضر شدن هر کدوممون یه نیم ساعتی طول می کشه.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
2 پاسخ
چقدر خوب و صمیمی نوشته بودید لیلا جان نویسا بمانید و همچنان پر اراده🌺🌺
سپاس از مهرت ماریای عزیز