در دورهای رضاخان افضل الرجال بود به جهت سلطنت بر ولایت ایران. بعدها استبداد و جبرش فزونی یافته حکام بلاد فرنگ لابد معذولش داشتند.
پس از رضا خان مخلوع السلطنه، صبی شان محمدرضا بر اریکهی پادشاهی جلوس کرده بود. شاهی بر رعیت بینوا بر مذاقش خوش آمده دستورات متلونه متعدده صادر مینمود. گاهی دلش برای ملت سوخته به جهت ارتقای فرهنگ و هنر، به محصلین ولایت، قوت یا مفت میداد تا به سبب جوع، کُمیتشان در درس و مشق لنگ نزند. به یقین میدانست ملت گرسنه است والا چه حاجت به این همه سخاوت.
محمدرضا کانّه ابویشان تجدد خواه بوده با این توفیر که پلتیک تازهای در خصوص دین در پیش گرفته به صورت کاری با دین خلق الله نداشت. فی الواقع اندکی ملایمت در پیش گرفته مردم را به امر اختیاری اجبار نمیکرد. هرکه دوست داشت لچک داشت هر که دوست نداشت بی لچک بود؛ لکن خاندان حکومتی همه به تقلید از تجدد غرب، بیحجاب بودند. خادمین دولت هم مجوز نداشتند که با حجاب در ادارات حاضر شوند؛ یحتمل ظاهر حجاب منافی تحفه فرنگ بود. قسمی از بانوان که الزام در حجاب داشته، با سواد هم بودند در خانه ماندند. در مکتبخانه درس دین و قرآن دادند. بانوان روشن فکر که درقید و بند دین نبودند آن را در مغایرت با تجدد میدیدند در ادارات دولتی خاصه مدارس دخترانه اشتغال گزیدند.
اهل دهات و بلاد اصغر به سبب تساهل شاه تازه، به روال اسبق برگشته بودند.
علی ای حال این وضعیت تازه و گشاده سری به مذاق کثیری خوش آمده با سبک و سیاق دوره رضا شاه خو گرفتند. در تصورشان نمیگنجید مکرراً به عهد قاجار برگشته، زیر پوشش چادر و برقع در اماکن همگانی حضور یابند.
وضع روحانیت در روزگار ولد نسبت به والد بهتر بود. فی الواقع تا زمانی که طلاب همان درس دینیشان میدادند، داخل سیاست نمیشدند، مجوز داشتند لباس بپوشند. از این شهر به آن شهر سفر کرده دین خدا تبلیغ کنند. چنانکه مستحضرید لائیسیته از ارکان اصلی تجدد بود. تبلیغ دین در دوره رضا خان ممنوع بود. البت بودند طلابی که پا از دین فراتر گذاشته خواهان دخول به سیاست بودند. آنان تجدد را منافی راهیابی به بهشت میدانستند. با این اوصاف محمدرضا برآشفته شده امر میکرد دمشان کوتاه کنند. با تمام این اوصاف روحانیت ارج و قربی داشت.
عدیدهای مخالف با تجدد از بیحجابی زنان در عذاب بودند. به گمانشان کل اجمعین ایمانشان به حجاب زنانشان بود. غیرتشان مجوز به حضور بانوان به شکل و شمایل تازه در اجتماع نمیداد. ظاهراً دینشان در خطر بود، خواهان بودند دخترانشان به عقد مردان خدا دربیاورند تا به ظن خودشان توشهای برای آخرت داشته باشند.
متن حاضر ابتدای یک داستان است که به سبک قاجاری نوشته است. از اینکه برای بهبود این متن نظرات خودتون رو اعلام میکنید سپاسگزارم.
برای حضور در دورهمی محفل قجری و آشنایی با ادبیات این دوره میتوانید از طریق لینک زیر وارد محفل مقاجرانه ما شوید.
مجلس گردان: معین پایدار
نویسنده: لیلا علی قلی زاده
4 پاسخ
و اما بریم سراغ این متنت
برکااانا لیلون جان
چقدر دست به قلم قجریت جذاب و وزین شده
هم از لحاظ کلمات و هم موضوعی که انتخاب کردی و ساختار جمله هات
قشنگ معلوم شد برا خودم که چقدر از درس و مشق عقب موندم بالا
کاش مثل قبل مطالب رو توی کانال میذاشت آقای پایدار تا میشد شنید.
بهت افتخار میکنم لیلون جان
دمت گرم باجی
نگران نباش چیزی رو از دست نمیدی. چون خیلی درباره قاجار حرف نمیزنیم. اگه بخواهی ویس رو گوش بدی هیچی نمی فهمی باید حتما تو محفل باشی. منم دیروز بودم و نبودم. فقط گوش میدادم اما این ور واسه خودم سایتم رو اصلاح میکردم
سلام سلام
به به لیلون باجی
چه کردی خیلی خوشم اومد
حس کردم بایرام اومده
چقدر زیبا شده سایتت
ای ول بالا دست راستت روی سر من
برم یه تغییر تحولی بدم
از ویرایش گرفته تا رنگ و یکم تغییرات
آخه عید نزدیکه
چه رنگای خوبی انتخاب کردی
چقدر خوشگل و نونوار شده
ببخشی دیگه دست خالی اومدم باجی جان
گل و قلب و از این چیزا که تو تولدا فوت میکنن خرده زر ورق میپاشه و …
چه خوب که تو هم دوستش داشتی. دو روزه خواب و خوراک ندارم. امروزم که کم مونده کلا سایت رو از دست بدم