معرفی کتاب بیداری
کتاب بیداری رمانی از کیت شوپن است ، که برای اولین بار در سال ۱۸۹۹ منتشر شد. در اواخر قرن نوزدهم در نیواورلئان و سواحل خلیج لوئیزیانا منتشر شد.
نویسنده: کیت شوپن
مترجم: فرزانه دوستی
نشر: بیدگل
کیت شوپن به روایت ویکی پدیا
با نام اصلی کاترین اُفلاهرتی Katherine O’Flaherty در ۸ فوریه ۱۸۵۱ در سنت لوئیس، میزوری به دنیا آمد. پدرش از تجار موفق ایرلندیتبار بود که به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرده بودند. مادرش فرانسویتبار بود و با گروههای فرانسوی ساکن ایالات متحده آمریکا ارتباط نزدیکی داشت. پدر کیت زمانی که او تنها پنج سال سن داشت در یک سانحه ریزش پل کشته شد. این اتفاق او را هرچه بیشتر به خانواده مادری و آداب و رسوم فرانسویها نزدیک کرد. او به آثار بزرگانی همچون سر والتر اسکات و چالز دیکنز علاقه فراوانی داشت. در دوران جوانی به تحقیق و بحث در زمینه میزان اختیارِ کلیسای کاتولیکِ رم دربارهٔ جنسیت افراد پرداخت. او معتقد بود حق زنان نادیده گرفته میشود. (او بعدها هم به تشکلهای حمایتی از حقوق زنان پیوست)
در سال ۱۸۷۰ با اسکار شوپن ازدواج کرد. این زوج صاحب ۶ فرزند (یک دختر و پنج پسر) شدند. در یک دوره زمانی کوتاه ۱۸۷۹ تا ۱۸۸۴ شوهر و مادر کیت فوت کردند که این مسئله باعث به وجود آمدن افسردگی شدید و ناراحتی روحی در او شد تا آنجا که به توصیه پزشک برای بهبودی و آرامش به نوشتن روی آورد.
حاصل کارهای ادبی او چندین مقاله و داستان کوتاه و دو رمان است. مشهورترین اثر شوپن رمانِ «بیداری» است که به شرح نیازهای طبیعی و ذاتی یک زن میپردازد و تا مدتها اجازه چاپ پیدا نکرد. پس از انتشار نیز منتقدان به شدت به آن تاختند و همین باعث شد تا کیت از صحنه ادبیات آن زمان محو شود، به طوری که آثار بعدی او نیز یکسره مجوز نشر نگرفت. شوپن در سال ۱۹۰۴ در حالی که مشغول بازدید از نمایشگاه سنت لوئیز بود بیهوش و دو روز بعد جان سپرد.
مقایسه بیداری با مادم بواری
بیداری کیت شوپن درونمایه و مضمونی شبیه به رمان مادام بواری گوستاو فلوبر دارد. ادنای بیداری با امای مادام بواری از این نظر شبیه هست که هر دو زنانی هستند که نسبت به زندگی خانوادگی بیاهمیت هستند و ارزشهایی مثل مادر بودن و همسر بودن برای آنها فاقد اهمیت است و بیشتر به دنبال ارضای امیالشان هستند.
در رمان مادام بواری همسر اما پزشکی است که با آنکه موقغعیت اجتماعی خوبی دارد؛ اما از ظرافتهای رابطه با یک زن چیزی نمیداند و همسرش عشق دلخواهش را در میان کتابها جستو جو میکند. علاقه و میل مفزط او به کتاب خواندن او را به سمت عشقهای خارج از عرف میکشاند.
در رمان بیداری هم ادنا همسری دارد که از لحاظ مالی او را تامین میکند؛ اما به نیازهای او به عنوان یک زن بیتوجه است و مرد دیگری خیلی زود جای او را پر میکند.
برخی از منتقدان این اثر گفتهاند که ادنا بیشباهت به نویسنده آن کیت شوپن نبود. چرا که کیت هم زنی بود که اسب سواری میکرد، سیگار میکشید و در محافلی مردانه شرکت میجست. بیان چنین داستانی از یک نویسنده زن، برای دورانی که نویسنده در آن میزیست، سنگین بود و تا مدتها این اثر چاپ نشد و نویسنده آن تا حدودی سرخورده شد. به هر حال آثار زیادی از او به جا نمانده است. بیداری اولین رمان و مهمترین اثر او بود که سالها هیچ کسی به آن توجهی نداشت؛ اما بعدها به عنوان یکی از آثاری که باید به عنوان مرجع مطالعاتی در دانشگاهها تدریس شود، مورد استقبال قرار گرفت.
بر خلاف رمان مادام بواری، ادنا مثل اما به آن شدت تا مرز تباهی پیش نرفت چرا که او دوست صمیمی داشت که مدام او را نسبت به وظایفش نسبت به همسر و فرزندانش متوجه میکرد. زنی که خودش نمونه یک کدبانوی تمام عیار بود و تمام توجهش به خانوادهاش بود؛ اما در نهایت او به رهایی رسید. در ابتدای داستان او در حال یادگیری شنا است؛ اما ترس مانع از انجام آن به نحوه درست میشود و در انتهای داستان او بدون هیچ ترسی، به آغوش دریا پناه میبرد.
توصیفاتی از شخصیتهای داستان:
برخی از توصیفات از شخصیتهای داستان در ادامه آورده شده است که بیشتر با فضای داستان آشنا شوید.
ادنا
چشمان خانم پونتلیه روشن و جان دار بود. به رنگ قهوهای مایل به زرد، تقریباً همرنگ موهایش. عادت داشت یک دفعه چشم بچرخاند سمت چیزی و قدری به آن خیره بماند، گویی که در هزار توی افکار و خیالات ژرف درون خود گم شده است.
ابروهایش یک پرده پررنگتر از موها، پهن و تقریباً صاف بود که همین بر عمق چشمهایش میافزود. میشد گفت چهرهاش بیش از آنکه زیبا باشد، ملیح بود. خلوص و سادگی توی چهرهاش موقع حرف زدن و جدال ظریف حرکات صورتش او را خواستنی کرده بود. جذابیتی در رفتارش بود.
آقای پونتلیه همسر ادنا
آقای پونتلیه محبوب القلوب بود و خانمها و آقایان و بچهها و حتی پرستارها همیشه برای خداحافظی با او پیدایشان میشد…همگی متفق القول بودند که آقای پونتلیه بهترین شوهر دنیاست. خانم پونتلیه چارهای نداشت که بپذیرد او هم شوهر بهتری سراغ ندارد.
ادنا مادری کردن را بلد نبود
آقای پونتلیه به هیچ ضرب و زوی نمیتوانست برای خودش یا دیگران توضیحی بدهد که کجای رفتار همسرش در قبال بچهها سهل انگارانه است؛ اما او بی آنکه شواهدی دال بر این کوتاهی پیدا کند، حسش کرده بود… خلاصه خانم پونتلیه از آن زنها نبود که مادری کند، از قضا گراندیل در آن تابستان پر بود از زنهایی مادری کردن را خوب بلد بودند.
آدل راتینیول
در آن میان زنی بود که جمیع صفات دلربایی و افسونگری زنانه در او تجسم یافته بود. شوهری که عاشق چنین زنی نباشد مردی است حیوان صفت و سزاوار مرگ با شکنجه تدریجی. نامش آدل راتینیول بود. هیچ واژهای از پس وصف او برنمیآمد، جز واژههای باستانی که در افسانههای قدیم در وصف سیمای شیرزنان روزگاران گذشته و همینطور تصویر کردن سیمین بانوی رویاهای ما به کار میرفتند. در فریبندگی عاری از هر مکر و تدلیسی بود. زیباییاش، پدیدار و شعله ور، پیش چشم بود. با گیسوان طلایی بافته که هیچ شانه و سنجاقی از پس مهارشان بر نمیآمد. با چشمانی آبی که در مثل به یاقوت کبود میمانست و دو لب برجسته که از سرخی هر نگاهی را به هوس گیلاس یا میوههای سرخ رنگ دیگر میانداخت. کمی چاق شده بود، ولی این ذرهای از افسون خرامش و افسون حالات و اطوار او نمیکاست.
خلاصه داستان
داستان از آنجایی شروع میشود که خانواده آقای پونتلیه برای گذراندن تابستان به گراندیل میایند. در گراندیل در ملک مادام لبران که دو پسر به نامهای ویکتور و رابرت دارد، ساکن میشوند. ادنا در ابتدای داستان شخصیتی محافظه کار دارد و درباره اسرارش با کسی حرف نمیزند؛ اما متوجه میشود که زنان به شوخی یا جدی درباره رازهای خصوصی زندگیشان هم با جزئیات و بدون هیچ شرمی با مردان دیگر گفتگو میکنند یا عشق بازیهای دلقک مابانه دیگران را جدی میگیرد تا جایی که ادل به رابرت میگوید که دست از سر ادنا بردارد چون او بر خلاف ما همه چیز را جدی میگیرد و ممکن است به اشتباه بیفتد.
در یک ماه گذشته، رابرت همه جا مثل سایه با ادنا بود. هیچ کس فکر ناجوری نمیکرد. وقتی رابرت به آنجا آمد، همه انتظارش را داشتند که وقتش را به خانم پونتلیه اختصاص دهد. از پانزده سالگی، یعنی یازده سال پیش، رابرت هر تابستان به گراندیل میآمد و پیشکار جان نثار دوشیزه یا بانویی زیبا میشد. گاهی دختر جوانی بود و گاهی هم بیوهای؛ اما گهگاهی سراغ زن شوهر دار جذابی میرفت.
بله هیچ کسی فکر بد نمیکرد اما آدل که با ادنا روابط صمیمیتری داشت متوجه شده بود که ادنا به رابرت علاقه مند شده است و این داستان داستان عشقی است که ادنا را به تباهی میکشاند. همانطور که اما در مادام بواری را به تباهی کشاند.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
4 پاسخ
باید کتاب جذاب و خوندیی باشه. ممنون لیلاجان که این کتاب زیبا رو معرفی کردی.
خواهش میکنم عزیزم.خوبیش اینه که کوتاه و برخلاف رمان مادام بواری از توصیفات زیاد اجتناب کرده
ممنون لیلون که درباره این کتاب گفتی عزیزم
خواهش میکنم جان دلم. ممنون که به من سر میزنی