روزنه امید
«و امید
در جایی معنا مییابد
که یافتن نشانهای برای امیدواری
بسیار سخت است.» – شاهین کلانتری
امروز خواستم که از رنج رها باشم که دوباره امید را بیابم. راه رفتم و رفتم تا آن پیرمرد را دیدم. ان پیرمردی که هزار سال بود که با آن کمر خمیده شهر را جارو می زد و من می دانستم که او روزهای بسیاری را دیده است و هنوز زنده است و هنوز هم به روزهای بهتر امید دارد و ندانستم چرا بی اختیار قفل سکوتم باز شد و با لب هایی که حتی سلام را هم فراموش کرده بود و با لکنت می گفت سسسسلام؛ این بار رسا گفتم سلام و خدا قوت و پیر هزارساله چشمهایش درخشید و من فهمیدم در همین لبخندهای پنهان شده، در همین شادیهای کوچک، در همین سلامهای پر مهر و خدا قوتهای پر انرژی، هنوز نور امید هست. کافیست که به جای سیاهیهای دیوار پیش رویمان به روزنههای پر نوری توجه کنیم که از پشت آن میشود دریاها را دید.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده