رمان های سرگرم کننده یا رمان های آگاه کننده
برای خیلی از ما پیش می آید در اوقاتی از روز، برای استراحت، کتاب بخوانیم. از قفسه کتاب یک رمان را انتخاب می کنیم. نویسنده کتاب یا آنقدر سطحی از وقایع روزمره نوشته است که هیچ گونه کنجکاوی را در ما بر نمی انگیزد یا اینکه در خلال داستان عقاید خودش را مطرح کرده است و از افرادی نام برده که اصلا به گوشت نخورده یا اینکه اسمشان آشناست ولی نمی دانی چه گفته اند. از مکان هایی حرف زده که اصلا برایت آشنا نیست. امروز به مدد گستردگی اینترنت و پویا بودن آن می توانی با چند کلیک هرچه را که نمی دانی، پیدا کنی. خوب خیلی از افراد موقع خواندن رمان فقط می خواهند سرگرم بشوند و اصلا به خودشان زحمت نمی دهند که حتی یک کلیک هم بکنند. قبل از آشنایی با مدرسه نویسندگی من هم جزو این دسته از افراد بودم. اما به مدد آگاهی های تازه ای که در مدرسه نویسندگی کسب کردم به جرگه افرادی پیوستم که به دنبال ناشناخته ها و چیزهای جدید می روند.
آشنایی با دکارت در سه دختر حوا
چند روز پیش که کتاب سه دختر حوا را می خواندم در بخشی از متن داستان استاد خداشناسی دکتر آزور از دانشجویانش خواسته بود که درباره دکارت تحقیق کنند. من اسم دکارت را شنیده بودم ولی هیچ وقت کنجکاو نشده بودم که ببینم دکارت چه کسی بوده و چه کرده است. اما اینکه استادی در واحد درس خداشناسی از دانشجویانش چنین می خواهد پس باید دکارت چیزی داشته باشد که مربوط به این درس باشد. پس تصمیم گرفتم که همان موقع با کمک وب به جستجو درباره دکارت بپردازم.
زندگی نامه رنه دکارت
رنه دکارت که به او لقب پدر فلسفه مدرن و هندسه تحلیلی را نیز دادهاند، نجیب زادهای بود که در سال ۱۵۹۶ در شهرستان اندرالوار فرانسه به دنیا آمد. پدر او یکی از اعضای پارلمان بریتانیا بود.
دکارت تا ۱۶ سالگی در مدرسه لافلش به تحصیل پرداخت و در این مدت دروس بسیار مهمی از جمله ریاضیات، جبر، منطق و اخلاق را آموخت. او عاشق کسب علوم جدید بود و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نبود. پس از فارغ التحصیل شدن از مدرسه، مدتی را به کسب علوم حقوق و پزشکی پرداخت.
دکارت هنگامی که مشغول تحصیل در مدرسه بود، در یک سخنرانی شرکت کرد که موضوع آن، کشف کردن چند سیاره سرگردان در اطراف مشتری بود. این سخنرانی برای او بسیار جذاب و تامل برانگیز بوده و او را در مورد مسئله ای به فکر فرو برد.
دکارت از انجام کارهای مختلف و کسب تجربیات جدید هیچ ابایی نداشت به طوری که پای ثابت مجالس رقص و قمار هم بود. اگر در مورد دین او بخواهیم صحبت کنیم باید گفت که او یک کاتولیک بود. نزدیکانش بر این باور بودند که او فرد بسیار مومنی بود اما هم عصرانش به خاطر اعتقادات و گفته هایش او را فردی بی خدا و کافر میدانستند.
پس از گذشت چند سال، تصمیم گرفت به خدمت ارتش هلند درآید و به دنبال راهی باشد که برای زندگی سودمند است. او در تمام طول خدمتش در ارتش، به دنبال کشف موارد جدیدی در ریاضیات بود.
رنه دکارت دو سال بعد، از خدمت به ارتش نیز کناره گرفت و مدتی را صرف تحقیق و مطالعه در مورد فلسفه کرد و در پی این کار به سفرهای زیادی رفت.
در نهایت در سال ۱۶۲۸ میلادی به مدت ۲۱ سال در هلند ساکن شد و در تمام این مدت با تامل و تفکر در محیط اطراف، به تحقیق در مورد مسائل علمی پرداخت.
در سال ۱۶۴۹ ملکه سوئد از او درخواست کرد که به استکهلم برود و به او فلسفه بیاموزد. اما خب آب و هوای سرد سوئد او را به مریضی سختی دچار کرد و سرانجام در سال ۱۶۵۰ در سن ۵۳ سالگی چشم از جهان فرو بست.
این فیلسوف بزرگ کتابهای اصول فلسفه، گفتار در روش و تاملات در فلسفه اولی را نوشت و با نوشتن کتاب گفتار در روش مشهور شد. نکتهای که در مورد آثار رنه دکارت وجود دارد این است که، به قدری تخصصی هستند که برای توده مردم قابل فهم نیستند.
عقلانیت در فلسفه رنه دکارت
دکارت به عقل و منطق معتقد بود و این را میتوان در تمام برهههای زندگی او دید. دکارت دوست داشت که در مورد همه چیز مطمئن باشد و به همین دلیل عاشق ریاضیات بود. زیرا در این علم همه چیز ثابت شده و مطمئن است.
پایه و اساس فلسفه رنه دکارت بر اساس عقلانیت است. اما اصلا این فلسفه در مورد چه چیزی صحبت میکند؟
باور دکارت این بود که در جهان دو معقوله ذهنی و فیزیکی وجود دارد. منظور از معقوله فیزیکی، بدن تمام موجودات و اجزای قابل دیدن و لمس کردن است. اما منظور از معقوله ذهنی دقیقا چیست؟ در فلسفه رنه دکارت معقوله ذهنی یا واقعیت ذهنی، به هر نوع از آگاهی و فکر کردن گفته میشود.
حالا سوالی که مطرح میشود این است که منشاء این عقلانیت در فلسفه رنه دکارت کجاست؟
همانطور که گفته شد دکارت فردی بسیار منطقی بود و از نظر او فلسفه رابطه مستقیمی با دیدگاه انسانها از زندگی داشت. برای او فلسفه بسیار مهم بود اما تنها موضوعی که او را آزار میداد این بود که در فلسفه مانند ریاضیات همه چیر اثبات شده و قطعی نیست و نمی توان در تمامی موارد به آن اعتماد کرد.
پس تصمیم گرفت که این قطعیت را به فلسفه تزریق کند. اما چگونه؟
دوگانگی دکارتی
دوگانهای که در فلسفه رنه دکارت وجود دارد، دوگانه ذهن و بدن است. یعنی جسم و روح از یکدیگر جدا هستند. همانطور که ذکر شد، از نظر دکارت جهان از دو معقوله ذهنی و فیزیکی تشکیل شده است. حالا سوالی که مطرح کرد این بود؛ این دو معقوله چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و در یک راستا حرکت میکنند؟ دلیل رفتار ما انسانها چیست؟
ما قدرت تفکر داریم و بر طبق افکارمان عمل می کنیم، از طرف دیگر جسم ما فیزیکی است و تحت فرمان ما، اما چگونه جسم ما از روحمان فرمان میگیرد؟ اصلا این روح ماست که به جسم ما فرمان میدهد؟
همانطور که میدانیم جسم ما مادیست و روحمان غیر مادی، پس چگونه یک غیر ماده روی یک ماده اثر میگذارد؟
تمام این موارد سوالهایی بود که دکارت در دوگانگی خود مطرح کرد و به دنبال پاسخ آنها بود.
برخی از جملات زیبا و مشهور دکارت عبارتند از:
- انسان نباید هیچ امری را به عنوان حقیقت قبولکند . مگر آنکه به راستی در نظر او حقیقت باشد.
- از هیچ اندیشه جدیدی بدون فهم آن حمایت نکنید. بلکه با شک و تردید در آن وارد شده و حقیقت را کشف کنید.
- زمانی که خداوند ما را خلق میکرد . تصور فطری خویش را در ذهن ما مهر نمود.
- منظور من از اخلاق کامل و عالی آن چیزی است که از دانش تمام دنیا حاصل میشود. این در حقیقت آخرین درجه خرد انسانی است.
من میاندیشم پس هستم
این یکی از جملههای بسیار معروفیست که اگر اهل مطالعه و تامل باشید بسیار شنیدهاید. اما این جمله از کجا آمده است و چه ارتباطی به فلسفه رنه دکارت دارد؟
این فیلسوف بزرگ برای شروع از شک کردن استفاده کرد. او در همه چیز شک کرد تا از شک به یقین برسد. امروزه از این روش به عنوان شک دکارتی یاد میشود.
در ابتدا از شک به خود و جهان شروع کرد. شبهههای بسیاری را برای خود مطرح کرد تا به یک نتیجهی مهم رسید.
در همه چیز میتوان شک کرد، به غیر از شک کردن
او بالاخره و پس از تحقیقهای بسیار به یک یقین رسید و این جمله شروع راهی شد برای رسیدن به پاسخ دیگر پرسشهای او.
از نظر او شک کردن یکی از حالتهای فکر کردن بود، پس به این نتیجه رسید که او موجودی است با قدرت تفکر. آن جا بود که او این جمله معروف خود را بیان کرد : میاندیشم پس هستم. هستم چون فکر میکنم. فکر میکنم چون شک میکنم.
ذهن انسان به واسطه قدرت تفکری که دارد رها است. علاوه بر این ذهن قابل تجزیه نیست و فنا ناپذیر است. در صورتی که جسم انسان به مرور تجزیه میشود و از بین میرود.
پس از رسیدن به این جمله بود که دکارت به خودآگاهی رسید. حالا زمان آن رسیده بود که در مورد جهان خارج به یقین برسد. او برای رسیدن به این اطمینان و یقین چه کرد؟
رنه دکارت برای انجام این کار از دو مورد کمک گرفت:
- خودآگاهی
- اعتماد به خداوند
در جهان چیزهای زیادی وجود دارند که قابل دیدن و لمس کردن هستند، پس وجودشان حتمیست.
موارد بسیاری نیز هستند که قابل دیدن و لمس کردن نیستند اما قابل ادراک با عقل هستند. از آن جایی که دکارت به خودآگاهی رسیده و وجود عقل خود را اثبات کرده بود، گفت هر چه را که می توان با عقل درک کرد؛ وجودش حتمیست.
در مورد جهان خارج و موارد موجود در آن نیز به خداوند اعتماد کرده و وجودشان را برای خود به اثبات رسانید؛ از گفتههای دکارت میتوان به این نتیجه رسید که در وجود خدا، وجود جهان خارج و وجود اندیشه و قدرت تفکر در انسان به هیچ وجه نمیتوان شک کرد.
در اسلام هم اصل فکر کردن و اندیشیدن نه فقط آزاد است، بلکه لازم و واجب هم هست و شاید در بین کتابهای آسمانی و نوشتههای مذهبی هیچ کتابی را نشود پیدا کرد که به قدر قرآن انسانها را به تفکر و تعقل و مطالعهی در پدیدههای حیات و امور مادی و معنوی و انسانی و تدبر در تاریخ و امثال اینها دعوت کرده باشد. این در هیچ کتاب دیگری شاید یا حتماً نیست. حتی تفکر در باب اصول مذهبی واجب است و پیدا کردن یک استدلال بر توحید یا نبوت یا بقیهی اصول برای هر کسی لازم است. حتی بالاتر از این، اگر کسی در تفکرات مذهبی خود دچار وسوسه و تردید و شک و شبهه بشود، این هم از نظر اسلام چیز ناشایستهای نیست. البته در شک نباید بماند و موظف است که با تلاش و تفکر و ادامهی جستجو و بررسی به یک نقطهی یقینآور و قابل اعتمادی خود را برساند.
در واقع فلسفه دکارت در مبحث خداشناسی از این نظر اهمیت پیدا می کند که او هم به مساله شک اشاره می کند و می گوید نباید هرچیزی که به تو ارائه می شود را به راحتی بپذیری و باید در درستی یا نادرستی آن دچار شک و تردید شوید.
فلسفه رنه دکارت بسیار تاثیر گذار بود زیرا باعث پایه گذاری زیربنای مکتب خردگرایی در اروپا شد و در واقع میتوان گفت که علم فلسفه و فلاسفه بعد از او، مدیون این فیلسوف بزرگ هستند.
البته نباید از تاثیرات و کشفیات او در علوم ریاضی، جبر و هندسه نیز چشم پوشی کرد.
یکی از آثار دکارت تاملات است. او در این کتاب خواننده را بسیار مشتاق میکند که به دنبال استدلالهای مختلف در مورد وجود خود برود و دانش و آگاهی خود را افزایش دهد.
دیگر آثار این فیلسوف بزرگ عبارتند از: فلسفه دکارت، قواعد هدایت ذهن، کارگاه خرد، انفعالات نفسانی، اصول فلسفه و گفتار در روش.
حال که تا حدودی با دکارت آشنا شدیم برمی گردیم سر داستان. چرا استاد خداشناسی از دانشجویانش آن هم جلسه اول می خواهد که راجع به دکارت تحقیق کنند؟ او نمی توانست وقتی به کلاس شروع کند بیاید حرف هایی در باب وجود خدا بزند و بعد هم برود؟ چقدر حرف هایی که او در جلسه اول می زد در ذهن دانشجو می ماند و تاثیر گذار بود. او در همان جلسه اول فقط سوال مطرح می کند از دانشجویان می خواهد خودشان را معرفی کنند. دانشجویان از ملیت ها و قومیت های مختلف هستند و بالطبع عقاید مختلفی هم دارند. همان روز معرفی سوال پیش می اید که چرا این همه تفاوت در یک کلاس جمع شده است؟ دوباره سوال پیش می آید کدام عقیده درست است؟ ذهن دانشجویان پر از سوال می شود و استاد تمرین را می گوید. یک مقاله درباره دکارت بنویسید.
سخن آخر:
قصد من از این مقاله این بود که شما مخاطب عزیز را هم اندکی با دکارت آشنا کنم و اگر بیشتر مایل بودید که با دکارت و فلسفه اش آشنا شوید به سراغ کتاب هایی بروید که در سطرهای بالا معرفی شده است تا بیشتر این فیلسوف و اندیشمند بزرگ را بشناسید. امیدوارم این مقاله برای شما مفید بوده باشد.
منابع: