«فقط زمانی کاری را به فردا موکول کن که برایت اهمیت نداشته باشد که بمیری و انجامش نداده باشی.»- پابلو پیکاسو
شنبه:
امروز در میان جملات قصار به این جمله برخوردم. به نظرم جمله خوبی بود. میتوانست ذهنم را به چالش بکشد و دقایقی مرا به نوشتن وادارد. من هم دقیقاً مثل پیکاسو عادت ندارم کاری را به فردا موکول کنم. اصلاً همهکارهایم را همان روز انجام میدهم. البته که خودتان متوجه شدید که این جمله چقدر دروغ بود. اصلاً من با همین فرداها بزرگشدهام. یادم میآید هر وقت از پدرم چیزی میخواستم میگفت فردا و هیچوقت فردایی نمیآمد. حتماً خواستههایم برایش اهمیتی نداشته است. شاید هم اهمیت داشته من با تفسیر حرف پیکاسو می گویم که حتما اهمیتی نداشته است. پیکاسو میگوید کاری را به فردا موکول کن که برایت اهمیتی نداشته باشد.به حدی از این فرداها بدم میآمد که کلمه فردا را به کار نمیبردم و میگفتم هفته بعد، ماه بعد و سال بعد. وضعیت من بهمراتب بدتر بود؛ اما درست یک سال است که خودم را در هچل خوبی انداختهام و حساب روزها و ساعتهایم را دارم و دیگر کاری را بهروز بعد موکول نمیکنم مگر اینکه واقعاً برایم اهمیتی نداشته باشد؛ نوشتن و نقاشی کار روزانهام شده است و با نوشتن فهرستی از کارهای مهم، خودم را مجبور میکنم که در همان روز کارم را انجام بدهم. همین تمرین جملات قصار، از آن تصمیماتی بود که بهمحض گرفتنش اجرا شد و هیچوقت به فردا موکول نشد.
سه شنبه:
دیروز به خانه پدرم رفتم. یک هفته بود که پدرم را درستوحسابی ندیده بودم. دیروز میخندید. ما هم خوشحال بودیم. دیروز خانه پدرم گرم بود. صبح که از خواب بیدار شدم به همسرم گفتم باید یکشب در خانه پدرم روی تشکهای گرم مادرم بخوابم. باید به پدرم بگویم که چقدر دوستش دارم. از آن کارهایی است که باید همین امروز انجامش بدهم اما هرروز میگویم روز بعد. چرا بعضی کارها باآنکه برایمان اهمیت دارند به فردا سپرده میشوند. چه مانعی وجود دارد؟ باید لیستی از کارهای مهم را بنویسم و تمام تلاشم را بکنم که بیشترشان را انجام بدهم.
یکشنبه:
پیکاسو یکی از نقاشان پرکار در دوره خودش بوده است. او حتی زمانی که به خاطر از دست دادن دوستی دچار یاس و غم شده بود، کار را کنار نگذاشته بود و تنها رنگهایش در کار عوضشده بود. برای همین است که از همه مردم نام او را شنیدهاند و حوزه فعالیتش را میدانند. این معروفیتش به خاطر کارهای شاخصش او نیست. بلکه به خاطر اهمیتی است که به کارش میداده و کارهایش را بهروز بعد موکول نمیکرده است. مثلاً گاهی برای من پیش میآید که بخواهم برای خرید بیرون بروم. چون اهمیت چندانی برایم ندارد، خیلی راحت آن را به فردا موکول میکنم؛ اما نمیشود گامهایی که برای پیشبرد هدف است را به فردا موکول کرد. چنین کاری باعث میشود که هیچوقت به هدفت نرسی و روزی متوجه بشوی که دیگر کار از کار گذشته باشد.
چهارشنبه:
کاری بر عهده من بود که باید بهموقع آماده میشد. مهلت اتمام کار روز پنجشنبه بود. این اولین تجربه کاری من درباره تولید محتوا بود. برای همین برایم اهمیت داشت که زودتر از مهلت تعیینشده آن را انجام دهم. دیروز تماموقتم پر بود. بعد از کلاس نقاشی باید به خانه مادرم هم میرفتم. دیروقت به خانه آمدیم. سرم درد میکرد. تکالیف دخترم هم مانده بود. باید به آنها نیز رسیدگی میکردم. تا نزدیکی صبح بیدار ماندم و کارم را انجام دادم و صبح زود هم دوباره بیدار شدم تا ایرادات و نواقصش را برطرف کنم. برای اینکه کاری را بهروز بعد موکول نکنیم بایستی علاوه بر اهمیت بالای آن تعهد را هم در نظر بگیریم. نداشتن تعهد به خودمان و انجام کار باعث میشود با بهانههای واهی کار را بهروز بعد بیندازیم.
دوشنبه:
اگر از فردا خبر داشتیم میتوانستیم کارهایمان را به فردا موکول کنیم؛ اما ما از یک ساعت بعدمان هم خبر نداریم. ممکن است یک ساعت بعد اثری از ما نباشد. اگر کاری برایمان اهمیت دارد باید همین حالا آن را بدون هیچ عذر و بهانهای انجام دهیم.
پنج شنبه:
گوینده این جمله تمام عمر خود را به تلاش و کوشش گذرانده است و جزو نقاشان پرکار بوده است. با چنین طرز تفکری هیچگاه در انجام کارهایش تعلل نمیکرد. ما نیز باید به این فکر کنیم که شاید فردایی وجود نداشته باشد و همین امروز تمامکاری که به عهدهمان هست را انجام دهیم
2 پاسخ
تمرین جالبی بود.ممنون تجربیاتت رو به اشتراک گذاشتی
ممنون از وقتی که برای خوندن مطالبم صرف میکنی