پژوهش و دانش از بیاعتقادی شروع میشود. زمانی که ما با تمام وجود خود به چیزی باور داشته باشیم، هیچ تلاشی برای رد کردن آن مطلب یا به اثبات رساندن آن حقیقت نخواهیم داشت. از این رو کورکورانه از باور و اندیشههای نیاکان خود پیروی کرده و نام ایمان را برآن مینهیم؛ ولی زمانی که دچار تردید و شک نسبت به باورهایمان میشویم، چارهای نداریم که با یافتن اندیشهای جدید روحمان را آرام کنیم. از این رو به سراغ پژوهش میرویم. به هر جایی سرک میکشیم و در هر اندیشه و گمانی رخنه میکنیم تا باوری صحیح را جایگزین آن کنیم. برای این منظور باید دست از ایمان خود بشوییم. باید از این اعتقاد راسخ که هر گونه شک و تردیدی را دفع میکند، دست برداریم. به قول نیچه زمانی که بیاعتقاد باشیم، رنج عظیمی را متحمل خواهیم شد. ایمان روح را آرام میکند. هر کسی تحمل این رنج را نخواهد داشت؛ ولی اگر پذیرای این رنج باشیم و در جستجوی حقیقت، از همان بیاعتقادی به ایمان خواهیم رسید. در تاریخ اسلام گفته شده است که ایمان سلمان فارسی با ایمان ابوذر یکی نبود. سلمان فارسی بعد از سالها پژوهش و مطالعهی ادیان موجود به این نتیجه رسیده بود که دینی برتر از اسلام وجود ندارد؛ ولی ابوذر به خاطر رنجی که میکشید، طالب حقیقتی شده بود که برای او عدالت میآورد. سلمان در ناز و نعمت بود و خودش را به رنج و سختی انداخته بود که حقیقت برتر را بیابد. هر کسی در جایگاه سلمان تاب چنین رنجی را ندارد. ما در صورتی به حقیقت دست پیدا میکنیم که تاب تحمل رنج این بیاعتقادی را داشته باشیم.
افرادی که در پی حقیقت نیستند و تنها میخواهند ایمانشان را حفظ کنند، آنانی را که جویای حقیقت هستند ملحد و کافر میدانند. در صورتیکه فردی که شک میکند ملحد نیست. شک کردن لازمهی پذیریش و یقین است. در شک ماندن و بر بیاعتقادی خود لجوجانه اصرار ورزیدن اشتباه است. فرق هست بین فردی که برای یافتن حقیقت، ایمان نیاکانش را زیر سوال میبرد تا فردی که تنها از روی عناد و دشمنی از ایمان نیاکانش دست میکشد.