در ابتدای هفتهی گذشته فیلم دایرۀ وحشت را دیدیم. این فیلم بر اساس نوشتههای آر.ال استاین ساخته شده بود. با دیدن این فیلم، جرقهای در ذهنم زده شد. تمامی شخصیتهای خیالی داستانهای نویسنده به جهان واقعی وارد شده بودند.
ما از وجودی نامتناهی سرچشمه گرفتهایم که قادر بر هرچیزی است، پس چرا ما نتوانیم خیال را به حقیقت تبدیل کنیم. همین کیتهای کامپیوتری که از طریق آنها میتوانیم، صدا و تصویر را دریافت کنیم سالها پیش فقط یک توهم و رویا بود؛ ولی یک نفر میدانست که میتواند توهمش را به حقیقت تبدیل کند.
این ایده و ذهنیتی که از قبل داشتم، باعث شد به مشکلی فکر کنم که هر روز با آن درگیر بودم. وقت بیبرکت. وقتی که روی آن کنترلی نداشتم. من خیلی اهل تماشای تلویزیون، دورهمی و دیگر سرگرمیها نبودم، ولی هیچ کار مفیدی هم انجام نمیدادم. باید کاری میکردم که وقتم کش بیاید. باید داستانی مینوشتم که در آن داستان، کنترل وقتم را به دست بیاورم. به محض شروع داستان، کنترل وقتم را به دست گرفتم. در طول یک هفته یک کار مدادرنگی را شروع و به اتمام رساندم. کار دوم را هم شروع کردم. کتابهای زیادی خواندم و بیشتر هم نوشتم. داستان هنوز در مراحل ابتدایی آن است؛ ولی حالا یک چیز را میدانم، ما داستان زندگیمان را مینویسیم.
دیروز زهرا یک مدل جدید از برنامهریزی را برای من فرستاد و امروز بر طبق همان مدل، درسهایی که از مطالعۀ کتاب معجزهآفرینی با اصول ذهن ناخودآگاه یادگرفتم را یادداشت کردم. مهمترین اصل در یادگیری مطالب، یاد دادن آن به دیگری است.
درسهایی از کتاب معجزهآفرینی با اصول ذهن ناخودآگاه
ذهن ما به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میشود. ما روی بخش ناخودآگاه ذهنمان که حدود ۹۵ درصد کل ذهن است، هیچ کنترلی نداریم؛ ولی میتوانیم بخش خودآگاه را کنترل و تربیت کنیم. با تربیت بخش خودآگاه ذهن، بخش ناخودآگاه که قدرت نامتناهی دارد، تمام و کمال به خدمت بخش خوداگاه در میآید.
قدرتمندترین تکنیک برای تربیت ذهن خودآگاه، سپاسگزاری است. خداوند در سورۀ لقمان آیه۱۲ به لقمان میگوید که ما تو را به سپاسگزاری مجهز کردیم و این سپاسگزاری برای تو سودمند است.
وقتی ما یاد بگیریم که دائم و در هرحالی سپاسگزار باشیم، شادی در زندگیمان جاری خواهد شد. انسانهای شاد، قدرتمند هستند.
شادی و خوشحالی یک انتخاب است و باید اولویت زندگی همۀ انسانها باشد.
سپاسگزاری اصولی دارد و سپاسگزاریای معجزه آفرین است که این اصول در آن رعایت شود:
- باید عمیق و مستمر باشد.
- نوشتن سپاسگزاری از سپاسگزاری کلامی موثرتر است.
- باید با تمرکز کافی انجام بگیرد.
- از روی بیحوصلگی و تنها برای رفع تکلیف نباشد.
- باید همواره همراه با ذهنیت برنده، حس لیاقت و حس شادی باشد.
دو ماه و یک هفتهای میشود که به باشگاه میروم. اوایل برای دردهای مزمن کتف و مچ دست بود که راضی شدم از وقت نوشتن و مطالعه بگذرم. چندان به ورزش اهمیت نمیدادم یا شاید مزایای آن را درک نمیکردم. حالا مدت زیادی نیست که ورزش میکنم؛ ولی این مدت هم برایم برکات زیادی داشته است. مربی باشگاه فوقالعاده دوست داشتنی است. انرژی خوبی دارد و این انرژی خوب را به جمع منتقل میکند. پیدا کردن دوستان و ارتباطات تازه روحیهام را نسبت به قبل بهتر کرده است. دردهای مزمن از بین رفته است و عضلاتم قویتر شده است. تمرینهای ایروبیک تمرکزم را بیشتر کرده است. وقتی امروز وزنههای سه کیلویی را برداشتم، مربی از روند رشدم خیلی خوشحال بود. من کسی بودم که به خاطر ضعف کتف و مچ دست، روزهای اول قادر به برداشتن وزنۀ یک کیلویی هم نبودم.
بعد از باشگاه با زهرا روی سوال چرا من تایید طلب هستم کار کردیم. هر دو به گذشته سفر کردیم. روحیۀ نظارتگر و سلطهجوی پدرم در این تایید طلبی نقش بسزایی داشت. امکان هرگونه تصمیمگیری از من سلب شده بود. بعدها که سعی کردم که در کارهایم مهر تایید خانواده را نخواهم، احساس کردم که به شدت از آنها فاصله گرفتهام و دیگر مرا دوست ندارند؛ بنابراین بارها متزلزل شده و درست کاری را انجام میدادم که رضایت آنها را در برداشت ولی مورد رضایت خودم نبود.
حالا این تاییدطلبی در نوشتهها خودش را نشان میدهد. زمانی که کارم توسط دیگران دیده نمیشود، مثل روزهای کودکی نگران میشوم که نکند بد باشم و گاهی از نوشتن دلسرد میشوم؛ ولی باید این تایید طلبی از بین برود. این تایید طلبی ناشی از کمبود اعتمادبه نفس است. پس باید به دنبال راهکارهایی برای افزایش اعتماد به نفس باشم.