ماجرای آشنایی من با استفن کینگ
شما چقدر با استفن کینگ آشنایی دارید؟ واقعیت این است که من تا قبل از خواندن داستان صندوق چوبی، استفن کینگ را نمیشناختم. استفن کینگ در صندوق چوبی، ماجرایی هولانگیز را با جنایت درهم آمیخت و با نثری صریح و دوستداشتنی به خواننده ارائه کرد. صندوق چوبی و نثر زیبای استفن کینگ مرا به سمت شناخت بیشترش و مطالعهی سایر آثار وی سوق داد.
برخی از آثار استفن کینگ
درخشش، بیگانه، مسیر سبز، بَعد، خون به پا میشود، موش، قبرستانِ حیوانات خانگی، آن، کری و رازِ نوشتن از جمله آثار اوست.
استفن کینگ در سال ۱۹۷۴ متولد شد و از همان زمان تاکنون، ۸۰ کتاب کوتاه و رمان نوشته است. اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم که او در دنیای نویسندگی، حرفی برای گفتن دارد.
استفن کینگ قیدها را دوست ندارد.
او در نوشتن برای خودش سبک و سیاق خاصی دارد.
ولی در حال حاضر باید یکی از همان ناسزاهایی که در کتاب بَعد، مادر شخصیت اصلی، اصرار داشت پسرش نشنود را نصیبش کنم. هیچ جوره قادر به نوشتن بدون قید نیستم.
استفن کینگ به ما توصیه میکند که مراقب استفاده از قیدها باشیم و تا جای ممکن از آنها پرهیز کنیم. او قید را شبیه به یک قاصدک زیبا تصور کرده است که میتواند مثل علفی هرز کل باغچه را اشغال کند. برای نویسنده شدن باید قیدها را دور بریزیم.
او تخیل، وحشت و معما را چنان به هم میآمیزد که با واقعیت مو نمیزند و شما خیال میکنید با یک داستان کاملن(باز هم یک قید) واقعی روبرو هستید.
در این مطلب قصد دارم نکاتی را که میتوانید در کلاس درس استفن کینگ بیاموزید، ارائه دهم.
آنچه در کلاس درس استفن کینگ میآموزید.
طرفداران استفن کینگ دربارهی نثر او گفتهاند که او نثری صریح، محصور کننده و درست دارد و طرح جنایت در داستانهایش پرپیچ و تاب است. همچنین گفتهاند که او قادر است از یک داستان تکراری، یک شاهکار خلق کند.
برای اینکه مثل استفن کینگ بنویسیم باید چه نکاتی را رعایت کنیم؟
قبل از هر چیز کتابهای او را بخوانید.
خود او در کودکی از روی کتابها کپی میکرد و اولین داستانهایش را با همین الگوبرداریهای کودکانه نوشت.
جسارت و ریسک پذیری بالا داشته باشید.
اگر در نوشتن بترسید و ایدههای جسورانه را به خاطر ترسهایتان به کار نبندید، نوشتههای شما مخاطبی نخواهد داشت.
یاد بگیرید که شخصیتهای قوی خلق کنید.
برای خلق یک شخصیت قوی، به تمام علایق او توجه کنید. چه کتابی میخواند؟ چه فیلمی میبیند؟ چه غذایی دوست دارد؟ به ترسهای او توجه کنید. تکتک چیزهایی که باعث ترس او میشوند را فهرست کنید. بیزاری و نفرت او از چیزها و آدمها را فهرست کنید. ضعفها و نقاط قوتش را مشخص کنید. توجه کردن به این مسائل است که شخصیتپردازی شما را قوی میکند و اجازه میدهد که فضایی خلق کنید که واقعیت داشته باشد.
جعبهابزار نویسندگی خودتان را بسازید.
نویسندهی خوب نویسندهایی است که قبل از کار نوشتن، جعبه ابزار نویسندگیاش را بسازد و آن را همیشه با خود همراه کند.
جعبه ابزار نویسندگی
استفن کینگ در کتاب راز نوشتن با اشاره به داستان پدربزرگ نجّارش و جعبهابزار خاص خودش، از ما میخواهد که جعبه ابزارمان را بسازیم و داخل طبقات آن، تمام ملزومات نویسندگیمان را قرار دهیم. همچنین از ما میخواهد ابزاری که بیشتر به کارمان میآید را در طبقهی بالا قرار دهیم.
مهمترین ابزار عبارتند از:
واژهها
هر نویسنده واژگان مخصوص خود را دارد. ارنست همینگوی نویسندهای بود که واژههایش ساده و کم بود، ولی با همان واژههای کم، شاهکارش را خلق میکرد.
اگر قرار است جعبه ابزار شما پر از واژه باشد و شما با استفاده از آن واژهها، فخر فروشی کنید، بهتر است کار نوشتن را رها کنید.
شما باید بتوانید با کمترین، کوتاهترین و سادهترین واژهها، منظور خودتان را بیان کنید.
در داستان موش، استفن کینگ نویسندهای را به تصویر میکشد که واژههای زیادی در سر دارد و همیشه وسواس دارد که کدام واژه مناسب است و به سبب همین وسواس، در نوشتن داستان بلند، شکست میخورد.
بهترین قانون انتخاب واژهی مناسب و متنوع، همان اولین کلمهای است که به ذهنتان میرسد.
رعایت تناسب واژهها با یکدیگر و توجه به آهنگ و ریتمشان اهمیت بیشتری از تعداد واژگان زیاد دارد.
قواعد و دستور زبان
برای اینکه یک نویسندهی خوب باشیم، باید به قواعد زبانی که با آن مینویسیم، مسلط باشیم. همه میتوانند بنویسند ولی درستنویسی مهارتی است که فقط نویسندههای خوب به آن مسلط هستند. برای اینکه یک نویسندهی خوب باشیم باید درست نویسی را یاد بگیریم. استفن کینگ جملات مجهول را دوست ندارد. به عقیدهی او به جای استفاده از جملهی کتاب امانت گرفته شد، باید جملهی فلان شخص، کتاب را امانت گرفت را به کار ببریم.
استفاده از جملات مجهول و بدون فاعل، داستان را الکی پیچیده میکند.
او از قیدها زیاد استفاده نمیکند و از ما هم میخواهد که قیدها را دور بیندازیم. او در عبارتهای دیالوگی، استفادهی زیاد از قیدها را توهین به شعور مخاطب میداند.
به جای اینکه بگوییم او با عصبانیت فریاد زد باید بگوییم او فریاد زد و در متنی که داخل گیومه میآید با کلمات نشان بدهیم که او عصبانی است. یک فرد عصبانی و خشمگین چه میکند؟ احتمالن چند کلمهی رکیک و ناسزا هم در دیالوگ خودش میآورد. پس لزومی به استفاده از قید برای نشان دادن عصبانیتش نیست.
به عقیدهی او بهترین شکل برای دیالوگ همان فعل گفت است.
ترس ریشهی بیشتر نوشتههای بد است.
بیشتر اوقات نویسندههای تازهکار از ترس اینکه مؤدب به نظر نرسند، حتی دیالوگهای یک قاتل، یک زن بدکاره یا یک ولگرد معتاد را هم مؤدبانه(بازهم یک قید دیگه) جلوه میدهند.(خودم اون اوایل اینجوری بودم. البته الان هم جسارت لازم رو ندارم.)
زیبا نوشتن یعنی ترس و تظاهر را کنار گذاشتن
سبک نگارش
ابزار دیگری که اهمیت دارد، سبک نگارش است. باید به قدری بنویسیم و مطالعه کنیم که سبک نگارش خودمان را بیابیم.
کتابهایی که آسان خوانده میشوند، پاراگرافهای کوتاه دارند مثل کتابهای ارنست همینگوی
و کتابهایی که سخت خوانده میشوند، پاراگرافهای بلند دارند مثل کتابهای فالکنر
باید تصمیم بگیرید که میخواهید ساده و روان مثل همینگوی بنویسید یا سخت و پیچیده مثل فالکنر.
و دست آخر خودتان را به سبک خاصی محدود نکنید. ممکن است بستگی به روایت داستانتان و راوی شما، سبک داستانتان تغییر کند.
سخن پایانی
همهی کتابها، درسی برای یادگیری دارند. حتی کتابهایی که از لحاظ قواعد و اصول زبانی هم مشکل دارند، میتوانند به شما کمک کنند؛ پس کتاب خواندن را دست کم نگیرید. از کتابهای خوب الگو برداری کنید و یاد بگیرید که اشتباهات نویسندههای بد را تکرار نکنید. تنها با نوشتن و زیاد خواندن است که میتوانید، نوشتن را یاد بگیرید.
6 پاسخ
چقدر خوب بود لیلا. خیلی استفاده کردم. راز نوشتن این نویسنده رو مدتهاست نیت کردم بخونم. ولی هنوز قسمت نشده. در مورد قیدها هم باهاش موافقم. بیشتر به آدم میچسبه وقتی بدون قید فضایی یا حالتی رو تجسم کنه.
سلام زهرا جان چقدر خوشحالم که دوباره اینجا میبینمت. اگه بتونیم جزئیات رو توی توصیف بالا ببریم که دیگه لزومی به استفاده از قید نیست
مقالهی جالب و جذابی بود لیلای عزیز. همیشه موفق و نویسا باشی. پستهای مربوط به یادداشتهای روزانه رو هم خوندم و لذت بردم. دلسرد نشو و حتماً به مقالهنویسی ادامه بده. عالی مینویسی.
میتراجان چقدر خوشحالم که اینجا میبینمت. برام باعث افتخار بود حضور شما. این کامنتتون خیلی دلگرم کننده بود.
دارم کتاب عشق و چیزهای دیگر رو میخونم، یه رمان کوتاه ایرانیه. حال و فضاش قشنگه. دیشب با خودم میگفتم چقدر دور افتادم از این رمانهای که اسم در نکردن و
اتفاقا خیلی هم قشنگن.
یادداشتهای روزانه آنلاینت رو خوندم و لذت بردم.
راستی لیلا نگفتم بهت که صفحه صبحگاهی رو شروع کردم، درست بعد از خوندن پست تو.
وبلاگت منو یاد این میندازه که یه زمانی آرزوم نویسنده شدن بود؛ تو منو از هیاهوی روزگار، از این دلمشغولیهای الکی میاری سمت هدفم💖
سپیده چقدر این کامنتت به دلم نشست. اینکه با خوندن وبلاگ من یاد هدفت میافتی خیلی خوبه. نهایت ارزوی من اینه که این نوشتهها بتونه باعث یه اتفاق خوب بشه.
ممنونم ازت