لیلا علی قلی زاده

ارتباط بدون خشونت

امروز صبح به همسرم می‌گفتم کاش مجبور نبودیم برای پول کار کنیم و کارهایی انجام می‌دادیم که با عشق بود. مثلن همین تدریس یک‌شنبه‌های من کاری است که از روی علاقه انجام می‌دهم. وقتی مجبور نباشم آدم بزرگ‌هایی را که به دنبال یک نتیجه‌ی قابل اندازه‌گیری هستند، ببینم، احساس خوبی دارم. من با بچه‌ها نقاشی کار می‌کنم. با تمام وجود با آن‌ها کار می‌کنم و از این کار لذت می‌برم؛ اما وقتی والدین طلبکار را می‌بینم عصبانی می‌شوم. والدین طلبکار می‌توانند عقایدشان را به بچه‌ها هم انتقال بدهند. من دخترم را به کلاس موسیقی می‌برم. همیشه می‌دانم که معلم کم‌کاری نمی‌کند و با تمام وجود به دخترم درس می‌دهد. حالا اگر دخترم به حرف استاد گوش ندهد و تمرین نکند، تقصیر از معلم نیست و من نمی‌توانم او را مقصر بدانم؛ اما والدین طلبکار، انگشت اتهام را رو به سوی مربی می‌گیرند تا کم‌کاری خودشان و کودکشان را تبرئه کنند. این ساده‌ترین کار است. دیروز با فاطمه که حرف می‌زدم می‌گفت سه ماه از سال گذشته است و من تا عدد ۹ با بچه‌ها کار کرده‌ام و هنوز هم بچه‌ها طرز نوشتن عدد ۹ را بلد نیستند. واقعن خنگ شده‌اند و کلی گلایه می‌کرد. فکر کردم زمانی که با بچه‌های پیش‌دبستانی کار می‌کردم جز یکی دو نفر که برخی از اعداد را جابه‌جا می‌نوشتند، بقیه مشکلی نداشتند و این برای این‌بود که من با یاد دادن هر عدد تازه، از آن‌ها می‌خواستم که اعداد قبلی را هم با توالی بنویسند. به آن‌ها تکلیف می‌دادم. دیدن تکلیف‌هایشان زمان زیادی را از من می‌گرفت. سرمشق دادن و کشیدن نقاشی در دفترشان هم زمان‌بر بود و من برای اینکه از وقت آموزش بچه‌ها نزنم، در ساعاتی که باید استراحت می‌کردم، این‌کار را انجام می‌دادم. برای اینکه آن‌ها خوب باشند از صد خودم گذاشته بودم. همان شد که وقتی ناسپاسی و طلبکاری والدین را دیدم، آن کار را رها کردم. دیروز مهناز هم درباره‌ی همین طلبکاری حرف می‌زد. می‌گفت همیشه از صد خودش برای مادرش گذاشته است و وقتی که بیمار شده بود و یک‌بار نه گفته بود، خواهرهایش او را متهم کرده بودند و با او قهر کرده بودند. مهناز از رفتار خواهرهایش رنجیده بود. فکر کردم ما آدم‌ها خیلی بی‌رحم باید باشیم که همدیگر را درک نکنیم و برای راحتی خودمان دیگران را همیشه متهم کنیم. این روزها درحال خواندن کتاب ارتباط بدون خشونت هستم. عجله‌ای ندارم که کتاب را زود به اتمام برسانم. کم‌کم و جرعه جرعه کتاب را می‌خوانم. روابطم با دخترم بهتر شده است. دیگر سعی نمی‌کنم او را مجبور به انجام کاری بکنم و او را قضاوت هم نمی‌کنم. وقتی با او ملایم‌تر برخورد می‌کنم و رفتارهایش را بر اساس افکار خودم قضاوت نمی‌کنم، او هم مهربان‌تر برخورد می‌کند و تنش‌ها کمتر می‌شود. در این کتاب نوشته شده است که ما باید رفتارهای دیگران را مشاهده کنیم؛ اما به آن‌ها بر اساس عقاید خودمان برچسب نزنیم. مثلن اگر من فردی مذهبی هستم، حق ندارم به دختری که گیسوانش را در باد رها کرده است، برچسب بی‌ایمانی بزنم. او فقط دختری است که گیسوانش را رها کرده است و شاید به این رهایی نیاز دارد. او شاید با این‌کار می‌خواهد نیازی را تامین کند و من اگر می‌خواهم با او ارتباط برقرار کنم باید پاسخگوی نیاز او باشم و از زیبایی گیسوانش تعریف کنم. نه اینکه رویم را از او برگردانم و به او برچسب بی‌حیا بودن را بزنم. کاری که سال‌ها در خانه‌هایمان انجام می‌شد و ما همیشه فکر می‌کردیم که بزرگ‌ترین گناهکاران عالمیم. وقتی تمام انرژی‌مان به فکر کردن به رفتارهای خشونت آمیز دیگران با خودمان می‌گذشت، عجیب نیست که هیچ کاری هم صورت نداده باشیم. ما نیازمند ارتباطی سالم هستیم. ارتباطی از سر مهر و محبت.

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

  1. تا ۹؟ چقدر زیاد . البته شاید کلاس اولن. معلم محمدصدرا تازه ۴ رو بهشون یاد داده.
    آدم طلبکار همیشه هست، چه صدمون رو بذاریم چه نذاریم. من همیشه سعی کردم تا جایی از خودم مایه بذارم که حالم با خودمو اونکار خوب باشه، نه سیخ بسوزه نه کباب.
    راستی با شروع متنت عجیب موافقم. بنظرم اگر پول عنصر بعد علاقه باشه، کارها زیباتر انجام میشه و همه چیز رو روال میافته.

    1. نه پیش‌دبستانی هستن. کتاب‌هایی که کار می‌کنن زیاده و باید طبق فصل بندی اون کتاب‌ها برن جل. البته من یکم ساختار شکن بودم و هرجایی که خوشم نمی‌اومد و احساس می‌کردم برای بچه‌ها سنگینه رو حذف می‌کردم و به جاش فعالیت سبک‌تری رو میزاشتم براشون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.