معرفی کتاب بوف کور
پانزده سال بیشتر نداشتم که با صادق هدایت آشنا شدم. معلم ادبیات دربارهاش گفته بود. کنجکاو شده بودم که آثارش را بخوانم. با خاله به کتابخانه دکتر حسابی رفتیم. کتاب بوف کور را که از میانه قفسههای کتابخانه برداشتم، خالهام که چند کلاس از زنهای جاافتاده دیگر قوم و خویش سوادش بیشتر بود، اذعان داشت که کتاب خوبی نیست. خاصه برای نوجوانها. اندیشههایی دارد که منجر به تباهی میشود. خود صادق هدایت هم به خاطر همین افکارش خودکشی کرد.
خالهام را خیلی دوست داشتم و حرفش برایم سند بود، بیخیال خواندن کتاب شدم. چند سال بعد هم که یکی از همکارانم کتاب را به من قرض داد، در ابتدای راه آن را رها کردم. خیلی پیش آمد که کتاب را باز کنم و بعد از چند صفحه رهایش کنم. تا همین چند هفته پیش که برای چندم از شاهین کلانتری درباره با ارزش بودن این کتاب شنیدم و تصمیم گرفتم پرونده این کتاب را ببندم.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
به دلیل اینکه صادق هدایت از مفاهیم سورئالی و خیالی در این کتاب بهره جسته است، فهم آن برای خواننده تازه کار سخت است. حتی خواننده قهار هم باید بارها کتاب را بخواند تا متوجه رموز کتاب شود. صادق هدایت با نوشتن کتاب بوف کور، برای خودش جایی در مکتب سورئالیسم باز کرد و نامش برای همیشه جاودان شد. در این کتاب از نمادهایی مثل جغد، رقاصه بوگام داسی، پیرمردی کهنه فروش با عمامه هندی که به سرش بسته و سایهها استفاده کرده است.
این کتاب با توجه به فرا واقعی بودنش و پیچیدگی رویا و خیال با واقعیت، با فهم خودآگاه قابل درک نیست و نمیتوانید در این کتاب به دنبال روابط علت و معلولی واقعی بگردید؛ بنابراین مناسب برای همه گروههای سنی نیست و شاید خالهام در آن زمان حق داشت که مرا از خواندن کتاب منصرف کرد چرا که مسلماً درکی از وقایع داخل کتاب نداشتم؛ اما خاصیت سورئال این است که هرکسی با توجه به زاویه دید خود میتواند برداشتی جداگانه از این کتاب داشته باشد و با هر بار خواندن برداشت تازه و متفاوتی داشته باشد.
اگر حالا تصمیم گرفتهام که بنویسم فقط برای این است که خودم را به سایهام معرفی بکنم. سایهای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه مینویسم با اشتهای هرچه تمامتر میبلعد. برای اوست که میخواهم آزمایشی بکنم.ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. چون از زمانی که همهی روابط خودم را با دیگران بریدهام میخواهم خودم را بهتر بشناسم.
صادق هدایت این کتاب را در سفر هندوستان مینویسد؛ البته طرح کلی کتاب از سفر پاریس شکل گرفته بود و در سفر هندوستان و با آشنایی با مناسک هندی این کتاب کامل میشود.
صداق هدایت عنوان بوف کور را به گفته عباس پژمان با الهام از یکی از رمانهای فرانتس هلنس برای کتاب خود انتخاب کرده است. اسم این رمان ملوزین است.
روایت داستان
داستان درباره مردی منزوی است که برای فرار از دردهای خود به تریاک و شراب روی آورده است و ماجراهایی از زندگی شخصیاش نقل میکند که به سبب این دو، او غیر قابل اعتماد است و معلوم نیست که کدام یک از داستانهایش واقعی و کدام اوهام است. چیزی که در این داستان محسوس است، میل مبرم او به برقراری رابطه جنسی است. تمامی تصاویری که خلق میکند، نوعی از شهوت جنسی را به تصویر میکشد.
بخشهایی از کتاب
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند، شکاک و تمسخرآمیز تلقی کنند.
بوف کور داستان همین زخمهاست، مدتی زندگی کردن با کسی است که روحش را وهم و ترس و اضطراب فرا گرفته است، کسی که سرگشته میان وهم و واقیعت است و هرکدام را تنها با وجود دیگری است که میتواند درک کند. گمگشته میان خیال و واقعیت چه راه نجاتی خواهد داشت؟ چه چیز برایش میماند جز اینکه در برابر سایهاش بنشیند و حرف بزند و مدام و بیشتر گم بشود چرا که سایهاش کور است و نمیبیند.
ظاهراً صادق هدایت بعد از بازگشت از پاریس رفتار، افکار و آثارش در ایران به قدری نوآورانه و متفاوت بود که جنجال و کشمکشهای بسیاری را به همراه داشت. تا جایی که هدایت نوشت که بهتر است تا میتواند سکوت کند و افکارش را برای خودش نگه دارد.
من همیشه از روز ازل او را لکاته نامیدهام. ولی این اسم کشش مخصوصی داشت. اگر او را گرفتم برای این بود که اول او به طرف من آمد. ان هم از مکر و حیلهاش بود. نه، هیچ علاقهای به من نداشت. اصلاً چطور ممکن بود او به کسی علاقه پیدا بکند؟ یک زن هوس باز که یک مرد را برای شهوت رانی، یکی را برای عشق بازی و یکی را برای شکنجه دادن لازم داشت. گمان نمیکنم که او به این تثلیث هم اکتفا میکرد. ولی مرا قطعاً برای شکنجه دادن انتخاب کرده بود.
شخصیت داستان عاشق همسرش است؛ از چهره او طوری یاد میکند که به شخصیتهای اساطیری دست نایافتنی میماند و زمانی که به عشقش نمیرسد نوعی نفرت به او دست میدهد و او را زنی هرجایی معرفی میکند که چهرهاش هم دیگر معصومیت و آن زیبایی اساطیری را ندارد. بارها در داستان جدال میان عشق و نفرت را میبینیم.
کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن میکنند در صورتی که بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان خیلی آرام و آهسته مثل پیه سوزی که روغنش تمام بشود، خاموش میشوند.
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید. حضور مرگ همه موهومات را نیست و نابود میکند. ما بچهی مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریبهای زندگی نجات میدهد و در ته زندگی اوست که ما را صدا میزند.
در پایان
اگر به سبک سورئالیسم در داستان نویسی علاقه مند هستید، کتاب ملکوت بهرام صادقی هم کتاب خوبی است.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
7 پاسخ
همیشه دو دل بودم که بوف کور رو بخونم با خوندن مقالهات ترقیب شدم که این کتاب رو حتمن بخونم. ممنون از مقاله خوبت لیلاجان.
خواهش میکنم عزیزم. حتما بخون. من هم سال آینده یک بار دیگه میخونمش
لیلا جوونم. اولن بهت تبریک میگم که خیلی زیبا و قشنگ راجع به بوف کور نوشتی. تو خیلی خوب راجع به کتابا مینویسی. میدونستی؟ یه جور پختگی و کمال توی این سبک نوشتههات هست که من خودم شخصن غبطه میخورم بهت. در مورد بوف کور. ده سال پیش خوندمش و حالم بد شد. چندین ماه بک گراند خوابام بنفش و زرد و قهوهای بود. واسه همین دیگه نرفتم سراغش. اما الان باید دوباره برم. مخصوصن با تعریفی که تو ازش کردی. کنجکاوم ببینم این دفعه چه برداشتی دارم ازش. چون من زمین تا آسمون فرق دارم با ده سال پیشم. قطعن نظرم هم فرق خواهد کرد.
حتما بخون عزیزم. آدم با سال پیشش کلی توفیر داره. ده سال یه عمره
ممنون لیلون که به این زیبایی درباره این کتاب حرف زدی
ممنونم که برای مطالبی که مینویسم وقت میگذاری
کتاب بوف کور حاصل حال بد و تجربه زندگی در دیار هندوهاست. من بارها این کتاب رو خوندم. لذتبخش و عجیب. انکار نمیکنم که همزمان با تب کردن های صادق هدایت در رمانش، من هم حالم دگرگون میشد و با او از پیرمرد خنزرپنزری متنفر بودم.
عجیبه، صادق هدایت از ابتدا شروع میکنه، عاشق زن میشه و از آخر میاد به اول داستان، همون وقتی که زن مورد علاقش، یا وهم او، بهش خیانت میکنه. هم میشه زیاد راجع بهش حرف زد و هم نمیشه.
کتاب مورد علاقه منه. هنوز هم بعد مدتها او یکه تاز دنیای ادبیات داستانی ایرانه.