با گل سر سبد شبانه روزتان چه میکنید؟
روز سی و پنج از چالش مقاله نویسی
بعد از پیاده روی، زیر سماور را روشن کردم و دعا کردم که در هنگام لایو صبحگاهی کسی بیدار نشود. اولش پشت میزم نشستم و مثل بچههای درس خوان گوشی را روبهرویم قرار دادم و از اولین سخنان گوهربار استاد نت برداری کردم. آهسته آهسته پلکهایم سنگین شد. هندزفری به گوش و تلفن به دست به آشپزخانه رفتم و چای دم کردم تا کمی از این نخوت و کسالت رها شوم. اینبار روی مبل نشستم. نخیر خواب دست از سرم بر نمیداشت و میخواست هر طوری شده مرا به سمت پتویی که به اندازه فرش دوازده متری نشیمن خانه وسعت دارد،بکشد. شبهای تابستان، برای فرار از گرمای اتاقهای بدون پنجره، به نشیمن خانه کچ میکنیم و به اصطلاح ییلاقمان میشود فضای میاین مبلها و پنجرهای مه تا خود صبح باز است. پتوی قرمز مرتب به من میگفت: «حالا که همه خوابن تو هم بیا، امروز کارهایت سبک است. بیا. بیا از توی لایو بیرون بیا» رویم را از او گرفتم و دوباره نت برداری کردم. دیدم قلم از دستم میافتد. در همین حین بود که جناب همسر بیدار شد و به محض بیدار شدن پرندهها را از قفسشان بیرون آورد. پرندهها که خانه را با باند فرودگاه اشتباه گرفته بودند، با سرو صدای زیادی از این طرف خانه به آن طرف میرفتند. سر و صدای پرندهها هم نتوانست آن نخوتی که در من ریشه کرده بود، را از بین ببرد. برای اینکه خواب دخترک به هم نریزد، پرندهها را با پتویی سرگرم کردم. آنها میتوانند تا ساعتها زیر پتو بخوابند. خودم هم کنارشان دراز کشیدم؛ اما نخوابیدم. فقط گیج و منگ بودم و داشتم فکر میکردم که امروز که برنامهام سبک است و میتوان به کارهای عقب افتادهام برسم، چرا هیچ توانی در خودم نمیبینم.
رفتاری که در آخرین ساعت روز انجام میدهید روی کل زندگیتان تأثیر میگذارد
در خودم نیرویی برای برخاستن از رختخواب را نمیدیدم. روی پتوی قرمز، دراز کشیده بودم و به این فکر میکردم که چرا امروز، تا این حد کسل و بیحوصله هستم. پای سیستم میروم تا با نوشتن، خودم را به تفکر وادار کنم. چند خطی که مینویسم،مثل زنان باردار ویار کتاب میکنم. امروز باید کتابهای قبلی را به کتابخانه تحویل بدهم در حالیکه هنوز، کتاب بادبادک باز از خالد حسینی را نخواندهام. قائدتاً باید به سراغ آن بروم؛ اما طراحی جلد کتاب، اجازه نمیدهد که آن را از روی میز بردارم.
حسرت و فرصت کتابی که باید بخوانید
به سراغ کتابخانهام میروم، در میان کتابها، جلد کتابی که قرمز است، توجه مرا به خود جلب میکند. یادم باشد کتاب بعدیام را با رنگ قرمز منتشر کنم. عنوان کتاب حسرت و فرصت است. کتاب را باز میکنم و چند صفحهای را از وسط کتاب میخوانم تا اینکه به این عبارت میرسم.
در بین ساعتهای روزانهی شما یک ساعت هست که «گل سرسبد» شبانه روز شماست و بیشترین تأثیر را در موفقیت کوتاه مدت و بلند مدتتان دارد. کاری که طی آن یک ساعت میکنید، تأثیری دارد که از کل کارهای مابقی ساعتهای شبانه روزتان بیشتر است. “دن سالیوان- بنجامین هاردی”
مشتاق میشوم که بیشتر درباره این گل سر سبد بدانم. پس دوباره به خواندن کتاب مشغول میشوم.
کارهای همان یک ساعت است که میزان هدفمندی شما را تعیین میکند و بیش از بقیه ساعتها بر عملکرد مغزتان تأثیر میگذارد. “دن سالیوان”
یاد آخرین ساعت شب پیش میافتم. در حال بازی کردن با دخترکم بودم و بعد آن هم تا او به خواب برود، به جای کتاب خواندن با تلفن همراه، یک بازی مسخره و تکراری را که هیچ وقت قادر به رد کردن مرحلههای آن نیستم را انجام داده بودم.
بسیاری از افراد آخرین ساعت روزشان ساعت حسرت است، چون به حواس پرتی پای تلویزیون و اینترنت یا به هله هوله خوری میگذرد.
پژوهشها نشان میدهند طی یک ساعت قبل از خواب ۹۶٫۹ درصد از مردم با گوشیشان ور میروند و ۹۰٫۸ درصد از مردم حتی در بستر و درست پیش از خواب از گوشی استفاده میکنند. پژوهشهای دیگری نشان میدهند بسیاری از مردم حتی بعد از آگاهی از اینکه تابش نور صفحهی گوشی بر چشم قبل از خواب، برضرباهنگ هوشیاری طی شبانه روز تأثیر منفی دارد و طی شبانه روز بعدی باعث خواب آلودگی میشود، باز به این تأثیرات منفی اهمیت نمیدهند. “دن سالیوان- بنجامین هاردی”
حالا که این سطور را میخوانم متوجه بیحالی و بیانگیزهگیام میشوم و به خودم قول میدهم که دیگر تلفن همراهم را جز برای بیدار کردنم در ساعت مشخص با خودم به رختخواب نبرم. البته اگر همیشه ساعت مشخصی به رختخواب بروید، خوابتان تنظیم میشود و سر ساعت معینی بیدار میشوید؛ با اینکه همیشه قبل از به صدا درآمدن آهنگ تلفن همراهم از خواب بیدار میشوم؛ اما طبق یک عادت قدیمی و به خاطر ترس از خواب ماندن، آن را همیشه برای بیدار شدن در ساعت مشخصی، تنظیم میکنم.
در آخرین ساعت روزتان چه میکنید؟
همین حالا که این متن را میخوانید، با مرور روزهای گذشته ببینید در آخرین ساعت روزتان چه میکنید؟ من طی هفتههای اخیر، جز چند مورد استثنایی در بقیه روزها
- به مرور اتفاقات روز پرداختهام و بابت پنج مورد از بهترین اتفاقها شکر گذاری کردهام.
- لیستی از کارهایی که باید در طول روز بعد انجام بدهم را نوشتهام.
- در آخر یک فایل که با صدای خودم ضبط شده است را درست در آخرین ساعت شب گوش دادهام که مسیر مرا در نویسندگی مشخص میکند.
- کار دیگری که سعی کردهام، انجام بدهم ولی در انجام آن موفق نبودهام. تصور کردن موفقیتهایم در آینده بوده است.
کایلا هریسون، برنده دو مدال طلای المپیک جودو، میگوید: «هر شب قبل از خواب، تصویر پیروزی در المپیک را در ذهنم مجسم میکنم. بالای سکو ایستادهام، سرود ملی پخش میشود و پرچم کشورمان را بالا میبرند.» ” از کتاب حسرت و فرصت”
رفتار شما در آخرین ساعت شبانه روز یا همان گل سر سبد ۲۴ ساعت، بر کل زندگی شما تأثیر میگذارد. اگر واقعاً میخواهید همیشه شاد و مفید و در زمان حال زندگی کنید، خیره شدن به گوشی آن هم درست قبل از خواب، یکی از بدترین کارهاست و تأثیر بسیار مخربی بر طرز فکر و هویتتان دارد.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
5 پاسخ
سلام لیلا بانوی عزیز
چقدر زیبا، ساده و روان نوشتید.
لذت بردم و حس خوبی گرفتم.
چقدر جالب که از یک حال ناکوک به یک کتاب خوب رسیدید و چه زیبا برامون نقل کردین
نکته طلایی بود.
امروز از شما یک نکته بسیار خوب یاد گرفتم، ممنون بانو جان
موفق و پاینده باشین .
زهرا جان با خوندن پیام پر مهرتون خیلی حس خوبی گرفتم.
مقاله خیلی خوبی بود. بعد از این برای گل سر سبد شبانه روزم برنامه ریزی میکنم.
ممنون از وقتی که گذاشتی
خيلى مطلب مفيدى بود ممنون ليلا جان