لیلا علی قلی زاده

وقتی جِی‌جِی از خارجه برمی‌گردد.

سِرجواد درست بعد از اولین سفرش به خارج از کشور، نامش تغییر کرد. اخلاقش هم همینطور. صد و هشتاد درجه با سابق سِر جواد قبل از خارج توفیر داشت. خاندان سِرجواد که تابه‌حال پایشان به خارج از مرزهای ایران باز نشده بود، برای استقبال از وی به فرودگاه امام‌خمینی رفتند.
بعد از ساعت‌ها انتظار بالاخره یک دو بنده سفید و یک شورتک قرمز با عینک دودی بزرگ از آن طرف شیشه‌ها هویدا شد. ظاهرن سِرجواد در پوششی جدید استتار کرده بود تا از چشم دوستان و آشنایان در امان باشد. خاندان بزرگ جعفری انگشت حیرت به دهان گزیدند. حیرتشان از این جهت بود که ایشان با کت و شلوار رفته و با لباس زیر به وطن بازگشته است. ظاهرن یک معامله پایاپای انجام شده بود. قیمت کت و شلوار با لباس زیر در دیار خارجه برابری می‌کرد. باورکردنی نبود که سِرجواد با آن همه غیرت و مردانگی با آن هیبت جلوی قوم و خویش ظاهر شود.
همه هاج و واج مانده بودند و از آنجایی که سِرجواد، عزیز کرده‌شان بود و البته همه به روحیات ظریف او آگاهی داشتند، از تیپ و ظاهر جدید او آنچنان تعریف کردند که دیگر خدا را بنده نبود.
اما در آن جمع یکی فکر کرد که باید چیزی راجع به ظاهر جدید سِرجواد بگوید. چیزی که مخالف تعریف‌ها و تمجیدهای سایر اقوام است.
ایشان هم کسی نبود جز خانم زمانی عروس خاندان جعفری که سال‌ها درس تاریخ و جامعه‌شناسی خوانده بود و در مدرسه دخترانه تاریخ تدریس می‌کرد. خانم زمانی که تا آن زمان جزو افتخارات خاندان جعفری بود و همگی به خاطر وجود چنین عروس با کمالاتی احساس سربلندی داشتند، بعد از این حرف‌ها از چشم افتاد. عده‌ای فکر کردند حسادت می‌کند و عده‌ای دیگر فکر کردند که نگران جایگاه خودش است.

خانم زمانی اعتقاد داشت همانطور که پوشش زنان در بیرون از خانه با داخل خانه فرق دارد باید برای پوشش آقایان هم حد و حدودی باشد؛ اما سِرجواد که فرنگ رفته بود و با ورودش به کشور موج جدیدی از روشنفکری را در خاندان جعفری راه‌انداخته بود، خانم زمانی را امل و عقب‌افتاده دانست و عمده عقب‌افتادگی خانم زمانی به عقیده او، مربوط به خارج نرفتنش بود.
زین پس سِرجواد را به خواست خودشان جِی‌جِی می‌نامیم.

جی‌جی بعد از آن حرکت املانه خانم زمانی او را از سوغاتی بی‌نصیب گذاشت و به سایرین از همان شورتک‌های رنگ‌ و وارنگی که خریده بود، هدیه داد تا اگر به فضل خدا سفر خارجه نصیبشان شد، از آن شورتک‌ها بهره ببرند.
جِی‌جی بسیار دست و دلباز هم بود. دوست داشت یک اتوبوس کرایه کند و همه‌ی قوم و خویش مذکر را با خودش به یکی از کشورهای همسایه ببرد تا همه روشنفکر شوند؛ اما نسوان خاندان مخالفت کرده و پا در یک کفش نموده که یا ما هم می‌آییم و یا قید سفر خارجه را می‌زنید.
از این رو خاندان مذکر روزها و شب‌ها را به چاره‌اندیشی گذراندند تا هرکس بنا بر قوه تخیلش یک راه‌حل پیدا کرد؛ اما از آنجا که این اولین اندیشه ورزی آن‌ها بود متاسفانه همه‌شان تنها یک راه‌حل به نظرشان رسیده بود. سرمایه‌گذاری.
با تعریف‌های جی‌جی از سفرخارجه بالاخره یک سال بعد عمده جوانان در یک تور تخفیف خورده ارزان ثبت‌نام کردند و همگی به بهانه سرمایه‌گذاری با شورتک‌های اهدایی جی‌جی راهی سواحل برهنگی کشورهای همسایه شدند.
سفر اول به مذاق آقایان خوش آمد و بعد از آن تحمل دیارخودمان برایشان سخت شد.
پس سفرهایشان را ادامه دادند تا روابطشان را با کشور‌های همسایه گسترش دهند و بالاخره منطقه‌ای را برای سکونت دائمی پیدا کنند.
روشنفکران خاندان زیاد و زیادتر شدند. این روشنفکری به حدی رسید که بالاخره پای نسوان هم به دیار خارجه باز شد. عده‌ای از نسوان هم در همان سفر اول چنان روشنفکر شدند که آخرین سفرشان شد و بعد آن آقایان ترجیح دادند که تنها سفر کنند.

تعداد سفرهای جی‌جی به قدری زیاد شد که از طرف دول کشورهای خارجه برای ایشان نامه رسید که زین پس شما در کشور خودتان بمانید ما خارجه را خدمت شما می‌آوریم. با این نامه همسر آقای جی‌جی پاسپورتش را ضبط کرد و تهدید کرد که اگر یک‌بار دیگر پایش را از مملکت بیرون بگذارد، بچه‌ها را برمی‌دارد و راهی دیار مادرش می‌شود.
جی‌جی روشنفکر که دیگر نمی‌توانست به سفرهای خارجه برود، تصمیم گرفت به بهانه ویلاسازی، در مناطق خوش‌آب و هوای همین ایران خودمان جلسات روشنفکری‌اش را برقرار کند.

***

ژیلا یکی از شاگردان خانم زمانی بود که خانم زمانی ظاهرش را نمی‌پسندید و همیشه بعد از کلاس او را به گوشه‌ای می‌کشاند تا با مهر و محبت او را به راه راست هدایت کند. یک‌بار که ژیلا از این مهر و محبت اجباری خسته شده بود به خانم زمانی گفت: «جی‌جی راست میگه شما املید و عقب افتاده.»
خانم زمانی هاج و واج مانده بود و بالاخره بعد از زمانی طولانی توانست دهانش را باز کند و بگوید که: «جی‌جی کیه؟ نکنه سرجواد جعفری را می‌‌گی؟»
ژیلا: «سر جواد نه همون جی‌جی. بیچاره فرنگ نرفته که باز بهش بگن سر جواد.»
خانم زمانی باز هاج و واج مانده بود: «تو از کجا می‌شناسیش»
ژیلا: «همه می‌شناسنش؛ اما من. امم… خوب ولش کن همه چی رو که نباید به شما بگم.»
خانم زمانی صورتش رنگ به رنگ شد. نفسش بالا نمی‌آمد و با صدایی که از ته چاه در می‌آمد گفت: «می‌دونی اون زن داره؟»
ژیلا: «داشته باشه. زن جای خودش. رفیق جای خودش. حقا که املین.»
و بعد بدون اینکه صبر کند که خانم زمانی حالش بهتر شود از کلاس بیرون رفت. خانم زمانی با همان حال خراب پیش خودش فکر کرد وقتی موج جدید روشنفکری از راه برسد هیچ چیز نمی‌تواند جوانان را از غرب زدگی نجات دهد. حتی تاریخ هم به کارشان نمی‌آید. هیچ جوانی با آن همه انرژی حوصله عمیق شدن در تاریخ و آگاهی را ندارد. قطره اشکی از گوشه‌ی چشمش روان شد. در اینطور مواقع با همسرش حرف می‌زد و آرام می‌شد. شماره همسرش را گرفت؛ اما با شنیدن آهنگ پیشواز همسرش از حرف زدن با او هم منصرف شد. ظاهرن روشنفکری و غرب‌زدگی تا خانه او هم نفوذ کرده بود.

لیلا علی قلی زاده

4 Responses

  1. کاش دلیل اشکهای خانم زمانی از سرزمین‌مون پاک شه😢 لیلا دیشب داشتم تنگه‌ابوقربب رو می‌دیدم. تو اون اوضاع و احوال تازه انقلاب شده، تو اون تحریم‌ها و دشمنی‌ها و میون اونهمه جنگهای داخلی، مردمی که جونشونو گذاشتن کف دستشون و بی امکانات رفتن وایسادن پای جنگ چی دیدن که این از خودگذشتگی رو کردند؟؟؟
    مگه آسون بود؟؟؟
    تازه دیشب به بچه‌های شهدا حق دادم که مثلا سهمیه کنکور داشتنشون حقه.😢 اگه پولی به خانوادشون میرسه که به خیلیا نمیرسه حقه.
    لیلا خیلی دیر دارم میفهمم خیلی چیزارو و این دیرفهمیدن، غصه اینروزامه.😢
    به خانم زمانی از قول من بگو اشکهاتو پاک کن جونم،
    ما پشتمون گرم چیزیه که خیلیا ندارنش.🥺

    1. سپیده چه خوبه که تو راهت رو پیدا کردی. باشه حتمن بهش میگم. خانم زمانی کمی شبیه منه. بعد از اعتشاشات به تاریخ علاقه مند شدم چون فهمیدم دونستن تاریخ به قول مولای ما که به پسرش سفارش کرده بود خیلی خیلی مهمه و میتونه راه رو بهمون نشون بده

  2. لیلا لباس نوی سایتت مبارک خان‌خانما. چه خوشگل نوشتی تو😍😍😍 قند تو دلم آب شد. الان من کلی زمان آزاد دارم که می‌تونم وبلاگ تو رو شخم بزنم و بابتش خیلی خوشحالم. راستی طبق معمول یه چالش جدید وبلاگ‌نویسی راه انداختم با چند تن از دوستان. آدرس کانالو برات از تلگرام می‌فرستم. اگه دوست داشتی به ما بپیوند لیلا خانم جان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.