لیلا علی قلی زاده

قالب‌هایی جدید برای نوشتن

گاهی نوشتن سخت می‌شود. همیشه شرایط بر وفق مرادمان نیست که نوشتن برایمان کاری ساده باشد. گاهی نوشتن سخت می‌شود و برای نوشتن محتاج به قالبی هستیم که با وضعیت و حال روحیمان متناسب باشد. از همین رو یکی از واجبات نویسنده آشنایی با انواع قالب‌ها و سبک‌های نوشتن است که متناسب با حال و اوضاعش از قالبی در خور و شایسته بهره ببرد.

یکی از قالب‌ها، قالب شعر گونه است. نوشته‌هایی که شبیه شعر هست و نیست. تا حدودی آهنگین است و نویسنده با جملات کوتاه می‌تواند از پس آشفتگی حالش برآید.

می‌شود برای تک تک کارهای ساده روزانه شعر گفت.

ساده رنگ

شعر ساده رنگ سهراب سپهری شعری است که به سادگی کارهای روزمره را توصیف می‌کند. شعری صمیمی که با هربار خواندنش سرخوشی می‌شوید. من شعرهای سهراب را با خوانش زنده‌یاد خسرو شکیبایی دوست دارم.

آسمان‌، آبی تر،
آب آبی تر.

من در ایوانم‌، رعنا سر حوض‌.

رخت می شوید رعنا.
برگ ها می ریزد.
مادرم صبحی می گفت‌: موسم دلگیری است‌.
من به او گفتم‌: زندگانی سیبی است‌، گاز باید زد
با پوست‌.

زن همسایه در پنجره اش‌، تور می بافد، می خواند.
من «ودا» می خوانم‌، گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی‌، مرغی‌، ابری‌.

آفتابی یکدست‌.
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پیدا شده اند.
من اناری را، می کنم دانه‌، به دل می گویم‌:
خوب بود این مردم‌، دانه های دلشان پیدا بود.

می پرد در چشمم آب انار: اشک می ریزم‌.
مادرم می خندد.
رعنا هم‌.

و نمونه‌ای از زندگی روزمره خودم:

برای مثال:

امروز پدر را در خیابان در صف خرید میوه دیدم و وقتی به خانه آمدم متنی شعر گونه با نام لبخند پدر نوشتم. پدری که هر روز بیشتر از قبل می‌شناسمش و برایم از قبل عزیزتر می‌شود.

لبخند پدر

پدر را در خیابان می‌بینم

در صف خرید نان و لبخند به لب دارد

پدر را در خیابان می‌بینم

در صف خرید سبزی و لبخند به لب دارد

پدر را در خیابان می‌بینم

در صف خرید میوه‌ای که کمی ارزان‌تر است و لبخند به لب دارد

پدر را در خیابان می‌بینم

روی نیمکتی نشسته است و لبخند به لب دارد

اما پدر در خانه

لبخندش پنهان است

چشم‌هایش دنیای حرف است

اما لب‌هایش خاموش

حتی لبخندی هم به لب ندارد

لبخند ندارد و لب‌هایش خاموش است

انگار کسی حوصله حرف‌های تکراری ندارد

پدر پر از تکرار است

تکراری از گذشته‌هایی دور

پدرعوض نشده است

تغییر نکرده است

پدر همان پدر است

دیگران همه تغییر کرده‌اند

پدر همان پدر است پر از تکرار روزهای خوب و نگران آینده‌ای مبهم

پدر در خانه غمگین است

پدر در خانه همیشه غمگین است

همه می‌خندند

می‌گویند تقصیر از خودش است

پدر در خانه غمگین است

به گمانش

به حضورش احتیاجی نیست

پدر از ندیده شدن غمگین است

از اینکه دیگر به حضورش احتیاجی نیست

از بزرگ شدن ما غمگین است

به گمانش بچه‌ها که بزرگ می‌شوند دیگر نیازی به او ندارند

اما پدر نمی‌داند که چقدر هنوز به لبخندش در پناه دیوارهای خانه محتاجم

و

خانه بدون لبخند او جای امنی نیست

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.