لیلا علی قلی زاده

شاخ غول را شکستم

 

وقتی در کلاس نویسنده مدرس ثبت نام کردم، فکر نمی‌کردم قرار است چنین بلایی بر سرم نازل شود. از آخرین باری که با اقتدار به چند شاگرد بزرگ‌تر از خودم درس می‌دادم بیست سال می‌گذرد. بیست سال پیرتر شده‌ام و به همان میزان هم شهامتم کمتر شده است.

متن سخنرانی را که برای استاد فرستادم تمام امیدم این بود که متن رد شود و استاد در دلش کمی به من بخندد و بعد بی‌خیال من شود. یک هفته تمام هم الکی انتظار می‌کشیدم که متنم رد بشود. دست روی دست گذاشته بودم و اصلاً به فکر طراحی بنر وبینار نبودم. متنی که قرار است رد بشود، بنر نمی‌خواهد. متن رد که نشد انگار به دل استاد هم نشسته بود. داستان‌های شخصی‌ام از شکست‌هایم که در دل متن سخنرانی گنجانده بودم، به مذاق استاد خوش آمده بود.

این پذیرفته شدن کمی برایم خوشایند بود؛ اما فقط کمی. بیشتر ترسیده بودم. به دنبال خریدن زمان بیشتر بودم. استاد زیر بار نرفت. می‌دانست فرصت بیشتر هیچ کمکی به ما نمی‌کند و فقط ترس‌هایمان را پررنگ‌تر می‌کند. باید تا پایان سال اولین وبینارمان را ارائه می‌دادیم.

با برنامه ریزی ساعتی را برای وبینار در نظر گرفتم که دخترم در مدرسه باشد که نگاه‌های موشکافانه‌اش حواسم را پرت نکند. مدرسه تعطیل شد. شاید این بهترین بهانه بود که به طور کل از ارائه سخنرانی صرف نظر کنم؛ اما نباید بهانه می‌آوردم. اگر باز هم بهانه می‌آوردم یک شکست خورده بودم و دیگر قادر نبودم در آینه خودم را نگاه کنم.

استاد گفته بود اصلاً باید سخنرانی افتضاحی داشته باشید، اگر خوب باشید جای تعجب دارد. وقتی برای اولین بار می‌خواهید کاری کنید نباید انتظار داشته باشید که همه چیز خوب پیش برود.

یک شب که دخترم در خانه مادرم مانده بود، بنر را آماده کردم. فردای آن روز در اوج کارهایی که داشتم، در سایت ایسمینار، ثبت نام کردم. ابعاد بنری که طراحی کرده بودم مناسب نبود. قالب رایگانی که خود سایت ایسمینار در اختیارم گذاشته بود را روی کامپیوترم بارگذاری کردم و به خاطر اینکه از قبل طرحی آماده داشتم در عرض چند دقیقه بنر جدید را طراحی کردم و همه مراحل را به درستی انجام دادم. باید در روز بیست و دوم اسفند، وبینار خودم را ارائه می‌دادم. حالا تنها کاری که می‌ماند مرور کردن متن سخنرانی و اضافه کردن چند داستان دیگر به متن سخنرانی و ساخت پاورپوینتی برای ارائه وبینار بود.

واقعیت این بود که اگر به ترس‌هایم میدان می‌دادم مرا متوقف می‌کردند. روزی که برای وبینار ثبت نام کردم به خودم گفتم تو شهامتش را داری و قرار نیست اتفاق بدی بیفتند. شاید چند دقیقه اول تپق بزنی که طبیعی است؛ شاید هم کل وبینارت خراب شود ولی مهم نیست تا امتحان نکنی هیچ رشدی صورت نمی‌گیرد.

در کلاس نقاشی، سه جلسه است که روی طراحی چشم مانده‌ایم. از همان روز اول به آن‌ها گفته بودم که باید هر روز طرح بزنند تا دستشان قوی شود؛ همچنین گفته‌ام تا وقتی که کارشان پیشرفت نکند روی طراحی چشم می‌مانیم و درس جدید به آن‌ها یاد نمی‌دهم. امروز کارشان نسبت به روز اول بهتر بود. یکی که تمرین بیشتری کرده بود، کار امروزش از همه بهتر بود. تمرینات مداوم نتیجه بخش است.

استاد از ما خواسته است همین یک موضوع را دوازده بار ارائه دهیم. تکرار یک موضوع و تمرکز روی آن ما را در این زمینه قوی‌تر می‌کند؛ بنابراین هر بار کار ما نسبت به قبل بهتر خواهد بود به شرطی که در این کار ثابت قدم باشیم و بعد از شکست مفتضحانه در بار اول کنار نکشیم. مسلماً کسی که ثابت قدم است بالاخره مزد تلاشش را خواهد گرفت.

روز اول طراحی چشم روز وحشتناکی بود. همه چیز افتضاح پیش می‌رفت و شاگردان اشکشان درآمده بود. من سخت گیری زیادی داشتم. از بچه‌ها خواستم که تا جلسه بعد هفت چشم برایم بیاورند. جلسه دوم بچه‌ها پیشرفت محسوسی داشتند. کارشان عالی شد. یک قطره آب را هم به آن‌ها یاد دادم. می‌دانستم بعد از این جلسه، غرور کارشان را خراب می‌کند. مدل به آن‌ها دادم و خواستم تا جلسه بعد حداقل سه مدل را کار کنند. فقط یکی از آن‌ها از روی مدل‌ها کار کرده بود. همان یک نفر هم کارش خوب شد و بقیه گول غرور کاذبشان را خوردند.

به تجربه دریافته‌ام که بعد از هر فراز یک فرود هم وجود دارد و هیچ کسی شیب موفقیت را به صورت مستقیم طی نمی‌کند. مهم این است که در فرودها نمانیم و دوباره سعی کنیم که حرکت کنیم تا به قله برسیم. شاید سقوط برای بار بعد سخت‌تر باشد ولی اگر طاقت بیاوریم و دوباره از کوه بالا برویم، بالاخره به قله می‌رسیم.

۲۲ اسفند ۱۴۰۱ و اولین وبینار من

امروز وبینارم را ارائه دادم. با اینکه تا قبل از روز وبینار بارها مطلاب را مرور کردم و برای خودم ارائه دادم، وبینار متفاوت بود. بعضی چیزها از یادم رفت و چیزهای دیگری به یادم آمد؛ اما در کل تجربه بدی نبود. همه افراد ثبت نام کننده در وبینار، در وبینار شرکت نداشتند؛ اما دیدن نام‌های آشنا باعث شد ترس اولیه‌ام بریزد و با اعتماد به نفس بیشتری جلوی دوربین حاضر شوم.

اما نکات مهم برای آمادگی قبل از وبینار:

شب قبل تمام نکات فنی را بررسی کنید وارد اتاق وبینار شوید و فایل‌هایتان را در اتاق وبینارتان بارگذاری کنید.

حداقل پنج بار متن سخنرانی را جلوی آینه برای مخاطبان فرضی ارائه دهید.

موقع ارائه وبینار چشمتان به چراغ سبز وب کم باشد.

همه فایل‌های بارگذاری شده را به مخاطبتان نشان بدهید همین الان یادم آمد که چند فایل را فراموش کردم. اگر همه فایل‌ها در یک فایل پی دی‌اف باشد امکان فراموشی وجود ندارد.

لیلا علی قلی زاده

 

 

لیلا علی قلی زاده

6 پاسخ

  1. سلام چه عالی نوشتید
    وبینارتون هم عالی بود
    ببخشید من اهل دیر رسیدن نیستم
    امروز بیمار بودم و مرخصی گرفته بودم و خواب بودم. یک هو چند دقیقه به ۱۰ بیدار شدم و دیدم که اطلاعیه ایسمینار برای وبینار اومده. تا یک لقمه نون بخورم و سیستم رو روشن کنم دیر شد.
    ممنون برای وبینار خوبتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.