لیلا علی قلی زاده

هنرمندان دوره امپرسیونیست«ادوارد مانه»

به عنوان یک نویسنده نقاش که از روی عشق و علاقه به کودکان درس نقاشی می‌آموزد تصمیم گرفتم که حداقل هفته‌ای یک بار مطلبی را به نقاشی و تاریخچه هنر اختصاص دهم. دیروز در حال بررسی کارهای داوینچی بودم که اتفاقی چشمم به کارهای مانه خورد، فکر کردم به عنوان پدر نقاشی مدرن بد نباشد که اولین مطلب را به او اختصاص دهم.

 

پرتره ادوارد مانه
نقاشی مانه از پرتره خود

ادوارد مانه

 

ادوارد مانه در سال ۱۸۳۲ در فرانسه متولد شد. پدرش که یکی از مقامات وزارت دادگستری بود، امیدوار بود اداورد، پسر ارشدش، وارد نیروی دریایی شود و به عنوان یک افسر در آنجا مشغول به کار شود. مانه دو بار سعی کرد، در امتحانات ورودی مدرسه نظام شرکت کند؛ اما در هر دو بار شکست خورد. شکست مانه در امتحانات ورودی مدرسه نظام مسیر زندگی او را تغییر داد و به پاریس سفر کرد.

پاریس در آن زمان مهد فرهنگ و هنر بود. او با سفر به پاریس به هنر علاقه‌مند شد و تصمیم گرفت که حرفه‌ی جدیدی را در مسیر هنر دنبال کند. در پاریس در معیت توماس کوتور به تحصیل در رشته‌ی نقاشی پرداخت. توماس کوتور که نقاش تاریخ و معلم نقاشی بود، در ابتدای مسیر هنری مانه به او کمک‌های فراوانی کرد و تأثیر بسزایی در تبدیل شدن مانه به عنوان یکی از پیش‌تازان مکتب امپرسیونیست داشت.

مانه‌ی نوجوان در ابتدا با پشتکار فراوان آثار هنری در موزه‌ی لوور را کپی می‌کرد تا بالاخره سبک خودش را یافت.

مانه بسیار خوش‌مشرب بود. همین خوش مشربی‌اش باعث شده بود که هنرمندان جوان زیادی با او همراه شوند. همراه با ادگار دکا ساعت‌ها نقاشی‌های موزه لوور را کپی می‌کردند.

نقاشی خواننده اسپانیایی که مانه به خاطر آن جایزه گرفت

در پاریس هنرمندان برای شناخته شدن، کارهایشان را در نمایشگاه‌ها به معرض دید عموم قرار می‌دادند. مانه هم از این امر مستثنا نبود؛ اما سبک نوآورانه‌اش و شیوه برخورد با رنگ و نور، باعث شد که بارها مورد انتقاد و تمسخر قرار بگیرد.

با اینکه در سال ۱۸۶۱ در سن ۲۹ سالگی به خاطر تابلوی خواننده اسپانیایی جایزه افتخار نمایشگاه را دریافت کرد؛ اما دو سال بعد یعنی در سال ۱۸۶۳ کارهایش تماماً رد شد و منتقدان از ورود کارهایش به نمایشگاه جلوگیری کردند.

بعدها به خاطر موج اعتراضاتی که به سبک او وجود داشت، به فرمان ناپلئون سوم (شارل لویی بناپارت برادر زاده ناپلئون اول) نمایشگاه دیگری با عنوان نمایشگاه مردودان تشکیل شد که کارهای رد شده در معرض دید عموم قرار بگیرند. مردم صرفاً جهت به تمسخر گرفتن این هنرمندان جوان به این نمایشگاه می‌رفتند.

در سال ۱۸۶۴ مانه با ارائه‌ی اثر پیک‌نیک، بار دیگر خشم شدید منتقدان را برانگیخت. منتقدان اعتقاد داشتند که مانه هرزگی را رواج می‌دهد و معنویت در کارهایش وجود ندارد.

حتی تابلوی مسیح او هم بیشتر به کارگری کتک خورده شباهت داشت تا پسرخدا.

مانه مشغول کار درقایق خود سال ۱۸۷۴

در واقع تنها تکنیک نقاشی و رنگ‌مایه‌های مانه نبود که منتقدان را آشفته می‌کرد. پرداختن مانه به موضوعاتی که در زندگی روزمره جاری بود و از مناظر زیبای طبیعی که تا آن زمان، ارزش تابلویی داشت، کشیده نشده بود، منتقدان را پریشان و خشمگین می‌کرد.

یکی از آثار به شدت تکان دهنده‌ی او، تابلوی المپیا بود که منتقدان را به شدت برآشفته کرد. المپیا نقاشی زنی فاحشه است که برهنه روی تخت خوابیده و خدمتکار سیاهش برای او گل آورده است.

با اینکه در کشیدن این نقاشی از تابلوی ونوس اوربینوی تیتیان الهام گرفته بود؛ اما این نقاشی قابل پذیرش برای منتقدان و عموم مردم نبود. تصویر برهنه از یک الهه قابل قبول است؛ اما تصویر زنی فاحشه که در انتظار مشتری بود، تصویر قابل قبولی نبود، برای همین متهم به رواج هرزگی شده بود.

 

در سال ۱۸۶۵ مانه که از نظرات منتقدان سرخورده شده بود، به اسپانیا سفر کرد. مانه به اسپانیا علاقه زیادی داشت و این علاقه از قبل در کارهایش مشخص بود.

خواننده اسپانیایی، مادمازل پنجم در لباس گاو باز و مرد جوان با لباس ماجو، از کارهایی بود که با علاقه به اسپانیا کشیده بود. در اسپانیا هم تابلوی زنی با طوطی و ماتادور را کشید.

بانو با طوطی
بانو با طوطی

نظر یکی از منتقدان درباره کارهای مانه و سایر هم مسلکانش در سال ۱۸۷۶ این بود:

خیابان پلیته، خیابان فاجعه‌هاست. هنوز از آتش‌ سوزی اپرا چیزی نگذشته است، که فاجعه دیگری در این خیابان رخ داده است. به تازگی نمایشگاهی در گالری دوران روئل گشایش یافته است که بنا بر ادعا، تابلوهای نقاشی را عرضه می‌کند. هنگامی که آدمی وارد این نمایشگاه می‌شود، چشم‌های وحشت‌زده‌اش بر چیزهای عجیب و غریبی می‌افتد. پنج شش تا دیوانه که یک زن هم در میانشان است، دور هم جمع شده‌اند و کارهایشان را به نمایش گذاشته‌اند. من به چشم خود دیدم که مردم در برابر این تابلوها از خنده روده بر شده بودند، ولی وقتی من آن‌ها را دیدم، قلبم به درد آمد. این آقایان «نقاش بعد از این» خود را انقلابی، یا «امپرسیونیست» می‌نامند. آن‌ها یک تکه کرباس و رنگ و قلمو را برداشته‌اند و همینطوری چیزهایی سرهم کرده‌اند و آخر کار هم اسمشان را زیرش امضاء کرده‌اند. این اوهام هم از قماش خیالات دیوانگانی است که از کنار خیابان سنگ جمع می‌کرده‌اند به تصور آن‌که الماس به دست آورده‌اند.

بالکن سال ۱۸۶۸ تا ۱۸۶۹ اثر ادوارد مانه

مانه در اسپانیا به دنبال مخاطب بود و کوشش می‌کرد که توجه دیگران را جلب کند. بالاخره توجه امیل زولا را جلب کرد. امیل زولا نویسنده‌ی کتاب معروف و پرفروش ژرمینال و هم عصر با ونگوگ و این هنرمند انقلابی، درباره‌ی کارهای او مقاله‌ای درخشان نوشت. او اعتقاد داشت که آینده از آن مانه است و روزی کارهای مانه در موزه لوور آویخته می‌شوند.

هفتاد سال بعد از این پیشگویی پیامبرانه، در سال ۱۹۳۴ آثار مانه به موزه لوور راه پیدا کرد.

مانه در سال ۱۸۸۳ چشم از جهان فرو بست؛ اما تا قبل از آن توانست نشان شوالیه لژیون را دریافت کند.

منبع: تاریخ هنر ارنست گامبریج

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

4 پاسخ

  1. به به لیلون
    چه آرامشی توی صدات هست
    آدم وقتی میشنوه بی اختیار لم میده و با یه لبخند دوست داره با آرامش و تمرکز بشنوه
    عالی بود
    اصلن انگار یه پادکست حرفه ای رو شنیدم
    اغراق نمی کنم لیلون بالا، واقعن زیبا بود
    و آفرین به این متنی که نوشتی انگارداشتم یه مستند زیبا رو میدیدم
    ریز تپقی که داشتی در کنار نیم لبخند نامحسوسی که انگار لبتو هم گاز گرفتی، خیلی هم جذاب بود.
    در کل کف های من است که برایت نواخته میشود باجی جان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.