لیلا علی قلی زاده

آزاد نویسی با موزیک

تصور رایجی وجود دارد که وقتی در کاری مهارت کسب می‌کنیم، انجام آن به مراتب برای ما ساده‌تر می‌شود؛ اما در مورد نوشتن اینطور نیست.
در ابتدای مسیر نویسندگی ما نویسندگان جوان قلم به دست آزادانه از هر وادی سخن می‌گوییم. چیزی جلودار ما نیست. رویاهای بزرگ ما را به نوشتن وا می‌دارد. شاید تنها چیزی که در آن ابتدا ما را متوقف کند، فقر واژه باشد.
پای فقر واژه که به میان می‌آید به ناچار به سراغ تمرینات کلمه برداری، فرهنگ‌های طیفی و خواندن کتاب‌های ثقیل و تازه و رونویسی از آن‌ها می‌رویم تا فرهنگ واژگان خود را غنا بخشیم. کمتر می‌نویسم و بیشتر می‌خوانیم تا این ضعف و کمبود را به نحوی جبران کنیم.
بار دیگر که نوشتن را از سرمی‌گیریم دیگر قادر به نوشتن آزادانه و بی‌قید و بند نیستیم. کلمات تازه بلای جانمان می‌شود. تردید به جانمان می‌افتد که کدام کلمه را انتخاب کرده و می‌خواهیم در همان جوانه‌ زدن‌های ایده متنی بنویسیم که بهترین شکل و شمایل را دارد غافل از اینکه هیچ نویسنده متبحری در اولین نوشته‌اش شروع به ویرایش و اصلاح نمی‌کند بلکه ذهن ویرایشگرش را خاموش می‌کند. آزادانه و رها می‌نویسد و کاری به آنچه که در اطرافش می‌گذرد ندارد. ممکن است در همان لحظه که می‌نویسد، غذای روی گاز در حال سوختن باشد؛ اما یک روز گرسنه ماندن را به جان می‌خرد تا ایده‌اش پرواز نکند.

 

ایده اولیه مانند ماهی لیز است. شما وقت این را ندارید که بررسی کنید چطور آن را بپزید. وقت برای طبخ و نحوه طبخش زیاد است. شما باید در ابتدا آن را بگیرید.

شاید این مطلب هم برایتان جالب باشد: آزادنویسی را دست کم نگیرید

هرچه در مسیر نویسندگی پیش می‌رویم، نوشتن سخت‌تر می‌شود. چرا که منتقدان درونی همه چوب به دست نشسته‌اند تا تو را به خاطر اشتباهاتت مواخذه کنند.
در ابتدای نوشتن تو با خودت همانند کودکی تازه متولد شده برخورد می‌کنی هر کلمه‌ای که از ذهن تو تراوش می‌کند و بر روی کاغذ می‌نشیند تو را به وجد می‌آورد تو کوچکترین حرکات از سر ملاحت و لطافت طفل نوپایت را ستایش می‌کنی؛ اما هرچه پیش‌تر می‌روی و رشد می‌کنی سخت‌گیرتر می‌شوی. این سخت‌گیری طفل درونت را لجباز می‌کند. از ترس مواخذه نشدن دیگر تن به نوشتن در نمی‌دهد.

حالا چطور می‌توان این کودک لجام گسیخته را دوباره به نوشتن واداشت؟

من اینطور مواقع آهنگی را گوش می‌دهم که تا به حال گوش نداده بودم. آهنگی که مرا با خودش به دنیای جدیدی ببرد. نمی‌دانید موسیقی چه قدرت شگرفی دارد. شاید کسی که اولین بار نت‌های موسیقی را نوشت، نویسنده‌ای بود که به این اعجاز پی برده بود و برای واداشتن خودش به نوشتن، نت‌های موسیقی را نوشته است. نوشتن با موسیقی منتقد درونت را برای لحظات طولانی به خوابی خوش می‌برد. تو درسکوت این منتقد بی‌رحم بر بال نت‌های موسیقی به پرواز درمی‌آیی و آزادانه هرآنچه را که آسمان نوشتن هست شکار می‌کنی و در حصار کاغذ در می‌آوری.
کتاب‌های جدید هم می‌توانند تو را به نوشتن برسانند. مثل کتابی از هاروکی موراکامی به نام سوروکو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش که مرا با الویس پرسلی آشنا کرد. تا به حال سبک راک اند رول گوش نداده بودم و اهنگ های الویس پریسلی مرا به وجد آورد و دوباره شوق نوشتن آزاد با موسیقی را در من زنده کرد.

شاید آهنگ زیر برای شما هم دلنشین باشد.

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.