همیشه کاغذ و قلم همراهتان داشته باشید.
دفترچهای برای یادداشت ایدههایتان داشته باشید.«ویژه هنرمندان»
هنریت آن کلاوسر در کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد به برگههای کوچکی اشارهکرده است که در همه جای خانه او حضور داشتند. او ایدههایش را هر جا که به ذهنش میرسید روی کاغذها مینوشت. همراه داشتن کاغذ و قلم باعث میشود که از برابر ایدهها بهسادگی نگذریم. مغز ما در طول روز باید مسائل زیادی را حل کند. اگر بخواهیم ایدههایمان را به حافظه بسپاریم، ممکن است بهراحتی آن را فراموش کنیم. چون زمانی که به خانه یا دفتر و پشت میز کارمان میرسیم مغزمان به حدی خسته است که نمیتواند ایدهای را که صبح زود موقع پیادهروی به آن رسیده بودیم، به یاد بیاورد. در یک برنامه نوشتن خلاقانه در طول روز، تعدادی برگه کاغذ را در هرجایی که فکرش را بکنید، گذاشته بودم. ایده بیشتر داستانهایم در همان برنامه نوشتن صورت گرفت.
نوشتن ایدهها باعث میشود، یک مرجع و منبع برای مواقعی که هیچ ایدهای به ذهنمان نمیرسد، داشته باشیم.
بارها شده بود که در اتوبوس ایدهای برای نوشتن به ذهنم میرسید اما در کیفم هیچ کاغذ و قلمی نداشتم و آن روزها تلفن همراهم نداشتم که بتوانم ایدهام را در آن یادداشت کنم. ایدههایی که وقتی به خانه میرسیدم از ذهنم پر کشیده بود. بعدها در تمام کیفهایم یک دفترچه کوچک و یک خودکار قراردادم تا ایدههایم را ثبت کنم.
داستانهای شهر میوهها که نه سال پیش برای کودکان نوشتم، ایدهاش در مسیرهای پیادهروی از خانه به محل کار شکل گرفت. طی مسیر که زیاد هم طولانی نبود، آن را میپروراندم و بهمحض رسیدن به پشت میز کارم آن را در رایانهام ثبت میکردم.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
4 پاسخ
اون روز به سراغ کتابهایی که برای کودکان نوشته بودید رفتم . نگارش این شعرها یا قصهها شاید به نظر شما ، یک آرزوی تحقق یافته باشد ، یا شاید …… اما به نظر من موضوع فراتر از اینهاست . سوال من اینست . چه کسی میتواند برای بچهها قصه بگوید ؟ کسی که نیاز مالی دارد ؟ یا کسی که میخواهد نامش بر روی یک یا چند کتاب دیده شود ؟
بنظر من فقط کسی میتواند برای بچهها قصه بگوید که خودش بچهای از دنیای بچهها باشد . با همان ملاحت ، با همان زلالی ، با همان شیرینی و با همان مهربانی .
کمی از حال و هوای کودکی فاصله گرفتم و همین باعث شده که نتونم براحتی کتاب تازه ای برای کودکان بنویسم. سپاس از نظرات پر مهرتون
این رفتار غلو آمیز کلاوسر (مگر آن که خانهاش خیلی خیلی بزرگ بوده باشد) (برای همین شما ، عنوان سرفصل ایده را متعارفتر انتخاب کردهاید) من را یاد دو نفراز افراد نمونه ، برای تحقیق روانشناسی رنگها انداخت . یکی دختری نوجوان و دیگری پسری جوان که جویای نام بود . این دو نفر تنها کسانی بودند که رنگ بنفش جزو گروه اول انتخابشان قرار داشت . هر دو با انجام رفتاری متمایز (مانند قهقهه بلند سر دادن در جمع ، انجام کارهای متهورانه ) و بیان سخنانی کلیشهای و از پیش حساب شده ، سعی بر این داشتند تا شخصیت ناقص خود را ، نزددیگران ، متعالی جلوه دهند .
ایده ششم نیاز به توضیحات بیشتری دارد . توضیحاتی که کلیدی هستند و اشاره به اهمیت یادداشت برداری میکند
نظرات شما باعث میشه که من دوباره مطلب رو بخونم و برایش اصلاحیه بنویسم. مسلما در طول زمان و بر اثر تجربه ایده های اولیه بهتر می شوند. سپاس از شما بخاطر توجهتون