لیلا علی قلی زاده

لحظه به عقب نگریستن اورفئوس

افسانه اورفئوس

از میان تمام افسانه‌ها، افسانه اورفئوس برای هنرمندان ارزش بیشتری دارد. هیچ شاعر و نوازنده حقیقی نیست که افسانه اورفئوس را نداند. اورفئوس خواننده‌ایی خوش‌صدا و نوازنده‌ی لیراست. سازی که از آپولو گرفته است و نغمه‌ی جادویی دارد. وقتی اورفئوس لیرا می‌نوازد، حیوانات وحشی را هم رام می‌کند.

افسانه اورفئوس سه عنصر نبوغ، شجاعت و شهادت را در خود دارد. عناصری که باعث می‌شود که این افسانه رمانتیک و جاودانه شود.

اورفئوس عاشق اورودیکه است. شاعر برای سرودن شعری جاودان نیازمند معشوق است. در زندگی همه هنرمندان ردپایی از معشوق وجود دارد.

اما اورودیکه می‌میرد. زمانی که پسر آپولو عاشق اورودیکه می‌شود و قصد دارد به او تعرض کند، فرار می‌کند. چراکه اوردیکه تنها عاشق اورفئوس است، فرار می‌کند و در این فرار پایش را روی سر ماری می‌گذارد. مار او را نیش می‌زند و اورودیکه می‌میرد و به جهان زیرین سفر می‌کند. جهانی که هادس خدای آن است.

اورفئوس این دوری را تاب نمی‌آورد. مرگ اورودیکه برای او غیرقابل قبول است. او باید اورودیکه را به زندگی بازگرداند.

اورفئوس برای برگرداندن اورودیکه به دنیای زندگان به نزد آپولو می‌رود تا مجوز ورود به جهنم هادس را به او بدهد.

اورفئوس جز سازش هیچ سلاحی ندارد. با سازش دل یاران هادس را نرم می‌کند و از تمام موانع گذر می‌کند تا به هادس می‌رسد و از او می‌خواهد که اورودیکه را به او بازگرداند. هادس قبول می‌کند تنها به یک شرط که در مسیر برگشت تا زمانی که پا به جهان زندگان نگذاشته‌است، به عقب بازنگردد.

اورفئوس قبول می‌کند؛ اما درست در لحظه‌ای که صدای پای اورودیکه را نمی‌شنود به عقب باز می‌گردد و اورودیکه به عمق جهنم هادس سقوط می‌کند. این به عقب نگریستن، دردناک‌ترین به عقب نگریستن تاریخ است. تراژدی این داستان همان به عقب نگریستن و از دست دادن معشوق است.

چرا اورفئوس به عقب نگریست؟

بختیار علی با مطالعه مقالاتی که راجع به افسانه اورفئوس وجود دارد، از عقاید دیگران درباره‌ی علت این به عقب نگریستن می‌‌گوید. در تفسیری گفته شده که اورفئوس در عمق وجودش یک همجنسگراست. برای همین ناخودآگاه به عقب بازمی‌گردد تا اورودیکه را از دست بدهد. این تفسیر برای من غیر قابل قبول است چرا که اورفئوس نماد عشق روحانی است و به جنبه‌های جسمانی عشق علاقه‌ای ندارد. از طرفی اگر در عمق وجودش همجنسگراست چرا با اورودیکه پیوند زناشویی می‌بندد و بعد از آنکه او را از دست داد دوباره به دنبال او می‌رود و آیا پشت کردن به زنان دیگر باعث می‌شود که چنین چیزی را درباره اورفئوس بگوییم؟

به عقیده دیگری، اورفئوس عاشقی بزرگ است. این عشق به قدری شدید است که او زمانی که صدای پای معشوق را نمی‌شنود برمی‌گردد تا از حضورش اطمینان پیدا کند. اصلن او برمی‌گردد که نگاهی عاشقانه به معشوق بیندازد. نگاهی که ممکن است حیات خود یا معشوقش را به خطر بیندازد. او از این خطر آگاه است؛ اما قادر نیست بر این میل فائق بیاید.

دیگری براین عقیده است که هنرمند برای حفظ هنر خود باید قربانی بدهد. باید قربانی بدهد تا اثر جادویی هنرش را حفظ کند و اورفئوس هنگام بازگشت از جهنم هادس فکر می‌کند که اگر اورودیکه را بدست بیاورد، دچار رخوت می‌شود و جادوی هنرش را از دست خواهد داد و او میان هنر و معشوق، هنرش را انتخاب می‌کند تا جاودانه بشود؛ اما آیا این تفسیر نوعی نفرین ابدی را برای فرزندان اورفئوس به دنبال ندارد؟

به عقیده بختیارعلی، اورفئوس به جادوی اثرش شک می‌کند. او تردید می‌کند که آیا هنرش روی هادس اثر داشته است یا نه. این میراثی است که اورفئوس برای هنرمندان دیگر باقی گذاشته است. تردیدی ابدی به تاثیر هنر خود بر روی مخاطبان. به اینکه آیا می‌توان واقعیت را تغییر داد؟ هنرمند آرزو دارد که واقعیت را تغییر دهد. هنرمند با هنرش می‌خواهد جهانی بهتر را خلق کند؛ اما در یک تردید ابدی به سر می‌برد.

اورفئوس برای تجدید پیمان و وداعی عاشقانه به عقب نگریست

اما به عقیده من اورفئوس به عقب برمی‌گردد چون برای وداع و بستن پیمانی جدید به جهنم هادس سفر کرده است. سفر اورودیکه آنچنان ناگهانی بود که اورفئوس فرصت وداع با او را نیافت. میان عاشق و معشوق پیمانی است. پیمانی که تا ابدیت در کنار هم بمانند. به عقیده من اورفئوس چنان مست عشق اورودیکه بود و آن را چنان جاودانه می‌دانست که به لحظه نبودن او فکر نکرده بود. او به جهان زیرین می‌رود که با اورودیکه وداع کند و در عین حال به او بگوید که به زودی به او ملحق خواهد شد. چرا که زمانی که به جهان زندگان برمی‌گردد به همه زنان پشت می‌کند و زمانی که زنان قصد کشتنش را دارند، با اینکه به جادوی اثر خود واقف است برای زنده‌ماندنش از سلاحش استفاده نمی‌کند. او آگاهانه می‌خواهد شهید شود تا افسانه‌ای جاودان شود و از طرفی به سوی معشوق بشتابد. او به اورودیکه قول داده است که خیلی زود به او ملحق شود. اگر او نغمه‌ای جادویی نواخته بود، آن زنان همه اسیر او می‌شدند و او را آن طور وحشیانه به قتل نمی‌رساندند؛ اما از سازش استفاده نمی‌کند چون میلی به ماندن در جهانی بدون اورودیکه را ندارد. او می‌دانست که زندگی دوباره در جهان زندگان برای اورودیکه سخت خواهد بود پس بایستی خودش به سوی او می‌شتافت. می‌توانست در همان ابتدا آگاهانه دست به انتحار بزند؛ اما در آن صورت از او هیچ افسانه‌ای باقی نمی‌ماند. تنها نشانی که از او باقی می‌ماند ضعفی بود که نتوانسته بود مرگ محبوب را تاب بیاورد. او نیاز داشت به این نبرد. نبرد برای دوباره دیدن اورودیکه و تجدید پیمان با او.

با سفرش به جهان زیرین و درخواستش از هادس قدرت جادویی نغمه‌اش را به دیگران نشان می‌دهد و با این به عقب نگریستن عشقش را به اورودیکه. او در آن لحظه به عقب نگریستن به اورودیکه می‌گوید که به زودی به سوی او می‌آید و او را دلگرم می‌کند. اورودیکه در آن لحظه سقوط لبخندی بر لب دارد چون به چشمان معشوقش ایمان دارد. به قولی که اورفئوس به او داده است اطمینان دارد. اورفئوس به جهان زیرین می‌رود که محبوبش را دلگرم کند چرا که نمی‌داند چه زمانی قرار است به او بپیوندد اما باید به او اطمینان دهد که بعد از او هیچ زنی را وارد زندگی‌اش نخواهد کرد و برای همین هم هست که زنان کینه او را به دل می‌گیرند.

 

 

لیلا علی قلی زاده

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.