روابط تمام شده
چند روزی می شد که وسوسه ای در کنجی از ذهنم، مرا به از سرگیری یک رابطه دوستی تمام شده سوق میداد. با آنکه از آن دوستی صدمه زیادی خورده بودم؛ اما زمان معایب آن را از بین برده بود و تنها خاطرات خوش به یادگار مانده بود.
با مریم که حرف میزدیم به او گفتم که برای برنگشتن به روابط اشتباه باید کاغذی برداریم و علل ترک یا شکست یک رابطه را بنویسیم و آن را همیشه جلوی چشممان بگذاریم تا خدایی نکرده در دور باطل نیفتیم. مریم حرفم را قبول کرد. خودم این کار را انجام ندادم. فکر می کردم همین که در ذهنم بدانم کافیست؛ اما حواسم به فراموشی نبود.
امروز که به کتاب فروشی تمدن رفتم، او را دیدم. داشت کتاب انتخاب میکرد. متوجه من نشد. جلوی خودم را گرفتم که به سمتش نروم. بیخیال کتاب شدم. از کتابفروشی که بیرون آمدم یکی از همکلاسی های قدیمیام را دیدم. مسیر طولانی را با هم راه رفتیم. از هر دری حرف زدیم. ایمیلم را گرفت که برایم ایمیل بزند. شمارهام را نخواست. گفت به عادت سابق هنوز به دوستان نامه مینویسد. شب موقع خواب دوباره یاد دوستم در کتابخانه افتادم و پیش خودم گفتم کاش رفته بودم و رو در رو کدورت ها را از بین میبردیم و همینطور در فکرش بودم و نمیتوانستم روی برنامههای فردا تمرکز کنم. انگار به من وحی شد که به سراغ ایمیلم بروم. همکلاسی سابق ایمیل زده بود. فکر نمیکردم که ایمیل بزند. خودم چند روز است به ایمیلم سرمیزنم چون منتظر نامه مهمی هستم. بعد نامه دوستم را دیدم. نامهاش درباره تمرکز بود.
یکی از جملاتی که کاملاً دستوری بود این بود:
«هرکسی و هرچیزی که مانع تمرکزت در مسیر دستیابی به هدف می شود را از خودت دور نگه دار.»
این جمله عجیب به دلم نشست. یادم آمد صمیمیت ما در دوستی به قدری زیاد بود که دائم از احوال هم خبر میگرفتیم و همین هم موجب کدورت شد. افراط و تفریط کلاً در هیچ چیزی خوب نیست. در آن ایام کار و زندگیام تعطیل شده بود؛ همچنین هدفم در میان روزمرگی و حواس پرتی گم شده بود. همان موقع بود که کاغذی برداشتم و تمام معایب دوستیام با آن شخص را نوشتم و آن را به میز کارم چسباندم که دوباره سراغ آدمهای سمی یا روابط سمی نروم. این فقره در آدم سمی نبود؛ اما رابطه میان ما سمی شده بود.
دوستی داشتم که همسری داشت که از هر نظر مصیبت بود و زندگی با او به سرانجامی نمیرسید. در برههای از زمان تصمیم گرفت که او را ترک کند. تا کارهای طلاق انجام بشود چند ماهی طول کشید. در این چندماه خانواده پسر آمدند و رفتند و دوستم کم کم علل تک رابطه را فراموش کرد و دوباره به سمت همسرش برگشت. همسرش هیچ تغییری در رفتارش نداشت و زندگی او از دفعه پیش هم بدتر شد و اینبار دیگر خانوادهاش هم از تصمیمش برای طلاق حمایت نکردند و او مجبور شد که با آن شرایط بد بسازد. اگر آن دوست همان بار اول دلایل ترک رابطهاش را نوشته بود، از همان نقطه رابطه اشتباهش را تمام میکرد و به بچهدار شدن نمیرسید. متاسفانه دل به خاطر عطوفتی که دارد، اشتباهات زیادی میکند و برای اینکه به دام نیفتند باید ریاست عقل را در این موارد قبول کند و به راهکارهای او توجه کند. یکی از دوستان روانشناسم میگفت:
«همیشه مزیتها و معایب یک رابطه را در ترازو بگذارید اگر کفه معایب سنگینتر بود، رابطه تمام شده است و اگر مزایا، میتوان رابطه را با تمهیداتی اصلاح کرد و از برخی معایب چشم پوشی کرد. »
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
5 پاسخ
سلام لیلون جان
خوبی؟
امروز سایتم بالا نیومد، نشد چیزی هوا کنم
در باب این مطلبت، بعضی وقتا ما واقعن بی جهت دلبسته روابطی میشیم که توشون راحت نیستیم، تعارض هست و …
و با زهم داستان تغییره، چیزی که ازش فرار می کنیم. تغییر در روابط
ممنون برای این مطلب
آره چند روزه وبلاگت بالا نمیاد. وبلاگ چندتایی دیگه از بچه ها هم اینجوری شده
راستی به نظرت چرا دلبسته روابط میشیم. چرا عادت میکنیم و نمی خواهیم خرق عادت کنیم؟
می دونی لیلون به نظرم این مربوط میشه به بعضی حسای خوب عمیقی که از اون رابطه گرفتیم
انگار یه جایی تو قلبمون حک شدن
و وقتی میخواییم رابطه رو تموم و یا کمرنگ کنیم، اون احساس حک شده خوشایند خودشو نشون میده
درست مثل عادتها که چون مسیر عصبی براشون ساخته شده، اصلاح و حذفشون طول میکشه
درود بر شما.
نوشتن را کجا میتوان یافت که سودمند نباشد؟
ذهن بدون نوشتن و جاری ساختن افکار به قول دوستی کپک میزند. باید در هر موردی دست به قلم بشویم و تفکر مکتوب را تجربه کنیم.
متشکرم.
واقعاً نوشتن همه جا سودمند بوده