زبان چیست؟
امروز چنان مشغول امور خانه بودم که زبانم جز برای چند کلام امر و نهی به چیز دیگری باز نشد.
در وقت استراحت با نگاهی به لغتنامه طنز پس کوچه ابراهیم رها به واژه زبان رسیدم. بد نیست معنای زبان را از زبان ابراهیم رها بخوانیم:
چیز سرخی را گویند که معمولاً توانایی این را دارد که چیز سبزی را بر باد دهد! عضو صدور شر و ور. ماهیچهی بی حیا و عریانی که خروجی افکار آدمیزاد را مدیریت میکند. عضوی را گویند که خودش کلاً میگوید. اندامی است که در کنار مغز و پاچه و بناگوش در کله پزیها به فروش میرسد. فیزیولوژیستها از منظر واژه شناسی به ماجرا ورود کردهاند و زبان را تودهنی نامیدهاند.
اهل تاریخ بر این باورند که از آن فتنهها خیزد. یک آقای معروفی که اسمش یادم نیست گفته زبان منشأ تمام سوء تفاهم ها است. او نگفته که آیا پاچه تا حالا سوء تفاهمی ایجاد کرده است یا نه. چرا که ما معتقدیم پاچه و گل و گردن بیشتر تفاهم و سوء تفاهم ایجاد میکند.
کلاس دارد. شما احتمالاً به اصطلاح «کلاس زبان» برخوردهاید. البته در کلاس زبان ثبت نام کردن هم خودش کلاس دارد.
نوع دراز آن معمولاً دردسرساز است. در کشور ما هم به ماهیچهی ناطقه هم به انگلیسی میگویند زبان. بر ما پوشیده است که چرا مثلاً فرانسه،عربی یا حتی سواحیلی را کسی داخل زبان حساب نمیکند و انصافاً اینجا درست گفتهاند که کار کار انگلیسیهاست! در شعر و ادبیات از این واژه استفادهی بسیار شده است.« زبان در دهان پاسبان سر است.»
البته در درک مفهوم چنین اشعاری میتوان سری به اوین زد.(منظور از اوین درکه است جهت تفرج و نشاط)
البته در فرهنگ ویکی پدیا که دم دسترین فرهنگ این روزها شده است گفتهاند زبان یک سیستم ارتباطی است و کلاً از زاویه دیگری به معنای این کلمه پرداختهاند. راستش را بخواهید من هم میخواستم از همین زاویه به زبان بپردازم اما حیفم آمد که این مطلب طنز از ابراهیم رها را اینچا منتشر نکنم و وسوسه خریدن کتاب طنز پس کوچه را به دلتان نیندازم.
به شخصه قصد ندارم که برای زبان معنای تازهای بیابم. فقط اگر بشود برای هر لغت معنای جدیدی یافت به طوریکه در جمله و یک عبارت معنای آن را یافت، چرا ما چیزی بر زبان نیفزاییم.
اگر کمی شوخ طبع و خلاق باشیم میتوانیم به جای به کاربردن کلمات به همان سبک و سیاق متداول، شیوه جدیدی را به کار ببریم.
برای اینکه بتوانیم مثل زبان دانان و زبان شناسان، دستی بر سر و روی زبان بکشیم و چیزکی به آن اضافه کنیم، بایستی بازی کردن با زبان را بیاموزیم. زبان به مرور زمان تغییر شکل داده است و هرکسی چیزی به آن اضافه کرده است. در این بین نقش نویسندهها و شاعران در ساخت زبان بسیار پر رنگ بوده است. نویسنده و شاعر با آوردن کلمههایی تازه در ساختار جمله، هر بار چیزی به آن اضافه میکنند. بسیاری از کلماتی که امروزه به کار میروند در گذشته نبوده است و طبیعتاً کلماتی هم هستند که در گذشته استفاده میشدند و امروز منسوخ شدهاند.
بازی های زبانی
برای اینکه بتوانیم به زبان چیزی اضافه کنیم بایستی مثل کودکان با ذهنی خلاق به دور از هر گونه نگرانی بازی کردن با زبان را یاد بگیریم.
از بازیهایی که میتوانیم انجام بدهیم یکی بازی ازدواج واژههاست.
ازدواج واژهها
این بازی را در کارگاه تولید محتوا یاد گرفتیم. از آن بازی ها بود که هربار که در نوشتن بی حوصله میشدم انجام میدادم و با این کار نوشتن برایم ساده تر بود.
برای این کار یک کلمه را به عنوان کلمه اصلی استفاده کنید. مثلاً دمپایی.
نمیدانم چرا من عاشق این کلمه شده ام. مخصوصاً اگر آن را به این صورت تلفظ کنید.
دم+ پایی و تاکیدتان روی سیلاب اول باشد. مثل موسیقی است. یاد پیرمرد لحاف دوزی میافتم که با دوچرخه و ابزار کارش از کوچه مان گذر میکرد و میگفت: لحاف+ دوزی.
حالا بیایید دمپایی را با واژههای دیگر پیوند دهیم.
مثل دمپایی عاشق، دمپایی خجالتی، دمپایی کم رو، دمپایی پر رو، دمپایی پر، دمپایی نرم، دمپایی سخت، دمپایی کوفته، دمپایی خسته، دمپایی مست، دمپایی پاره، دمپایی شب، دمپایی روز و…
این کار را آنقدر ادامه بدهید که ترکیبات زیبایی بسازید. سعی کنید از این ترکیبات تازه در جملات و نوشتههایتان استفاده کنید.
به متن زیر توجه کنید:
دمپایی خسته از شدت خستگی خودش را پشت کفشهای میهمانی پنهان کرده بود. همه جا را به دنبالش گشتم. میهمان آمده بود و مرد هندوانه فروش با صدای بلند میگفت:« هندوانه شیرین داریم.» میخواستم هندوانه آبدار و شیرینی را برای مهمانم بخرم؛ اما هرچه گشتم آن دمپایی گور به گور شده را پیدا نکردم. به ناچار کفش های میهمانی را برداشتم و فوری به هر زحمتی بود خودم را به هندوانه فروش رساندم. هندوانه سنگین و پاشنههای کفش با هم جور در نمی آمد. دم پله که رسیدم هندوانه را روی زمین گذاشتم و چشمم به آن دمپایی تخس و پر رو افتاد و هرچه بد و بیراه بود نثارش کردم.
بازی دیگر پسوند بازی است. این بازی هم برای ساخت کلمات تازه کاربرد دارد.
پسوند بازی
پسوندهای زیادی وجود دارد که با مراجعه به فرهنگ زبان میتوانی آن ها را به همراه کاربردشان بیابیم. برخی پسوندها، مکان ساز هستند و برخی پسوند شباهت و …
مثل سا، گاه، سار، زار،
مثلاً همین سار را به کار می بریم. برای به کار بردن آن لازم است با کاربردش آشنا شویم
- در آخر بعض کلماتِ مرکب به معنی «سر» آید: سبکسار.
- در آخر بعضی کلمات مرکب پسوند مکان است که بیشتر معنای کثرت و انبوهی را میرساند. چشمه – سار.
- از ادات تشبیه که معنای مانند و شبیه را میرساند: بادسار.
کوه سار، رودسار، مورسار، خوارسار، مارسار، فیل سار، شیرسار،
به اینکه ترکیب تازه شما، معنی دارد یا ندارد توجهی نکنید و همینطور کلمات را به آن وصل کنید. مثلماً اولین بار که کلمهای مثل کوهسار استفاده شد، برای همه نامأنوس بود؛ اما به مرور زمان آن کلمه در زبان جای خودش را پیدا کرد.
بازیهای دیگر زبانی هم وجود دارد که به مرور به این مقاله اضافه میکنم.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده