شک و تردید و عدم توجه موانعی برای خلاقیت
مشیت و رحمت خداوند برای انسان هرچه که باشد، یقیناً بدون همکاری خود شخص نمیتواند، جامه عمل بپوشد. “استلا تریل مان”
دلمان میخواهد موانع خلاقیتمان را برطرف کنیم و هنرمندی خلاق باشیم؛ اما هیچ کاری نمیکنیم و تازه به هر کاری دست میزنیم که مانع خلاقیتمان برطرف نشود و بعد میگوییم خدا نخواست. قسمت نبود. تقدیرم چنین بود.
مدتی بود که نقاشی را به بهانه کوچکی خانه کنار گذاشته بودم. به کارهای کوچک هنری روی آورده بودم. خودم را با گل دوزی، عروسک سازی، بافتنی و حتی نقاشی روی گلدانهای سفالی مشغول کرده بودم؛ اما واقعاً نقاشی نمیکردم. همه این کارها تفریح و سرگرمی بیش نبود. حوصله انجام کارهای اساسی و بزرگ را نداشتم. تا اینکه در راه شفا قدم برداشتم. همان زمان بود که به نوشتن روی آوردم. در حین نوشتن، نقاشی هم آرام آرام به زندگیام بر گشت. من که تا قبل از آن با آبرنگ میانه خوبی نداشتم، آبرنگ و مداد رنگی ابزاری برای نقاشیام شدند و دیگر بهانهای برای نقاشی کردن وجود نداشت. بعد آن بود که از انجام کار هنری لذت میبردم.
شک و تردید
شاید عظیمترین مانع هر یک از ما برای حیاتی گسترده، شک و تردید ژرف و دیرینه خودمان باشد “جولیا کامرون”
یکی از موانعی که در راه شفای خلاقیتمان وجود دارد، شک و تردید است. بارها شده هنگامی که واقعاً از کائنات چیزی را میخواهیم، به محض داده شدن فرصت برای رسیدن به هدف، فرصت را نادیده میگیریم و میگوییم نه به این زودی من به این زودی چنین چیزی را نمیخواستم.
یکی از نکاتی که به هنگام شفای خلاقیت سزاوار توجه است، اکراه ما در جدی گرفتن این امکان است که شاید کائنات بخواهد با برنامهها و طرحهای تازه و گستردهمان همکاری کند. “جولیا کامرون”
در مسیر شفای خلاقیت، هر وقت با در گشودهای روبرو شویم، ممکن است بترسیم و خودمان را عقب بکشیم. چون هنوز آمادگی توجه کائنات را نداریم؛ در زندگی قبل از شفا که هیچ وقت درهای گشوده را نمیدیدیم.
خود را نور قدرتمند و درخشان و سپیدی بینگارید که همواره خدا و پیامبرانش با او سخن میگویند “برندا اولاند”
شفای خلاقیت تمرینی برای داشتن ذهنی باز و گشوده است. در هنگام شفا لزومی به تغییر همه باورها نیست؛ اما به هرحال باید سعی کنیم که به باورهای جدید هم اجازه دهیم که خودشان را بروز دهند و درستی آنها را امتحان کنیم. هنگامی که ذهنمان باز شود توجه ما زیاد میشود و این همان چیزی است که باعث میشود ما فرصت ها را ببینیم و دیگر با دیده شک و تردید به فرصتها نگاه نکنیم.
توجه
یکی دیگر از موانع خلاقیت، اعتیاد به خیال پردازی است. به جای زندگی در لحظه حال به ایکاشها و چیزهایی که هنوز وجود ندارند فکر میکنیم.
اغلب ما تمرکز بر لحظهها و کشف استعدادهای شهودی را بلد نیستیم و نمیدانیم چگونه خرَد خویش را گسترش دهیم تا در دام افکارمنفی گرفتار نشویم. ” افشین طباطبایی”
زندگی خلاق مستلزم توجه بسیاری است. اگر میخواهیم زندگی خلاقانهای داشته باشیم باید یاد بگیریم که خودمان را فراموش کنیم و توجهمان را به تمام چیزهایی که در لحظه حال وجود دارد، معطوف کنیم. توجه راهی برای اتصال به هستی و ادامه بقاست.
در شرایط سخت در حالی که گذشته سختی را پشت سر گذاشتهای و امیدی هم به آینده وجود ندارد میتوانی با توجه به حال همان لحظهای که نفس میکشی، احساس بهتری را تجربه کنی. بقا در سلامت روان نهفته است و سلامت روان در توجه داشتن پنهان است.
عموی مادربزرگم را چندباری قبل از مرگش دیده بودم. با این که سالها زمین گیر بود و نمیتوانست از خانه خارج شود؛ اما تا آخرین لحظه ذهنی باز و گشوده داشت و آنقدر زیبا درباره زیباییهای زندگی صحبت میکرد که نمیتوانستی پای صحبتهایش ننشینی. وقتی به دیدنش میرفتیم، با تک تک مان صحبت میکرد و احوالمان را جویا میشد و هر بار که از او درباره دردهایش میپرسیدند، میگفت” «خدا رو شکر هنوز میتوانم شعر و قرآن بخوانم.» همیشه هم برایمان در میان حرفهایش شاهدی از قرآن و شعر میآورد.
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد” خیام”
چند روز پیش که کتاب هزار خورشید تابان از خالد حسینی را میخواندم، با توجه به وضعیت اسفباری که در جامعه افغانستان به تصویر کشیده شده بود، فکر کردم شاید اوضاع ما نسبت به جوامع پیشرفته بد باشد؛ اما اوضاعمان نسبت به کشور همسایه خیلی بهتر است و با توجه به متن زندگیام در لحظه حال، سرخوشی بیشتری احساس کردم.
حقیقت زندگی واقعاً ربطی به کیفیت آن ندارد، کیفیت زندگی همواره به توانایی سرخوشی بستگی دارد و قابلیت سرخوشی ناشی از توجه داشتن است. ” جولیا کامرون”
در صورتی که یاد بگیریم توجه کنیم، پاداشی که دریافت میکنیم، شفاست. شاید شفا در ابتدا به صورت شفای دردی خاص باشد؛ اما در نهایت به شفای لایه های زیرین و درد ریشهای میرسد. درد تنهایی که با توجه و اتصال به سر منشأ از بین میرود.
جولیا کامرون ادعا میکند که در زمانهای درد، چیزی که باعث شفای او شده است، توجه کردن بوده است. من هم این مسئله را تجربه کردم. سالها پیش از تنهایی و درک نشدن توسط اطرافیان روزهای سختی را میگذراندم. در همان ایام به محض توجه کردن به نشانهها دیدم، که همیشه در همان لحظات وحشتناک تنهایی، دریچهای گشوده شده بود؛ اما من آن را نمیدیدم. به محض این که با تمام وجود آن را خواستم و با توجه به گرفتن جواب از طرف خدا نشستم فرصت تازه را دیدم و بعد آن زندگیام تغییر کرد. با کسی آشنا شدم که با تمام وجودش مرا درک میکرد و در تمام مراحل زندگی همراه و یاور من بود.
نقاشی زندگی خود را داراست. فقط میگذارم نمایان شود. “جکسون پالاک”
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده