درسهایی که از کتابها میگیریم.
این روزها درگیر خواندن کتابی هستم که به زندگی ونگوگ میپردازد. قبلترها که مشغلههایم کمتر بود، عادت داشتم کتاب را در یک نشست بخوانم. بعد آن اگر از من میپرسیدند که موضوع کتاب چه بود، در سه جمله موضوع را خلاصه میکردم. چیز دیگری جز یک حس خوب از خوانش کتاب یادم نمیماند؛ اما این روزها به لطف راهکارهای استاد عزیزم، کتاب را در وعده صبحانه، ناهار، شام، به وقت قهوه و چای عصر، جای دادهام و هربار چند خطی بیشتر نمیخوانم. درمیان سطرهای کتاب، جملاتی که به دلم مینشیند را در دفتری یادداشت میکنم. با این روش بهرهام از خواندن کتاب بالاتر رفته است.
از شور زندگی تا آشنایی با هنرمندان دیگر
به لطف این کتاب با هنرمندان دیگری چون سزان، گوگن، لوترک، سورا، روسو، موو، دگا، مانه و امیل زولا و … آشنا شدم. با اینکه نقاشی میکردم، مثل لوترک کتابی درباره نقاشی و زندگینامه نقاشان نخوانده بودم؛ اما شور زندگی، دیدگاهم را نسبت به نقاشی عوض کرد. به یکباره از تمام تابلوهای رنگ روغن که کشیده بودم بیزار شدم. برای یادگیری نقاشی از کارهای هنرمندان اروپایی قبل از مکتب امپرسیونیسم گرده برداری کرده بودم. این تأثیر به حدی بود که اولین کار خودم از طبیعت را هم به همان سبک و سیاق کار کرده بودم. تا قبل از آن هر وقت کسی به من میگفت که رنگهای تیره بر تابلو میگذاری چون عاشق کارهایم بودم، نقدشان باعث ناراحتیام میشد. به خودم میگفتم که از هنر هیچ نمیدانند؛ اما با خواندن این کتاب و آشنایی با مکتب امپرسیونیسم و ظهور رنگهای روشن و خالص در کار نقاشی، مثل ونگوگ از تیرگی تابلوهایم بیزار شدم.
آشنایی با مکتب امپرسیونیسم و گرفتن تصمیمات تازه
حالا که مدتهاست رنگ روغن کار نمیکنم و فاصلهای طولانی بین من و رنگ افتاده است، دیدم نسبت به قبل تغییر کرده است و مطمئنم این بار که بخواهم شروع کنم، رنگهای پر حرارت و شادتر را استفاده خواهم کرد. مثل سورا از خطوط منحنی رو به بالا و رنگهای گرم و روشن برای بیان شادی استفاده خواهم کرد و دیگر به سراغ رنگهای تیره و خطوط افقی نخواهم رفت. چه اشکالی دارد که در نقاشی، به جای به تصویر کشیدن آنچه که میبینیم، کمی غلو کنیم. پیسارو پایه گذار مکتب امپرسیونیسم این اجازه را به ما داده است. پس این بار بدون توجه به اصول و قواعد رئالیسم با خلاقیت و آزادی بیشتر، رنگها را پر مایه تر و اغراق آمیزتر برداریم.
ازکار کناره بگیرید و بعد با بینشی روشنتر وارد عمل شوید.
“چند هفته بیکاری و کاهلی بینش روشن تری به او داده بود و کارش را به نحو بهتری انجام میداد.” – بخشی از متن شور زندگی اثر ایروینگ استون
جمله بالا در میان سطرهای کتاب، باعث شد که کمی دست از کار بکشم. نقاشی و نوشتن را رها کنم و بروم برای خودم بگردم.
همیشه گمان میبردم که پرکاری موجب خلاقیت است و تمام روز بی آنکه به خودم توجه کنم، از خودم کار میکشیدم. زمانهایی که خسته بودم، به جای تفریح، کمی کتاب میخواندم و بعد میخوابیدم. جسمم آرام میگرفت؛ اما روحم همچنان در تلاطم و فشار کار بود. اما مدتی بود با انکه کار زیادی انجام نمیدادم، خسته بودم و هیچ کارم درست پیش نمیرفت. دیروز در میانه کار به یکباره کارم را رها کردم. چند ساعت بدون فکر کردن به کار از ته دل با دیدن یک برنامه کمدی خندیدم. وقتی به خانه برگشتم، کاری که به من محول شده بود را به سادگی در عرض یک ساعت به پایان رساندم.
واقعیت این است که زمانی که قوای ذهنی ما به تحلیل میرود، ما نمیتوانیم از خودمان انتظار داشته باشیم که خوب عمل کنیم. باید مدتی از همه چیز کناره بگیریم و بعد با بینشی روشنتر وارد عمل شویم.
برای به دست آوردن آرامش ذهنی و استراحت روحی، لیستی از کارهای مورد علاقه خودتان را بنویسید و هربار که در مسیر اهدافتان، حسی از کند شدن و خستگی به شما دست داد، کار را رها کنید و به سراغ لیستتان بروید و بدون عذاب وجدان یکی از کارهای لیستتان را انجام دهید. بعد با انرژی بیشتر به سراغ کارهایتان بیایید.
سخن آخر
برای موفقیت در کارهایتان، کتاب زیاد بخوانید و سعی کنید، مطالب مفید آن را در زندگی به کار ببندید. کتابهای متنوع بخوانید. به صورت اصولی کتاب بخوانید. اگر نمیدانید چطور کتاب بخوانید و از کجا شروع کنید، سری به سایت شاهین کلانتری بزنید. مطالب خوبی در باره کتاب خوانی اصولی نوشته است. مطمئن هستم این بار که کتاب میخوانید با بهره گیری از اصول درست، لذت و بهره بیشتری خواهید برد.