پیوندی میان نقاشی و ادبیات
مدتها بود که میان علایق خودسردرگم و بیقرار بودم. استاد نقاشی مرا جدی نمیگرفت. نسبت به شاگردان دیگر کم کارتر بودم. ناگفته نماند که آن جدیتی که یک شاگرد باید داشته باشد، در کار من نبود. بازیگوش بودم. همان موقع که باید خط میکشیدم، میان قصههای هزار و یک شب زندگی میکردم. مدتی بعد اولین داستان کودک را نوشتم. داستان کودکم با چنان استقبالی روبرو شد که گمان بردم، نقاشی از اول اشتباه بود و روح نویسندهای در وجود من اسیر شده است و باید آن را از پشت میلههای زندان بیرون بکشم. در دوره جدید زندگیام نقاشی، تفننی شد و دیگر حرفهای آن را دنبال نمیکردم. طولی نکشید که دوباره از نوشتن به نقاشی روی آوردم. در ابتدا احساس آرامش داشتم؛ اما در میانه راه بازهم روح متلاطم مرا به نوشتن و خواندن ادبیات سوق میداد. رفت و آمد من میان این دو رشته، مثل بازیچه یویو شده بود و من نمیتوانستم یکی را انتخاب کنم. به هر کدام که میپرداختم دیگری باز میماند. در هر دو مکتب من دانشجوی سر به هوایی بودم که استادان اهمیتی به حضورم در کلاس درس نمیدادند.
چرا نمیتوانستم مثل بقیه در یک جا آرام و قرار بگیرم؟
چرا نمی توانستم فقط به دنبال یکی بروم؟ اگر به صورت جدی فقط یکی را دنبال میکردم، خیلی زودتر به نتیجه میرسیدم؛ اما چرا در پناه هیچ کدام تسلایی نداشتم؟
مانند کودکی بودم که به حضور پدر و مادرش درکنار هم نیاز دارد و نوشتن برایم مادر بود و نقش زدن برایم پدر، نبود یکی زندگی را به کامم تلخ میکرد؛ اما فکر میکردم باید فقط یکی را برگزینم و نمیدانستم باید هر دو را کنار هم داشته باشم. دیشب جواب تمام سؤالاتم را از زبان ونگوگ گرفتم.
ونسان ونگوگ بعد از تحمل دورههایی سخت و مشقت بار، به نقاشی روی آورد. او دائم نقاشی میکرد، هر وقت که از نقاشی خسته میشد، کتاب میخواند و از کتاب خواندن که خسته میشد، میخوابید. هر روز صبح تا غروب کارش نقاشی بود و بعد آن هم کتاب میخواند. یک بار پدرش به او گفت:«قرار بود آنقدر در کار نقاشی تبحر پیدا کنی که با آن اعاشه کنی، پس این کتاب خواندن و اتلاف وقتت برای چیست؟»
ونسان در جواب پدرش گفت:«من نمیتوانم پیکری را ترسیم کنم، بدون آنکه از جزء به جزء استخوانها، عضلات و پیهایی که در آن است، مطلع باشم؛ همچنین نمیتوانم سری را طراحی کنم، بدون آنکه بدانم در مغز آن شخص چه میگذرد. برای آنکه بتوانیم زندگی را نقاشی کنیم، نه تنها باید از تشریح باخبر باشیم، بلکه باید بدانیم مردم درباره دنیایی که در آن زندگی میکنند چه احساسی دارند و چگونه میاندیشند. نقاشی که فقط از فن کار خود باخبر باشد و هیچ چیز دیگر نداند، هنرمند سطحی از آب درخواهد آمد.»
ترسیم اشخاص و مناظر نه تنها محتاج به آشنایی به فن طراحی است، بلکه محتاج آنست که مطالعات عمیقی نیز در ادبیات صورت گرفته باشد. “ونسان ونگوگ”
شباهتهایی میان نوشتن و نقاشی
نوشتن و نقاشی ارتباط عمیقی با هم دارند.
- نقاش آنچه را که در ذهن دارد، با اشکال به روی صفحه کاغذ میریزد و نویسنده با واژهها
- هر دو سخت هستند و نمیتوانی انتظار داشته باشی که بدون تلاش و تمرین به جایی برسی.
- در هر دو رشته، رونویسی و گرده برداری برای مشق کردن و آموختن بیشتر، از اصول اولیه است.
- در هر دو رشته باید تمرین به صورت مداوم و روزانه باشد.
کاوارانی در اینباره گفته است:« هیچ روز نباید بدون کشیدن خطی بگذرد.»
- در هر دو رشته مطالعه و خواندن عمیق ادبیات، باعث عمق بیشتر کار میشود.
- در ابتدای کار، در هر دو رشته احساس میکنی که باید همه چیز را رها کنی و هیچ استعدادی نداری.
همیشه طبیعت، در ابتدای کار هنرمند مقاومت میکند؛ اما اگر هنرمند با جدیت کارش را دنبال کند، این مقاومت طبیعت را خواهد شکست. این مقاومت هرچه بیشتر باشد و هرچه بیشتر هنرمند بجنگد، در پایان پیروزی برایش خوشایندتر خواهد بود. “ونگوگ”
جملات دیگهای هم در کتاب شور زندگی بود که برایم پر از درس بود. یکی از این جملات درباره زندگی مشقت بار ونگوگ بود. در ابتدای مسیر نقاشی ونگوگ ساعتها کار میکرد و هیچ پولی هم نداشت و چندین هفته متوالی را با تنها چند قرص نان سپری کرده بود.
ونگوگ نزد هیچ کسی حتی خودش از گرسنگی شکوهای نکرد. درحالی که روحش بدین پایه سیراب بود، گرسنگی شکم چه اهمیت داشت.
بارها شده، زمانی که به نوشتن و نقاشی و مطالعه میگذرانم، اصلاً متوجه گرسنگی نمیشوم؛ اما هر وقت نتوانم به علایق بپردازم، تمایل شدیدی به خوردن تنقلات دارم یا در شبکههای اجتماعی پرسه میزنم.
در پایان
بالاخره به این نتیجه رسیدم که نباید یکی را به خاطر دیگری فدا کنم و باید برای هر دو زمان یکسانی را احتصاص بدهم، شاید خیلی دیرتر از همقطارانم به نتیجه برسم؛ اما بالاخره به مقصد میرسم.
و همچنین از دوست هنرمندم مریم جوینده عزیز به خاطر اینکه مرا به خواندن کتابهایی از رندگی هنرمندان سوق داد، سپاسگزارم.
2 پاسخ
خيلى عالى بود ليلا جان. تجربه هاى مشترك پيوند ها رو محكم تر مى كنه.
ممنونم غزیزم. شما هم به نقاشی علاقه داشتی درسته؟