داستان بزبز قندی به شیوه ای جدید
این پست به مادرانی تعلق دارد که دغدغه تربیت فرزندشان را دارند.
بهعنوان یک مادر که برای کودکان قصه نوشته است، دوست دارم برخی از تجربیاتم را با مخاطبانم به اشتراک بگذارم. من سالهاست که برای دخترم قصه میگویم. شاید همین قصههای شبانه من و ارضای میل قصه گفتنم برای او باعث شده که نتوانستم بعد از تولد دخترم، قصههایی نو بنویسم. فی لحال مخاطب اصلی و فعلی من دختری است که به داستان هایم بهشدت علاقه دارد. چند روزی است که مشارکت فعال او را در قصهها طلب میکنم و او انصافاً خیلی بهتر از من از عهده قصهگویی برمیآید. شب گذشته میخواستم قصه معروف بز بز قندی را برایش تعریف کنم. اولش او بابت تکراری بودن قصه مخالفت کرد اما به او اطمینان دادم که این قصه با قصههای قبلی فرق دارد. نقش راوی، مادر و گرگ بر عهده من و نقش کودکان بر عهده او بود.
کودکان بسیار باهوش بودند و هر ترفندی که گرگ زد، برای باز شدن در مؤثر واقع نشد. بااینکه گرگ هم باهوش بود و از قبل تمام مقدمات کار را چیده بود و بالباس مبدل به صحنه داستان آمده بود؛ اما بچهها این بار بهجای خصوصیات ظاهری به دنبال خصوصیات اخلاقی مادرشان در گرگ بیچاره میگشتند و چون گرگ نمیتوانست مطابق مادر آنها باشند، در باز نشد و آنقدر گرگ بیچاره پشت در ماند که مادر از راه رسید و با ضربهای گرگ بیچاره را زخمی کرد و او را از جلوی خانهشان راند و بعد کلید انداخته و به خانه آمد و کودکانش را به خاطر زیرکی و فراستی که در مواجهه با گرگ نشان داده بودند، تشویق کرد.
دخترم دوست دارد در داستانها او شخصیت باهوش را به عده بگیرد که شکست نمیخورد. دیشب با او همراهی کردم و او در آخر داستان متوجه ترفند من برای زود خوابیدنش شد اما چون خیلی به او خوش گذشته بود، مقاومت نکرد؛ اما قول گرفت که متن داستان شب بعد را او بنویسد و من صرفاً یکی از شخصیتهای فرعی داستان باشم.
برای علاقهمند کردن کودکانتان به قصهگویی و قصهخوانی میتوانید از این روش بهره بگیرید. البته که باید از سنین کمتر شروع کنید و اگر فرزندتان به سن فرزند من باشد و تابهحال برایش داستان نگفته باشید، این روش چندان کارساز نیست اما میتوانید با خلق عروسکهای کاغذی و نوشتن دیالوگهای جذاب، او را به قصهگویی تشویق کنید.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
2 پاسخ
از دیدن تصویرگری هایت لذت بردم لیلا بانوی من.
🌸🌸🌸
ممنونم عزیز دلم