دیروز در وب گردی میان جملات قصار به جملهای دربارهٔ زهد و پارسایی از امام علی (ع) برخوردم که معنایش را نمیدانستم و مجبور شدم برای یافتن معنایش به تفسیر مراجعه کنم.
جمله این بود:
برترین زهد، زهد پنهانی است.
شنبه:
چند سال پیش درجایی کار میکردم که رئیس اداره بر پیشانیاش جای مهر بود و سجادهاش همیشه وسط اتاق پهن بود. تجربه زیادی از زندگی نداشتم و با توجه به باورهای قبلیام و مشاهده محاسنی که داشت فکر میکردم آدم خوبی است؛ اما مدتی بعد متوجه شدم که تصورات من اشتباه بوده است. حالا با خواندن این جمله متوجه میشوم که زهد واقعی نمایان گر نیست و کسی که واقعاً پارساست آن را به معرض نمایش نمیگذارد. همه مردم افراد پارسا را دوست دارند؛ اما افراد ریاکار با نشان دادن زهدی دروغین به دنبال جلبتوجه و محبوبیت هستند و در پس پارسایی دروغین خود، کارهایی ناپسند انجام میدهند.
یکشنبه:
مشکلی که امروز در جامعه با آن درگیر هستیم، همین زهد دروغین است. ما نمیدانیم چه کسی واقعاً پارسا و پرهیزگار است یا چه کسی ادای یک انسان پارسا و باتقوا را درمیآورد. پستهای مهم دولتی، متأسفانه در دست افراد زاهد نما افتاده است. بعد بهجای خدمت به خلق خود به جیبهای خودشان خدمت میکنند. همین میشود که در جامعهای که نام حکومت اسلامی را یدک میکشد، رنگ و بویی از اسلام مشاهده نمیشود و جوانان از اسلام دوری میگزینند. بعد هر جا میخواهند ریشه مشکل را بیابند، بر سر حکومت غرب و تهاجم فرهنگی میزنند؛ اما مسئله تهاجم فرهنگی نیست. مسئله دروغهایی است که مردم هرروز با چشم خود میبینند. آدمی که امروز از اسلام بریده است. چند سال پیش، نماز و روزهاش قضا نمیشد و پای منبر مساجد بود؛ اما چه بلایی سرش میآید که همه را باهم یکی میکند و بیعملی مسئولین را به تمام علمای اسلام از زمان پیامبر تا قرن حاضر نسبت میدهد و کفر میگوید خدا عالم است. من در آن اداره دولتی که تنها سه ماه آنجا کارکردم چیزهای زیادی دیدم. اگر چادر سر میکردم و همرنگ جماعت ریاکارشان میشدم، قطعاً آنجا برای همیشه با حقوقی خوب و مکفی میماندم؛ اما نمیتوانستم، من میخواستم به خاطر مهارتها و تعهد و حس وظیفهشناسیام آنجا باشم اما همین حس وظیفهشناسی کار دستم داد. حرص میخوردم از کارکنانی که از ساعت نه صبح تا ده در نمازخانه در مراسم زیارت عاشورا و دعاهای دیگر بودند اما یک برگه که مال سه ماه پیش بود را امضا نمیکردند. آن اداره نمونه کوچکی بود از جامعه بزرگتر و مشکل این است که فرهنگ بیفرهنگی در کل جامعه وجود دارد.
دوشنبه:
وقتی خیلی کودک بودم، عموی مادرم که در مشهد زندگی میکرد، یکبار به خانه ما آمد. او یک روحانی بود که به درجه اجتهاد رسیده بود و از قضا رسالهای هم نوشته بود اما بنا به دلایلی از چاپ رسالهاش منصرف شده بود. مادرم برای ناهار سبزیپلو با ماهی درست کرده بودند. حاج عمو از آن غذا میل کردند و شروع به تعریف از دستپخت مادرم نمودند. مادرم خیلی خوشحال شدند. پدرم مرتب با حاج عمو به خاطر محاسن بلندش شوخی میکرد و حاج عمو بیآنکه از شوخیها ناراحت شود با رویی گشاده به پدرم جواب میدادند. آن روز در کنار حاج عمو به ما هم خیلی خوش گذشت. چند نفر دیگر هم روحانی در خانواده ما وجود داشت اما همیشه خودمان را از آنها به خاطر نصیحتهایشان پنهان میکردیم و سعی میکردیم زیاد در برابر چشمانشان ظاهر نشویم؛ اما حاج عمو با ما خیلی مهربان بود و رفتارش مثل کسی نبود که اولین بار است که او را دیدهایم. دیگر او را ندیدیم.
وقتی حاج عمو فوت کرد، متوجه شدم که ایشان باآنکه ثروتمند بودند اما همیشه در خانه غذاهای سادهای میخوردند و غذایشان با اهل خانه، یکی نبود؛ اما آن روز در خانه ما، به خاطر احترام به میزبان از غذای میزبان میل کردند و سپاسگزاری هم کردند. من یکبار دیگر هم ایشان را در مشهد دیدم. در اتاق سادهای که متعلق به خودشان بود و باوجود سن بالایشان از ما پذیرایی کردند و به همسرشان زحمت ندادند. من زهد واقعی را در ایشان دیدم.
سه شنبه:
دیگر خبری از آن آدمهای بیریای سابق نیست و همه پشت نقابی از ریا و فریبکاری پنهانشدهاند. بهراحتی به هم دروغ میگویند و در ظاهر جانماز آب میکشند و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
چه خوش گفت حافظ در وصف چنین زاهدان دروغینی: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند حافظ در اشعارش بشمار با زاهدان ظاهرپرست و آنهایی که ادعای زهد میکنند، مناظره کرده است. کسی که واقعاً زاهد باشد اولاً در رفتارش این مسئله رو نشان نمیدهد و مدام هم ادعای زهد نمیکند و ثانیاً مرتب دیگران را به خاطر خطاهایشان سرزنش نمیکند. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت که گناه دیگران بر تو نخواهند نوشت. من اگر نیکم اگر بد تو خود را باش هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت زاهد کسى است که وابسته به دنیا و اسیر آن نباشد نه آنکس که دستش از همهچیز تهى است. این حدیث اشاره به روند کار زاهدان ریاکاری دارد که در آن عصر و این عصر براى جلبتوجه و ایجاد محبوبیت مردم در پیشگرفتهاند؛ لباسهای ساده و مندرس و گاه از کرباس و خانهای محقر و طعامى بسیار ساده براى خود برمیگزیدند تا مردم به آنها روی بیاورند و گاها فکر کنند که آنها مستجابالدعوه نیز هستند و از این طریق مقامى در اجتماع پیدا میکنند و اموالى را پنهانى گرد میآوردند اما زندگانى درونى و بیرونى آنها باهم بسیار متفاوت بود و با توجه به اینکه ریاکارى نوعى شرک و خودپرستى است آنها گرچه ظاهراً زاهد ولى در باطن مشرک بودند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه میشدند. قبلاً هم گفتهام که مشکل جامعه ما این است که چنین زاهدانی در جامعه زیاد شدهاند. امام چون به مسائل زمانه خودشان و زمانه ما آگاه بودند برای پیشگیری از چنین وضعیتی، این جمله را گفته بودند. اگر گفتار و کردار ایشان را به معنای حقیقی سرلوحه قرار دهیم، جامعهای خوب و پاکیزه و عاری از بدیها خواهیم داشت.
چهارشنبه:
زهد به معنای نداشتن وابستگی به دنیاست و کسی که دلبستگی به دنیا نداشته باشد و ارزوهای کمی داشته باشد زاهد است. اما اکثریت انسانها کم یا زیاد دلبستگی هایی به دنیا دارند. دلبستگی ها به مرور زمان بیشتر هم میشود. بنابراین کم پیدا می شود کسی که هیچ دلبستگی نداشته باشد و به معنای واقعی زاهد باشد. پس با پوشش زاهدانه و قوت کم نمی توان زهد را نشان داد.
پنجشنبه:
اگر انسان به دنیا وابسته نباشد، در برابر مشکلات و سختیهای دنیا، دچار غم و اندوه نمیشود. اگر بتوانیم وابستگیمان را به دنیا و متعلقات آن کم کنیم، آسودهتر خواهیم زیست. افرادی که زهد را پیشه خود میکنند، زندگی بهتری دارند؛ اما این زهد بایستی خودخواسته باشد یعنی در عین دارایی و ثروت به ثروتشان دلبسته نباشند و بتوانند بهسادگی از آن بگذرند؛ اما کسی که از روی ناچاری زهد را پیشه خود میکند و هیچ تلاشی هم برای کسب مال و ثروت نمیکند و میگوید که من زاهد هستم، زهدش موردقبول نیست. چون خودش ندارد مرتب دنیادوستی و مال دوستی را مذمت و نکوهش میکند. در سیره ائمه فقر نکوهش شده است چراکه فقر سبب بیایمانی میشود؛ و نمیتوان زهد را معادل فقر دانست. زاهدان واقعی دلبستگی به دنیا ندارند و اگر به آنها بگویید که مال و اموالت همه در آتش سوخت، خداوند را بازهم شکر میگویند.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
3 پاسخ
البته هنوز هم به عنوان ایده معرفی نشده بلکه در بخش جملات قصار آورده شده است 🙄
معمولا ایده ها از دل تجارب روزانه ام بیرون امده اند و شاید در این برهه از زمان که در حال نوشتن هستم با وجود عشق و علاقه قلبی که به ائمه دارم اما کمتر در این زمینه مطالعه داشته ام. اما سعی می کنم که اگاهیم رو در این زمینه بیشتر کنم. چون هرچه بیشتر کتب اندیشمندان غربی رو می خونم بیشتر به فلسفه واندیشه ی مکتب اسلام پی میبرم.
چه عجب!
انتقاد من در ایده چهلم اشاره به مهجور ماندن خالق و اولیاء و جای خالیشان در میان ایدهها بود .
ممنونم .🌹