نمایشنامهی مثل قمر
نقشها:
دو دختر جوان. پانزده تا هجده. کمیتوپر، با لباسهای بلند صورتی و روسریهای سفید. با گیسوانی که از زیر روسری بیرون ریخته است. ظاهرشان یه هم ریخته است.
صحنه: یک نیمکت، یک ضبط صوت کوچک و چند درخت مصنوعی که فضای آسایشگاه را تداعی کند.
صدای قمر ازضبط صوت پخش میشود.
دختر اول: پونزده روز گذشت.
دختر دوم: جدی جدی پونزده روز گذشته؟
– خیلی زود گذشت. اصلاً نفهمیدیم.
+ انگار همین دیروز بود.
– ننه خاور نشسته بود لب حوض و داشت مرغ سحر رو میخوند.
+ درست مثل قمر
– درست مثل قمر
+ ننه خاور صداش خوب بود. بابا خدا بیامروز در حقش بد کرد.
– فقط اون نبود. گناه کسی رو ذمّه نمیگیرم، ولی همه در حقش بد کردند.
+ بابا بیشتر.
– ننه خاورانتظار داشت بابا پشتش وایسه.
+ بابا هیچوقت پشت ننه خاور نبود.
– بابا گوش به حرف عزیز و بابا اسماعیل بود.
+ بابا اسماعیل تو زندگی ننه خاور و بابا خیلی موش دووند.
– خدا ازش نگذره. تو زندگی همه دخالت میکرد.
+ همش تقصیر عزیز بود. عزیز باهاش خوب تا نمیکرد. اونم خرابی زندگیش رو سر این و اون تلافی میکرد.
– ننه خاور میگفت عزیزم صداش خوب بوده.
+ عزیز که لام تا کام حرف نمیزد. من صداش رو نشنیده بودم.
– ننه خاور میگفت که عزیز از قصدی لال شده.
+ وا مگه میشه؟ مرتضی جلوی چشم عزیز تو دریا غرق شد. اگه از قصدی بود، اون موقع صداش در میاومد.
– عزیز حتمن فکر میکرده مرتضی داره تیاتر بازی میکنه. مرتضی تیاتر زیاد بازی میکرد.
+ آره. چه خوبم بازی میکرد. یادته اون دفعه، ننه خاورم تو تیاترش خوند؟
– آره بعد اون بود که الم شنگه به پا شد.
+ بابا اسماعیل دیگه شورش رو دراورده بود.
– حیف از ننه خاور.
+ حیف. راستی تو خواب ننه خاور رو ندیدی؟
– نه. شاید حساب کتابش طول کشیده.
+ بابا اسماعیل میگفت که آوازه خونا، حساب کتابشون طول میکشه.
– کاش ننه خاور آواز نمیخوند.
+ ولی صداش قشنگ بود.
– خیلی. مثل قمر میخوند.
– راستی تو خواب بابا رو دیدی؟
+ نه. شاید حساب کتاب اونم طول کشیده باشه.
– اون که اواز نمیخوند
+ ولی ننه خاور رو خیلی میچزوند.
– خدا ازش نگذره. میخواستم برم تو غسال خونه، غساله نذاشت. گفت تن ننهات سیاه و کبوده. دلت ریش ریش میشه.
+ چرا؟ مگه بابا زودتر نرفته بود؟
– یادت نیست؟ همون شبی که ننه خاور با بابا دعواش شد، بابا مرد.
+ ننه خاورم روز بعد. کنار همین حوض نشسته بود و داشت مرغ سحر رو میخوند.
– ننه گفته بود، هر وقت رفت لب حوض، آواز خوند، بریم به همسایهها بگیم که بیان جنازه رو ببرن.
+ آره چقدر صداش قشنگ بود. از همیشه قشنگتر. کاش صداش رو ضبط کرده بودیم.
– خیلی پر سوز و گداز بود.
+ ننه خاور چرا مرد؟
– شاید خیلی درد داشت. واسه همین وقتی میخوند، کل صورتش خیس شده بود.
+ راستی بابا چرا مرد؟
– هیس. کسی نباید بفهمه، ولی من دیدم که ننه خاور هرچی دستش رو میشست، خونش پاک نمیشد.
2 پاسخ
عالی بود لیلا
ضربهی آخرش
دیالوگا
آسایشگاه
و …
👏❤️
مرسی خواهری. همیشه همراهمی