لیلا علی قلی زاده

مرضیه

  • توی لغت‌نامه، جلوی کلمه‌ی مرضیه نوشته شده، کسی که خدا از او راضی باشد. زن حاج‌تیمور اسمش مرضیه بود. خانم با خدایی بود. مردم‌دار و معاشرتی هم بود. هر وقت می‌رفتیم خونه‌ی حاج تیمور، با گشاده‌رویی ازمون پذیرایی می‌کرد، ولی این اواخر شیطون رفته بود تو جلدش و بی‌حیایی می‌کرد. بعد اینکه حاج‌تیمور، به سنت پیغمبر عمل کرد و با یه زنی که شوهرش تو جنگ مرده بود و چندتا طفل صغیر رو دستش گذاشته بود، ازدواج کرد، از این رو به اون‌رو شد. دیگه مرضیه‌ی سابق نبود. کارش شده بود، فحاشی به حاج تیمور و خاندانش. دست به هر کاری زد تا حاج تیمور زن تازه رو طلاق بده، ولی انگار حاج تیمور مسخ شده بود. زن تازه، چیزی هم نداشت که حاج‌تیمور رو شیفته‌ی خودش کنه. مرضیه از نظر ظاهر، اخلاق و رفتار خیلی سر‌تر بود، ولی این بدخلقی‌های اخیر کار دستش داد. زن تازه دلبری می‌کرد و حسابی دلکَش حاج تیمور شده بود. از این‌ور مرضیه هم لعن و نفرین بود که به جد و آباد حاج تیمور بسته بود.

حاج تیمور خیلی زود فهمید چه خبطی کرده، ولی دیگه کار از کار گذشته بود و مرضیه با بدخویی‌هاش، یلخی یلخی کانون گرم زندگیش رو از دست داد.

حالا حاج تیمور پیش زن جدیدش زندگی می‌کنه. مرضیه هم خدا ازش راضی نباشه، به قدری همه رو به خاطر خبط و خطای شوهرش چزوند که حالا هیچ کسی نه چشم دیدن اون رو داره، نه چشم دیدن حاج تیمور رو. یه خاندان رو با این خامی و بی‌احترامی‌کردن‌ها از هم پاشوند، ولی می‌دونی این فتنه از کجا شروع شد؟ از دوستی مرضیه با مادر فریدون.

مادر فریدون رو که می‌شناسی؟ اسمش به زبونم نمیاد. آخه با اون قد و قواره، هانی‌جون؟ همون مادر فریدون بیشتر بهش میاد. اونم مثل مرضیه سه تا بچه داره. یه پسر و دو تا دختر. این تنها نقطه‌ی تفاهمشون بود. مادر فریدون خیلی اجتماعیه. پیش هر کی می‌شینه، به قدری صمیمی و راحت حرف می‌زنه که طرف رو مسخ خودش می‌کنه، ولی اون وصله‌ی مرضیه نبود. اعتقاداتش زمین‌تا آسمون با مرضیه فرق داشت. اصلاً همون بود که خبر زن‌ گرفتن حاج تیمور رو به گوش مرضیه رسونده بود. بخدا که همه‌ی ما بی‌خبر بودیم. اگه خبر داشتیم، قبل این فتنه، حاج تیمور رو مجاب می‌کردیم که بی‌سرو صدا اون بیوه رو طلاق بده. مرضیه خام حرف‌های مادر فریدون شد. مادر فریدون به مرضیه گفته بود همه می‌دونستن و تو رو آدم حساب نکرده بودن بهت بگن.

مادر فریدون بهش یاد داد که چه جوری رفتار کنه. به خیالش با آشی که مادر فریدون براش پخته بود، می‌تونست شوهرش رو مثل موم تو دستش بگیره. فکر می‌کرد اگه همه چیزش رو ازش بگیره، بدبخت و ندارش کنه و پیش دوست و آشنا بی‌آبروش کنه، دوباره میاد و به دست و پاش می‌افته.

مادر فریدون اینجوریه، ولی شوهرش که مثل حاج تیمور نیست. سعید خان بنده‌ی پوله. اصلاً واسه همینم با مادر فریدون ازدواج کرده. چون مادر فریدون ملک و املاک زیاد داره وگرنه چرا باید با اون ازدواج می‌کرد؟ اون به خاطر پول هر چی هم تو سرش بزنن و خوارش کنن، چیزی نمی‌گه. مرضیه به این فکر نکرده بود که آدم‌ها اخلاقشون مثل هم نیست.

حاج تیمور مغرور بود. حاضر بود دوباره کارگری کنه، ولی مجیز زن فحاش رو نگه. حاج تیمور به خاک سیاه نشست. حسابی بدبخت شد، ولی دیگه پیش مرضیه برنگشت. مرضیه رو هم طلاق نداد.

حالا مرضیه همه رو از دست داده. فقط مادر فریدونه که هنور باهاش دوسته. اصلاً همون مادر فریدونه که نمیزاره دوباره این زندگی پا بگیره. مادر فریدون خیلی آبزیرکاست. از اون دشمنای قسم‌خورده حاجیاست.

قسم خورده نزاره آب خوش از گلوی هیچ حاجی مکه ‌رفته‌ای بالا بره. حواست باشه حالا که شوهرت رفته مکه و حاجی شده، مادر فریدون سمتت نیاد.

+ اتفاقاً دیشب اینجا بود. بچه‌ها خیلی دوسش دارن. خیلی خوش‌صحبته.

  • تو چی؟ نکنه دلت رو بهش بدی؟

+ بیراه که نمی‌گه. حاجی، من و بچه‌ها رو هیچ‌جا تا حالا نبرده، ولی شوهر اون مثل موم تو دستشه. بدون اجازه‌ی اون آب نمی‌خوره. اصلاً حاجی از من اجازه نگرفت، رفت حج. حجش که قبول نیست. می‌دونی راضیه، بدت نیادا، ولی ما به حق و حقوق خودمون آگاه نیستیم. برای همینه که مردا این همه بلا سرمون میارن. مادر فریدون به این حق و حقوق آگاهه. فقط می‌خواد ما‌ها رو آگاه کنه.

  • پس کارش رو شروع کرده؟ لعنتی خیلی چرب زبونه. احمد آقا هم دیشب داشت می‌گفت هوس زیارت خونه‌ی خدا به سرش زده. برم بهش بگم بره استخاره کنه. خدا کنه بد بیاد و نره. اگه سراغ من بیاد شاید منم وا بدم. ابهتی که اون داره، هر زنی رو وسوسه می‌کنه.

نوشته شده توسط لیلا علی‌قلی‌زاده

لیلا علی قلی زاده

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.