زهراجان در رابطه با مطالعات قبلی، باید بگویم که امروز متوجه شدم که اضطراب اجتماعی ریشه در اندیشهی ما دارد. این اندیشه بر احساسات و رفتار ما تاثیر میگذارد. اگر بتوانیم اندیشهمان را تغییر دهیم، احساسات و رفتارمان هم تغییر میکند. ما با توجه به نوع افکارمان، تعبیر و تفسیر میکنیم. این ارزیابیها گاهی دقیق است. گاهی زیادی خوشبینانه هستند، گاهی هم بسیار بدبینانه است.
افرادی که از اضطراب اجتماعی رنج میبرند، نگاهی از بیرون به درون دارند. آنها مدام خودشان را از دید دیگران میبینند و به بدترین شکل ممکن، ارزیابی بدبینانهای از خودشان دارند. وقتی مدام خودمان را با این نگاه بررسی کنیم، شروع به تصویرسازیهایی میکنیم که روی رفتارمان هم تاثیر میگذارد.
تصویرسازیها میتوانند نقش مهمی در اضطراب اجتماعی داشته باشند. با اینکه این تصاویر اغلب فرّار هستند، ولی احساسات قدرتمندی تولید میکنند که بیانگر معانی واقعی در پسزمینهی فکر فرد هستند. مثلاً ممکن است فردی در موقعیتی قرار بگیرد که کسی او را بازخواست کند، ممکن است او در کودکی هم درموقعیتی مشابه، احساس تحقیر داشته؛ بنابراین این تصویر را که سالها پیش در ذهن خود ضبط کرده بود، دوباره احضار میکند و به همان موقعیت قبلی برگشته و به احساس حقارت دچار میشود.
وقتی یاد بگیریم، اندیشهمان را کنترل کنیم و نوع نگاهمان را تغییر دهیم، دیگر احساس نمیکنیم که همه متوجه ما هستند. وقتی یکنفر با ما خوب حرف نزند، دیگر مشکل را به سمت خودمان نمیآوریم و نمیگوییم تقصیر از من بوده است، نگاهمان را عوض میکنیم و میگوییم احتمالاً سرش شلوغ بوده است یا ناراحتی دیگری از جایی دیگر داشته است.
وقتی اضطراب اجتماعی تغییر کند، معنای مشکلات اجتماعی هم تغییر میکند و اهمیتشان را از دست میدهد. در آن صورت، تأثیر آنها هم بر فرد کاهش پیدا میکند.
در اضطراب اجتماعی افراد عادت دارند که با افکار منفی و تصویرهای ذهنی اشتباه و بد، همه تقصیرات را گردن خودشان بیندازند. پس به عقیدهی من برای از بین بردن و کاهش این کمرویی و اضطراب اجتماعی، باید تصویرهای ذهنی خود را تغییر دهیم.
هنوز به بخش راهحلها نرسیدهام. زهرا کتابی که میخوانم، کتاب خوبی است، ولی چون در سیستم غربی نوشته شده است، خیلی چیزها در آن بارها تکرار شده است که صفحات بیشتری به زیر چاپ برود. بعد از اتمام همهی فصلها سعی میکنم چکیدهایی از کل مطالب را آماده کنم و برایت بفرستم.