لیلا علی قلی زاده

ساکت‌باش

نامه‌ی سوم درباره‌ی مجموعه داستان‌های کوتاه ساکت‌باش

زهرا جان امروز حدود ده داستان از مجموعه داستان‌های کوتاه «ساکت‌باش» از ریموند کارور را خواندم. داستان‌های کارور همگی جریان ساده‌ی زندگی است. موضوعات پیچیده‌ایی ندارند. پایان داستان‌ها عجیب و غریب نیست. بعضی‌ها پایان باز دارند. داستان‌ها فضای زندگی‌ آمریکایی را نشان می‌دهد. پوچی، اعتیاد، خیانت، نگرانی از خیانت و طلاق موضوعاتی هستند که در این داستان‌ها به آن‌ها پرداخته شده است.

در جایی خواندم که ریموند کارور به صورت پاره‌وقت کتاب می‌نوشت و از نگهبانی و کار به عنوان نظافتچی، امرار معاش می‌کرد. ریموند کارور در هجده سالگی پدر شد. مدت‌ها درگیر اعتیاد بود. بعد از ترک مواد و آشنایی با تس گالاگر بود که به صورت تمام وقت داستان نوشت. شهرت ریموند کارور به خاطر داستان‌های کوتاهش است و خودش در این باره گفته بود که به خاطر فرصت محدودش، داستان کوتاه می‌نوشته که در یک نشست داستانش را تمام کند.

نثر ریموند کارور ساده و گیراست و خواننده را با وجود داستان‌های ساده‌اش با خودش همراه می‌کند.

خلاصه‌ای از داستان‌ها

داستان چاق که اولین داستان از این مجموعه بود، فقط توصیف حضور یک مرد چاق و نحوه‌ی غذا خوردنش بود و هیچ چیز خاصی نداشت، ولی مرد چاق با لهجه‌ی خاصش، توجه خواننده را جلب می‌کرد.

داستان همسایه‌ها، داستان زن و شوهری بود که به زندگی همسایه‌هایشان غبطه می‌خوردند و وقتی همسایه‌هایشان به سفر رفتند و کلید خانه‌شان را به آن‌ها دادند که در نبودشان از گل‌ها و گربه‌شان مراقبت کنند، زن و مرد به نوبت برای آب دادن به گل‌ها به خانه‌ی همسایه‌هایشان می‌رفتند و در آن خانه به همه‌جا سرک می‌کشیدند. حتی لباس‌های آن‌ها را هم امتحان می‌کردند، ولی هیچ کدام به دیگری از کاری که در خانه‌ی همسایه انجام می‌داد چیزی نمی‌گفت. این داستان، یکی از داستان‌های خوب این مجموعه بود.

خوبی این داستان‌ کوتاه‌ها این است که در یک نشست می‌توانی آن‌ها را بخوانی و از خواندنشان سرشار از لذت شوی.

در داستان آن‌ها شوهر تو نیستند، زنی در کافه کار می‌کند. یک شب مرد به کافه می‌رود و متوجه می‌شود که دو مرد به زنش نگاه می‌کنند و او با ناراحتی آن‌جا را ترک می‌کند و بعد از همسرش می‌خواهد تا خودش را لاغر کند. او با این کار می‌خواهد، توجه‌ها را از همسرش بردارد. وقتی خوب زنش لاغر می‌شود و از ریخت و قیافه می‌افتد دوباره به کافه می‌رود و از کسانی که در کافه حضور دارند می‌خواهد که نظرشان را درباره‌ی آن زن بگویند. این‌بار خودش است که توجه‌ها را به سمت زنش جلب می‌کند.

فکر می‌کنم اگر وقت بگذاری و چندتایی از داستان‌های این مجموعه را بخوانی، بیشتر با نثر او آشنا می‌شوی. راستی من هم یک داستان بر اساس داستان چاق نوشته‌ام. دوست دارم آن را بخوانی و نظرت را بگویی.

 

لیلا علی قلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.