زهرا جان من با محمد علی علومی چند روز قبل آشنا شدم، در سایت خبری ایرنا مطلبی دربارهاش خواندم و مشتاق شدم که چند کتاب هم از او بخوانم. کتابی که به سراغ آن رفتم، یک مجموعه داستان کوتاه طنز بود. میخواستم با یک تیر دو نشان بزنم. هم طنز خوانده باشم و هم با قلم این نویسنده بیشتر آشنا شوم، ولی تنها مقدمهی کتاب را محمد علی علوم نوشته بود و مابقی کار نویسندههای جوان طنزپرداز و طناز بود.
سخن کوتاه کنم. قرار بود دربارهی آنچه خواندهایم گزارشی بدهیم، بنابراین چندینبار مقدمه را خواندم. اینکه طنز چیست، چه ساختاری دارد و از چه عناصری تشکیل شده است، چیزی بود که در مقدمه به آن پرداخته شده بود و اتفاقاً نکات خوبی برای ما در آن گنجانده شده بود.
من یادگرفتم که طنزنویسی، روشی است برای رام کردن زندگی. ما میتوانیم به یک تراژدی از زاویهای متفاوت نگاه کنیم و آن را کمیک جلوه دهیم، میتوانیم با طنز دردهای جامعه را بیان کنیم و در عین حال غصهدار نشویم. بخندیم و لحظات شاد و مفرحی داشته باشیم.
همچنین متوجه شدم که برای نوشتن طنز علاوه بر شکل و فرم باید به محتوا هم توجه کرد. گاهی ما از این مقوله غافل میشویم و فقط میخواهیم چیزی نوشته باشیم که مفرح باشد. در نوشتن محتوای طنز باید به این نکات توجه کنیم:
- طنز بایستی به گونهای باشد که به مسائل فرهنگی و اجتماعی بپردازد. طنزی که فاقد هیچگونه معنایی نباشد و خارج از فرهنگ و جامعه باشد، اصلاً طنز نیست.
- طنز وظیفه دارد و آن این است که بدیها و زشتیهای رفتاری، گفتاری یا پنداری بشر را درک کند و بعد به صورت آینهای آنها را نمایش دهد و در آخر سر مثل آرایشگری دست به اصلاح بزند.
- در طنز ما به عیبجویی نمیپردازیم بلکه فقط آینه میشویم. فرد باید خودش، تصویرش را در آینه ببیند.
- طنز پرداز، پزشک معالج روح است. طنزپرداز باید به فکر سلامت جامعه باشد و باید دردها و بیماریهای روحی را طوری بیان کند که موجبات ناراحتی افراد را فراهم نکند و از طرفی آنها را به فکر اصلاح و درمان هم بیندازد.
- طنز پرداز باید به مشکلات جامعه تسلط داشته باشد. باید ادیب هم باشد. به شعر هم توجه کند. زیر و بم جامعه را بشناسد و مثل یک جامعهشناس رفتار کند.
طنزنویس بعد از اینکه سوژهی طنز را بر اساس نکات بالا پیدا کرد، باید به سراغ ساختار و عناصر طنز برود.
ساختار و عناصر طنز
ساختار طنز شامل جغرافیا، گفتوگو، شخصیتپردازی، لحن و زبان و تکنیک است.
جغرافیا
هر داستانی یک کشمکش و جدال دارد و در داستان طنز این کشمکش به دو گونه است:
یا به صورت درونی است. یعنی فرد با خودش در کشمکش است
یا
با عناصر بیرونی است.
این کشمکشها جغرافیای طنز را ایجاد میکند. در واقع وقتی عناصر نامأنوس و متضاد را کنار هم قرار دهیم میتوانیم فضا و مکان داستان را ایجاد کنیم.
گفتوگو
گفتوگوها میتواند به دو صورت باشد. یا با خودش گفتوگو کند یا با دیگران که در گفتوگو با دیگران جوابهای به ظاهر بیربط میتواند باعث ایجاد طنز شود. مثل نمایشنامه در انتظار گودو. نمایشنامهایی که به ظاهر طنز است، ولی مفاهیم عمیقتری را در خود جای داده است.
در شخصیتپردازی باید مثل کشیدن کاریکاتور در تمام جزئیات اغراق کنیم. مثلاً فرد خسیس را مثل آقای گرانده در نمایشنامهی اوژنی گرانده نشان دهیم که تا آخرین لحظات زندگیاش هم به سکههایش فکر میکرد و از دخترش میخواست آنها را برایش به آن دنیا بفرستد. باید این اغراق به حدی باشد که باعث خنده شود.
لحن و زبان
بعد باید سراغ لحن و زبان برویم. بسته به درونمایهی اثر میتوانیم لحن و زبان را پیدا کنیم که البته کاری سلیقهای است و دست آخر باید به سراغ قواعد دستوری زبان، آرایهها، ایجازها، تشابهات و غیره برویم.
تکنیک
آخرین مورد تکنیک است. ما برای آشنایی با تکنیک و فرم باید نمونههای زیادی از طنز را بخوانیم تا متوجه بشویم که چگونه داستان را شروع کنیم، زمان داستان چه باشد، زاویه دید چه باشد، ثابت یا متغیر باشد.
زهرا این گزارشی بود از آنچه که امروز مطالعه کردم و امیدوارم که این نکات در نوشتن طنز یاریات کند. در نامههای بعدی دربارهی طنز بیشتر خواهم گفت.