به دنبال داستانی در نوشتههای سال پیش هستم که دفتر مهرماه را باز میکنم. شروع به خواندن یادداشتهای روزانهی مهرماهم میکنم. همیشه از خواندن یادداشتهای روزانهی سالهای پیش مشحون* از لذت میشوم. انگار داستان زندگی دیگری را میخوانم. اینکه به چه چیزهایی فکر میکردم و دغدغههایم چه بوده است، برایم جذاب و دلنشین است.
در یکی از یادداشتها میخوانم که شعر ناگه غروب از مهدی اخوان ثالث را میخوانم. در شعر معنای کلمهی تذرو را نمیدانم. باید به سراغ لغتنامه بروم. فکر میکنم آیا من به سراغ لغتنامه رفتهام؟ اگر رفتهام چرا در یادداشتهایم معنای کلمه را ننوشتهام؟ همیشه اگر کلمهایی را تازه یافته باشم، معنایش را یادداشت میکنم. پس چرا هنوز هم معنای تذرو را نمیدانم؟
به این فکر میکنم تذرو چیست؟ چه معنایی دارد؟ اینبار از جایم بلند میشوم. تنبلی را کنار میگذارم و به اتاق دیگر میروم. برای اینکه بتوانم روی کارم تمرکز داشته باشم، تلفن همراهم را جای دیگر گذاشتهام. به سراغش میروم و معنای تذرو را در واژهیاب جستجو میکنم.
تذرو
به معنای قرقاول است. مترادفهای دیگر آن ترنگ و چور است. شاید آن موقع هم سراغ لغتنامه رفته بودم و معنایش را دیده بودم. به احتمال زیاد فکر کرده بودم که در خاطرم میماند، ولی به صرف دانستن معنای یک کلمه، آن کلمه در خاطر نمیماند. باید آنقدر آن را ببینیم و از آن در نوشتهها بهره بگیریم که تبدیل به واژهای بشود که در دایرهی واژگان فعالمان بگنجد وگرنه به سادگی از خاطر میرود.
مشحون:لبریز، مالامال، پُر، لبالب