چند نفری از دوستان خانمجان زانویشان را عمل کرده بودند. خانمجان با اینکه با پاهایش روزی سه نوبت از خانه خارج میشد، فکری شد که او هم زانوهایش را عمل کند. هرچه دخترها و عروسها گفتند که پایتان خوب است و هیچ عیب و ایرادی ندارد حرف به گوشش نرفت. فکر کرد که به خاطر هزینهاش میگویند و دلگیر شد. خانمجان قهر کرد. قهر خانمجان که طولانی شد، بچهها خودشان پیشنهاد عمل زانو دادند و خانمجان هوس کرد دو زانو را با هم عمل کند. هنوز از عمل زانوی خانم چند روز بیشتر نگذشته بود که خبرش به چین و ما چین هم رسید و تعدادی از پیرزنهای چینی با نوههایشان به ایران آمدند که آنها هم پاهای چینیشان را بند بزنند. البته بعضیها سنشان از صد گذشته بود و به محض اینکه جراح وارد عمل شد، خورد و خاکشیر شدند. چینیهای خیر ندیده که سیاست بالایی داشتند، از پزشکان ایرانی غرامت سنگینی گرفتند. پزشکان ایرانی فکر کرده بود چینیها مثل عتیقههای ایرانی انعطاف دارند و به راحتی میشود آنها را با چندتا سکه و یک سفر فرنگ طاق زد اصلاً فکر نکرده بودند که با یک عتقیهی برون مرزی نمیشود به این سادگی رفتار کرد. این شد که در عوض چند پیرزن چینی خورد شده، یک تنگ بزرگ به اندازه کل خلیج فارس با تعدادی ماهی ناقابل، غرامت دادند و بعد روی سر در بیمارستان نوشتند، از پذیرفتن جنس چینی معذوریم حتی شما دوست عزیز.
4 پاسخ
زیبا و تاثیرگذار بود. دوسش داشتم
ممنونم که داستانام رو میخونی.
چشمهمچشمی خانمجان با دوستاش سرعمل زانو، چیکار کرد با ایرانجان👌🏻🌷
همه چی زیر سر خانم جانه