لیلا علی قلی زاده

دور از نوشتن

۱۲ بهمن ۱۴۰۲

امروز حسابی از نوشتن دور افتاده بودم. صبح تا قبل از کلاس نقاشی درگیر جابجایی کتاب‌های روی میز بودم و بعد آن هم باران و برف هوایی‌ام کرد.

کمی در خیابان‌های شهر چرخیدیم و سر از یک پاساژ درآوردیم. دختر وسایل شعبده‌بازی می‌خواست. رامین شجاعی هنرمند شعبده‌بازی بود که پس از یک عمر اجرای نمایش‌های شعبده کارش به فروش ابزار شعبده پشت یک میز شیشه‌ای کوچک در پاساژ کشیده بود. دختر را حسابی سرگرم کرد و یک کتاب جادو به دختر فروخت. سن و سالش از پدر هم بیشتر بود و نفسش به سختی در می‌آمد. گاهی پول در آوردن خیلی سخت است. تورم کمر همه را شکسته است. بی‌خیال استخدام شدم. نه آموزش و پرورش و نه بانک. همه‌ی عمر ترسیده‌ام. این‌بار هم سهمیه را بهانه کردم.