لیلا علی قلی زاده

حس غرور

خواب دیدم به دفتر استاد رفته‌ایم. کل خانواده را با خودم برده بودم. استاد گفته بود همه می‌دانند که موقع کار کردن نباید مزاحم من بشوند، ولی خانواده‌ام هر کدام به نوعی مزاحمت ایجاد کرده بودند. یکی لباس‌هایش را در اتاق استاد خشک می‌کرد. دیگری با قابلمه‌ها سر و صدا می‌کرد و خواهرم همه جا را نظافت می‌کرد. بیچاره استاد حسابی از دست من به استیصال رسیده بود. به احتمال زیاد در واقعیت هم همین است. چندان شاگرد خوبی نیستم. هر کار دلم می‌خواهد می‌کنم.

قرار بود که امروز به دیدن دوستم بروم. هستی کمی ناخوش احوال بود و به خاطر پسر کوچکش نمی‌خواستم او را به مهمانی ببرم، ولی ته دلم به این رفتن بدون او راضی نبودم.

حاضر شده بودم که از خانه بیرون بزنم که پیام دوستم را دیدم. با اینکه از بیماری‌اش ناراحت شدم، ولی برای اینکه میهمانی عقب افتاده بود و می‌توانستم هستی را هم با خودم ببرم. خوشحال شدم. به دوستم گفتم که میهمانی بماند برای سه‌شنبه که با هم بیرون برویم و ناهار هم بخوریم.

برای اینکه هستی را به ویلون زدن تشویق کنم به او گفته بودم که با معلم‌شان صحبت کند که برای دهه‌ی فجر در مدرسه آهنگ ای‌ایران را اجرا کند. چند روز پیش معلم از هستی خواسته بود که به مناسبت روز پدر آهنگی را آماده کند و اجرا کند. حال جسمی‌اش خوب نبود، ولی تمام تلاشش را کرد و هر روز تمرین کرد تا آهنگ را به درستی اجرا کند. امروز هم در سر صف و هم در کلاس آهنگ را اجرا کرده بود. بچه‌ها تشویقش کرده بودند. وقتی برای آوردنش به مدرسه رفتم، جمعی از بچه‌ها به همراه معلم‌شان آمدند و بابت اجرای خوب هستی به من تبریک گفتند.

زمانی که من درس می‌خواندم، اوضاع جور دیگری بود. هیچ کدام معلم‌ها جلوی خودمان از کارمان تعریف نمی‌کردند، ولی مادرم همیشه احساس افتخار داشت. می‌گفت که موقع گرفتن کارنامه همه از تو حرف می‌زنند، ولی چون برخلاف دخترم کم‌حرف و خجالتی بودم، احساس می‌کردم که معلم‌ها متوجه تلاشم برای خوب بودن نیستند. امروز احساس غرور و افتخار دیروز مادر را درک کردم.

امروز یک‌ماه از باشگاه رفتنم می‌گذرد. هم وزن کم کردم و هم سایز. از این بابت احساس خوبی دارم، ولی بیشترین خوشحالیم بابت این است که توانم از قبل بیشتر شده است.

صبح چند صفحه‌ای از کتاب وقایع کلاغیه را خواندم. قرار است لغت‌نامه‌ای از فرهنگ گربه‌ها بنویسم.

از صبح این اصطلاحات را ساخته‌ام:

پنچه پنجه کردن به قیاس دست دست کردن

پنچه به پنجه گربه‌ای ساییدن به قیاس دست به دست هم دادن

از هر پنجه بدی از همون پنجه هم می‌گیری به قیاس از هر دست بدی از همون دست هم می‌گیری

دندان تیز کردن

سر و دمی تکان دادن به معنای تشکر کردن

لونه آدم به معنای خانه‌ی انسان

لونه رو لونه به معنای آپارتمان

سبیل گربه‌ای را چرب کردن به قیاس سبیل کسی را چرب کردن.