دکتر معالج: خانم دکتر توکا
نام بیمار:آقای پاره خط «بپ»
دکتر: خوب آقای پاره خط «بپ» بگویید دقیقن مشکل شما چیست و انتظار دارید برای شما چه کاری انجام بدم؟
+ من این حق ویزیت رو ندادم که خودم به شما بگم که مشکلم چیه. شما باید بفهمید مشکل من چیه؟
– بله شما درست میفرمایید. ولی تا حرف نزنید که نمیتونم متوجه مشکلتون بشم.
+ مشکل اینجاست که من دیگه دوست ندارم حرف بزنم. از حرف زدن راجع به مشکلاتم خسته شدم. هیچ کسی قادر نیست من رو درک کنه. پس چرا باید حرف بزنم؟
– بله آدمهای عادی احتمالن انقدر درگیر مشکلات خودشون هستند که حوصلهی مشکلات دیگران رو نداشته باشند؛ اما کار من اینه. گوش دادن به حرف شما و بعد با کمک هم یه راه حلی پیدا کنیم.
+ شما هنوز مشکل من رو نشنیدید که اینجوری خوب و مهربون برخورد میکنید. کافیه من از مشکلاتم حرف بزنم و شما بگید، بهتره که ساکت بشم. درست مثل بقیه.
– من اینطوری برخورد نمیکنم. قول میدم.
+ قول میدین؟ قول میدین که به حرفام گوش بدین و بهم نخندین؟
– بله. چرا باید بخندم. مشکلات هرکسی برای خودش مهمه. من سراپا گوشم.
+ مشکل من اینه که هرجا میرم به جایی نمیرسم. انگار که بین دو نقطه محصور شده باشم. هیچ آیندهای رو با این حصار برای خودم متصور نیستم. به همسایهام خانم خط حسودیم میشه. میتونه تا هرجا که بخواد، بدنش رو کش بده. وقتی خودش رو کش میده من دیوونه میشم. من هیچ کاری نمیتونم بکنم. وقتی میخوام نگاهش کنم، جوری نگام میکنه و من رو حقیر میشمره که له میشم.
– مشکلتون اساسیه.
+ خوبه که شما فهمیدین و من رو مسخره نکردین.
– تا حالا پیش خودتون فکر کردین که شاید همسایهتون هم همچین احساسی رو نسبت به شما داشته باشه؟
+ یعنی به موقعیت من حسودیش بشه؟
– بله. امکانش نیست؟
+ شما اگه جای اون خانم بودین به یک کسی که بین دو تا نقطه محصور شده و راه فراری نداره، حسادت میکردین؟
– خوب بستگی داره. مثلن من دوست دارم همچین شوهری داشته باشم. اگه بخوام ازدواج کنم، دلم نمیخواد همسرم هر وقت که دلش بخواد بتونه خودش رو کش بده و از دیوارهای خونه بیرون بره.
+ پس یعنی میگی اون به من به عنوان همسر آیندهاش فکر میکنه؟
– شاید. اگه قصد ازدواج داشته باشه، شما گزینه ایده آلی هستید فقط به شرطی که دیگه فکر نکنید این مشکله و محدودیته. راستش رو بخواهید این یک مزیت خوبه که باعث میشه خانمهای زیادی به شما فکر کنند.
+ اوه. ممنونم خانم دکتر. شما دید من رو به زندگی عوض کردین. به خودم قول داده بودم اگه شما هم بهم خندیدید، خودم را بکشم.
– خواهش میکنم. گفتم که کار من گوش دادنه و ممنون که بهم اعتماد کردی و باهام حرف زدی. یادت باشه نگاهت رو عوض کنی.
+ حتمن.
پی. نوشت:
بیمار با رضایت خاطر مطب را ترک کرد. تغییر زاویه دید باعث میشود که محدودیتها دیگر نگران کننده نباشند و حتی مزیت هم محسوب شوند.