داستانک دهم
لغت دهم: متلفت
ملتفت: آگاه، باخبر، اطلاع داشتن
شرح حالی بر روزهای کارمندی
استرس با ضربهی نیشتر اعتماد به نفس را کشت.
با اینکه در کارش مهارت داشت؛ اما استرس و نگرانی از خراب شدن پروژهی محوله به او، مثل نیشتری مدام بر پیکرهی روحش وارد میشد.
وقتی پروژهی جدیدی به او محول میشد، تمام امور روتین زندگیاش را به دست فراموشی میسپرد تا پروژه را به بهترین نحو انجام دهد.
تمام ملاحت و شادابی روزهای دیگرش در زمان در دست گرفتن پروژه از بین میرفت.
این سبک زندگی درد و رنج زیادی را به او متحمل میکرد. شبها عذاب وجدان کارهای انجام نداده تخماقی میشد که با ضرباتش عزت نفسش را میکوبید.
خوب ملتفت بود که یک جای کارش میلنگد و باید برای راست و ریست کردن اوضاع، تدبیری داهیانه اتخاذ کند. باید ترس از خراب شدن پروژه را که غولی پر هیبیت بود به دیو بچهای کوچک تبدیل کند.
اما این ترس توموری بدخیم بود که به این سادگیها او را رها نمیکرد.
از بی دست و پاییاش در این فقره انزجار داشت. تدابیرش هیچ کارایی نداشت و انگار کاری نمیکرد و فقط تصنعی بود که خودش را فریب بدهد که انگار کاری میکند.
پروژه که به اتمام میرسید، ترس از عدم رضایت کارفرما او را بدخلق میکرد و با سگرمههای درهم کشیده و اعتماد به نفسی ضعیف، کار را تحویل میداد. زبان بدنش، کار را خراب میکرد و کارفرما راضی نمیشد.
تکرار این شکستها او را به این نتیجه رساند که دیگر هیچ پروژهای را قبول نکند و در دخمهی ترسهایش به همان حقوق بخور نمیر کارمندی ساده بودن، قناعت کند.
✍لیلا علی قلی زاده
3 پاسخ
روز کارمندی خوب آمدید درود برشما خیلی عالی بود 🌹🥰🌹
سپاسگزارم
خیلی خوبه که بیشتر واژهها رو بشکافیم و عمیق شیم.