لیلا علی قلی زاده

خواهر من نرگس

تصورش هم برای ما سخت بود. این که نرگس یک روز با یک دختر به خانه بیاید و بگوید دوست صمیمی‌اش است. با تصوری که ما از نرگس داشتیم این کار به یک شوخی می‌مانست. من که خواهر نرگس بودم، تا حالا نتوانسته بودم دو کلمه هم حرف با او بزنم. او همیشه مرا لوس و ننر می‌دانست. با برادرهایم رابطه خوبی داشت؛ اما مرا اصلا آدم حساب نمی‌کرد. در طول دوران مدرسه یک دوست دختر هم نداشت. با پسرهای کوچه بازی می‌کرد؛ اما محال بود که با دخترها بازی کند. پدرم همیشه نگران نرگس بود. می‌گفت می‌ترسم یک روز بیاید و بگوید که می‌خواهد زبانم لال برود و جنسیت خودش را تغییر بدهد.

نه اینکه پدرم قدیمی باشد و با این چیزهایی که این دوره زمانه اتفاق م‌ افتد، غریبه باشد؛ اما از همان روز دوران کودکی برای هر دوی ما کلی جهاز خریده بود و اگر نرگس پسر می‌شد باید آن‌ها را با قیمت پایین می‌فروخت تا با پولش برای او جشن ازدواج بگیرد و این برای پدرم آزار دهنده بود. چون پدرم آدم مقتصدی بود و با این خرید زودهنگام به قول خودش کلی سود کرده بود و از بقیه پدرهای دختر دار، جلوتر بود.

خدا رو شکر نرگس از جنسیتش راضی بود. منتها از لوس بازی‌های دخترها خوشش نمی‌آمد و اعتقاد داشت که نباید زن‌ها اجازه بدهند که بعد ضعیف جسمشان، روی شخصیت‌شان تأثیر منفی بگذارد. وقتی من کلاس رقص می‌رفتم او در کلاس تکواندو و کاراته مرتب از دانی به دان دیگر می‌رفت و با رنگین کمان کمربندها برای خانواده افتخار می‌آفرید. در کودکی هر جمعه با برادرهایم به کوه می‌رفت و من در خانه عروسک بازی می‌کردم. یک بار که هم که لطف کرده بودند و مرا هم با خودشان به گشت و گذار برده بودند، چنان اشکم را درآورده بودند که دیگر هیچ وقت دلم نخواست به کوه بروم.

حالا نرگس با یک دختر با تیپ مردانه آمده بود و می‌گفت دوست صمیمی‌اش است. من که فکر می‌کردم آن دختر نیست و یک پسر است. چون نرگس دوستان پسر زیادی داشت البته نه از آن دوست‌ها که رابطه خاصی با آن‌ها داشته باشد. نرگس اصلن اهل این لوس‌بازی‌ها و عشق‌های الکی نبود. اصلن اهل عشق‌های واقعی هم نبود. هر وقت برایش خواستگار می‌آمد خواستگارش را با معیار جذبه و قدرت می‌سنجید و هیچ کدام از آن‌هاتا حالا نمره بالای ۵ نیاورده بودند. پس دلیلی نداشت که دلباخته کسی شود. حتم داشتم اگر روزی هم ازدواج کند، تنها از سر وظیفه است که ازدواج می‌کند و هیچ عشقی در ازدواجش وجود نخواهد داشت

حالا با یک دختر چهارشانه و بدون آرایش در خانه بود و می‌گفت دوست صمیمی‌اش است. جرئت نداشتم آنچه را که در ذهنم می‌گذرد بر زبان بیاورم؛ اما انگار این فکر، در ذهن بقیه هم بود. همینطور که همه ماتمان برده بود و به نرگس و دوستش خیره شده بودیم، نیما نتوانست خودش را کنترل کند و پقی زد زیر خنده و منتظر بود بقیه هم بخندند؛ اما هیچ کسی جز او نخندید و نیما بالاجبار خنده‌اش را فرو خورد. همه ترسیده بودیم. هر آن منتظر انفجار خشم نرگس بودیم؛ اما نرگس آرام بود. این هم از نرگس بعید بود. بعد دوستش که او را مریم معرفی کرده بود با صدایی بم و مردانه و لاتی مآب رو به من گفت: ببخشید آبجی کوچیکه می‌شه یه چیکه آب بدی بخوریم . گلومون خشک شد. اینگار این بهت شما تمومی نداره.

هنوز در بهت بودم که نرگس سرم داد زد و بالفور راهی آشپزخانه شدم. در راه به صدای بمش که فکر می‌کردم فهمیدم چرا نرگس با او دوست شده است. نرگس هم مدت‌ها بود که کلاس می‌رفت تا صدای زنانه‌اش را بم کند و از صدای زیر و جیغ من هم بیزار بود.

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

  1. وای چرااا؟ آخرش رو متوجه نشدم. یعنی حدست درست بود؟
    لیلا یکی از ترسهای مادرانه من رو گفتی. اینکه بچه‌هام از جنیستیشون راضی نباشند. بغیراز همسرم، تو دومین نفری هستی که این ترسمو براش فاش کردم.
    خیلی سخته خدایی/

    1. من یکی رو می‌شناسم که کلن از دخترها فاصله می‌گیره و با پسرها می‌چرخه یه بار بهش گفتم تو مشکلی داری گفت نه فقط از اینکه دخترها میشینن حرف‌های خاله زنکی میزنن بدم میاد و دوست دارم وارد سیاست و اقتصاد و حرف‌های مردونه بشم. خیلی از دخترها برای قوی‌تر بودن این شبوه رو انتخاب میکنن و ظرافت‌های زنانه رو کنار میگذران فکر نمی‌کنم با جنسیتشون مشکلی داشته باشند. نگران نباش. پسرها اگه تایم بیشتری رو با پدرشون بگذرونن برای تو ترس ایجاد نمی‌کنن. پسرهایی که دائم با مادرشون هستند کمی رفتارشون تغییر میکنه و ظرافت‌هاشون بیشتر میشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.