وقتی ایده نوشتن کتاب صد و یک ایده توسعه فردی را از استادم گرفتم، قرار شد که طی یک ماه سرفصلهای اصلی کتاب را نوشته و به مرور روی آنها کار کنم.
برای نوشتن عناوین کتابی با صد و یک عنوان، یک ماه زمان زیادی نبود. قرار بر این بود که تمام مطالب کتاب بر اساس تجربه و توسعه فردی نوشته شود. میتوانستیم عناوین را از کتابهای دیگر الهام گرفته ولی در نهایت بایستی تجربه خودمان را مینوشتیم. با نگاهی به عناوین کتابهای دیگر متوجه شدم که برخی از عناوین تکراری هستند و با کمی پس و پیش و بازی با کلمات عنوان جدیدی از دل آن بیرون آمده است. وقتی مطلبی را با عنوان تازه میخوانید احساس میکنید که این مطلب بارها در کتاب تکرار شده است و تنها پوشش و ظاهرش عوض شده است و باطنش همان مطالب سابق است. سعی کردم که اینطور عمل نکنم و عناوینی تازه با محتوایی تازه را در کتابم بیاورم. ولی در کمال تعجب دیدم که عنوان فرعی صد و یک عنوان باعث شده است که در نهایت من هم ایدههای تکراری داشته باشم و مطالب تکراری شود. همین شد که فصلهای آخر کتاب پیش نمیرفت و نوشتنش از حوصله خودم هم خارج شده بود. در واقع برای پر شدن عناوین و رساندن آن به حد معینی، آب بستن را به صورت ناخودآگاه انجام میدادم. پس برای این که این اتفاق نیفتد، ایدههایی که قبلتر فهرستوار نوشته بودم، پاک کردم و محدودیت زمانی برای نوشتن آن را برداشته و تصمیم گرفتم برای ایدههای پایانی کتاب زمان بیشتری را صرف کنم.
همواره باید به این مسئله توجه کنیم که هدف اتمام کار نیست بلکه هدف انجام دادن کاری به بهترین نحو ممکن است. پس نباید با سرسری انجام دادن و بیاهمیت شمردن کارها سعی در اتمام سریع کارها داشته باشیم. کاری ارزشمند است که به بهترین نحو ممکن انجام یافته باشد.
8 پاسخ
لیلون 😳🤩
برام خیلی جالب بود
این آب بندی رو که نوشتی منم اتفاقن توی یکی از پستای اخیرم ازش استفاده کردم.
موافقم، واقعن بعضی وقتا میافتیم رو دور تکرار، بعدن میبینیم کارمون، نوشتمون تکراریه.
کیفیت مهمه
صد البته کیفیت از کمیت مهمتره. بالاخره با هم تله پاتی داریم دیگه
منم وقتی که به ایدههای اولم نگاه میکنم تعجب میکنم چرا وقتی انتشارشون دادم فکر میکردم عالین. اکثر ایدههایی که انتشار دادی عالی بودن لیلاجان.
ممنون از مهرت. تو همیشه به من انگیزه میدی
دیروز وقتی فایل ورد داستانکهام رو باز کردم که برای ویرایش و بعد چاپ آمادهشون کنم، حس بدی بهم دست داد. انگار مفت نمیارزیدن. در صورتیکه وقتی داشتم مینوشتمشون خیلی بخاطرشون مغرور بودم که انگار هیچ داستانکنویسی به ماهری من تو دنیا وجود نداشت😂😂😂(مزاح بود البته😄)
دیروز منم تصمیم گرفتم سرسری انجام ندم که عمرن نتیجهبخش بشه و سعی کنم کار رو به بهترین نحو(حداقل دل خودم راضی باشه) انجام بدم. عجله نکنم.
یه مدت معین تعیین کنم و متعهد بشم هر روز زمان مشخصی باهاشون سروکله بزنم.
بعد این مدت دوباره واقعبینانه راجع بهشون تصمیم بگیرم. 🥲
موفق باشی لیلاجون❤️
به قول استاد کلانتری اولش که داریم مینویسم فکر میکنیم شاهکاره. من که از ترسم سراغ روزهای اول نمیرم چون واقعن شاهکاره😂😂😂
تو هم همینطور عزیزم
با کاری که شروع کردهاید دست کم به توسعه خودکمک میکنید و انشاالله پس از انتشار کتاب دیگران هم از تجربه و زحمت شما خواهند آموخت. موفق و پیروز باشید
سپاس از شما
انشالله که اینطور باشه